شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

آموزش پیرایش مردانه اورجینال
+ دي، عاشورا بود و ايران کربلا.
زندگي بعد برزخي ميشد اگر قبل از اين عيد بي رمق که ندارم حتي ذره اي دلخوشي از پي وقوعش عيدي که نهايت بدبختي ام رامي گذرانم تنها يک چيز است که برايم هيجان دارد و اينکه من مبارز جنگ نرم ام و اگر له هر شکل بميرم شهيد محسوب ميشوم و چقدر تفاوت است ميان مرگ پشت موتور يا اينکه در خود اسرائيل چشم به چشم يک نه صد صهيونيست بايستي بگي آن کيوان ابن ولي مطلق ابالمصطفي الناسي
و الامام حي و صالح و نايب ختم زمين و زمان مهدي مصطفي و احي حيدرثاني الذوليمين جهان خالي از ظلم و ستم به يمن علمداري او آقا داداش ام سيد مجتبي علمدار و ابالفضل صحراي احمر تست روزي که مکتب حيدري با خون شهيدان که اگر لطف اش برمن تمام شود
پيش از سال تحويل 403 به دست منافقين در خدمت اسرائيل پس از کشتن و به درک واصل کردن صهيونيست هاي غنيمتي هزار تکه ميشوم و تا روز موعود در صحراي احمر زير الم خان داداشم و باقي برادران و هم مکتابان در رکاب مولايمان که ايستاده بر قله غربي خاکريز مايل به صحرا مي نگرد سپاه حيدري را که يک مجنون آن را خلق نمود اولين شهيد همين مکتب شد تا خونش و خون برادرش مهدي
شود مهمترين پيشران اين حرکت و مکتب عظيم که مثل آن دلاور شير مرد افغاني پشت بيسيم برادرم مهدي گوش فراميدهد آنجا که حيدريم برده امان از مستکبرين و منافقين و صداي خرخر گلويم مي‌شود بهترين نوت عالم که نجوايي گوش ياراني برگزيده. و لايق شهادتهايي بي نظير و ناشدني الا به حکم حيدري و در مکتب حيدري جهان را چقدر زيبا متحير مي کنيم بر اين رقص زير خنجر و نامي از مقتدايمان سيد علي پيشرانه مکتبي نوين
و عظيم که جهان مانده متحير کخ ابن مکتب کجا بود و چگونه شکل گرفت با احاطه سرويس هاي جاسوسي ضد خاندان من حقير که يک ديوانه و يک شاعر دلباخته چون برادرم مهدي و حسين که با من اند در اين جدال عظيم و مستحکم کردن شيره وجود اين شجره عظيم که ما حافظين آبروي خلقتي و دليل آفرينش را با هستي مان پيش از تولد شديم پذيرفته و بعد از پايان اين جهان هنوز سرباز خاندان ولايت و امامتيم
و امروز ثمره اين شجره طيبه که نيست جز خاندان امامت سيد علي ولي الله حي و صالح و بي مانند و عظيم العمل و عظيم المقال بي مانند طريق کسي که بنيانگذار و رهبر انقلابيون 57 که مي دانست از طي تاريخ و از وحشت خلائث عالم که وحشت کورشان کرد و حيفا و لندن بيچاره شان کرد با خبر ولايت امام مطلق سيد علي حسيني خامنه اي س و چه دهشت بار و
وحشتناک زمان و عالمي بود آنجا که 9 دي که مي پنداشتن بستن نظام اللهي و نظام مهدويت و آن شجره عظيم که بال و پرش را به لطف همين خبائث و منافقين و صهيونيست و خصم بي بديل و رجيم مانند آنان که دليل بود بر حقيقت عالم و برگ يقين و رفع هرگونه ترديد که تاريخ دارد عين يقين و آنچه حکايت انبيا و شياطين بود از راز فرشتگاني که بين زمين آسمان لبيک مي گفتند از خلقت و از مقام اين شجره و ثمره عظيم دش
لفظ و نام مقدس يا الرحمن و يا الرحيم سر مب دادند تن ابليس و ابليسيلني که يکبار باعث شدند کريم الله پيامبر قوم اسرائيل از کثافت و لجاجت و نجاست قومش سر به بيابان زد هنوز تا امروز غائب مفقود الاثر است مثل مسعود رجوي البته از لحاظ سر به بيابانز وگرنه چرک پاي آن پيامبر اولي العظم حالا بداقبالي نميشودمثل مکتب حيدري که بايد هرکسي بازيگري در وقتي و زماني مثل يکي براي همه و همه براي يک نفر. و اين شد د
اين شد که ابليس به تصور اينکه اينبار هم مي تواند گاو بني اسرائيل را حکاکي و بسازد و قومي چون بني اسرائيل را با دزديدن هويت پيامبري مقدس چون يوسف پيامبر به نام در مقام اولادش حکايتي دروغ و ساختگي براي طهارت گوساله هاليوودي خود که بالحق امروز تعداد اندکي هستند که گاو قوم بني اسرائيل آنها را مدهوش ظلمت و بي خبري از ظهور منجي عالم بپردازند و نبينند ابليس زير پرده دروغ و تزوير و بازيگري
خود تماشاچيان که همگي بازيگر تئاتر ابليس و قوم بدکاره بني اسرائيل که پيامبرش را در ليست مفقودالاثر ثبت داشتند مسعود رجوي هم از ايدولوژي مکتب هرزگي و وطن فروشي نجاست طلبي آنجا که ديد يارانش در ولد الزنا بودن کف او راهم از خود ابليس مادرشان را جميعا باردار کرده است مثل قوم بني اسرائيل که سامري را اسوه ولد الحيض و النفاسي براي برهم زدن تعادل ولد الخلفي قوم بني اسرائيل و با جعل هويت و نسب سامري
و وجوش دادنش به شجره پيامبر زيباروي مقدس يوسف پيامبر ولي ديد که به به او کجا و به چه مي انديشيد حالا که جريان طوري شده است که قوم بني اسرائيل بي سامري هم نوت را حفظ است و بندري خود مي‌زند جريان هاليوود و انسان امروزي بشري که بعد از ظهور اين همه پيامبر اللهي خود که ابليسيان مي گويند اگر خدا ني خواست با بنده سخن گويد چرا پيامبر مگر اعوذ بالله سخن گفتن برايش مشکل ايت
و بيچاره جهان و ملت‌هاي مدهوش اين گاو و بازيگران اش که خود باشند و در بي پدري نمونه کمياب است خود مزون گاو سازي دارند و براي بازيگري حاظر به فروختن شرف و ناموس و عزت اللهي خويشند به قول معروف منتظر شنيدن لا هستند تا به ابليس لاهول و لاغربت الي الابليس الابليس العظيم سر بدهند وگرنه زياد جواب اين سوال مخفي نيست که آنها بفهمند خداوند چگونه مي توانست با بشر سخن بگويد که نکوهش و پند و آموزش و تربيت ا
اش را با خلق جهان از ابتداي 8لقت تامنتهاي عالم نگفته باشد وقتي در يک برگ شما مي توانيد همه سخن خداوند در بيان علمي ادبي هنري رمانتيک قانون خلقت وحدانيت اس عظمت اش بنيان و مکتب و نظام خلقت اش همه را سخن گفته است آنجا که مي‌رويد از يک تخم بذري آن شجره اي با آنهمه نظم و هنر در خلقت اش وقفه‌اي بي مانند از صانع اش وقتي که ديد آنجا که بايد زبان خداوند را تشخيص دهند و خالق خويش دل ببندند با هنر و
قداست و عظمت اش جمله اي در وصف بزرگي و عظمت اش آنهم نه خداوندي که نه نياز به سلام نه اقرار به عظمت و نه خدمت به او با نماز و روزه که اينها را همگي براي سعادت بشريت با درک و فهم عظمت و نظم و هند و الطاف بي مانند و بسيط غير قابل مقايسه اش با هرآنچه بشر تا امروز تلاش نموده در بحث خلقت دست به فضولي زند نظام جهان را که همگي از همان تزوير و نهي خدا و شيطان پرستي خدا را نهي کردن
اساس خلقت را نهي کردن آنجا که مي ديدند پيروي از نظام آفرينش و تن دادن به حقيقت آدميت و قدر آدميت را شناختن و احترام به محيط جهان پيرامون همگي يعني خدمت به خود خدايي که با زبان بسيط و روشن و عيني و حال همگي تمام قد با بشر سخن گفت و فهميديم گردن نگرفتيم حالا خداوند پيامبران خود را فرستاد تا زبان اللهي را به زمين يان آموزش دهند و بفهمانند که زبان و شناخت خدا چقدر آسان
بود و چقدر به مانزديک حتي از رگ وليد برما نزديکتر و عيان تر ولي وقتي مي ديدم غريزه اي که داريم و براي زباني بود براي انتقال وراثت و آن کدهاي بشريمان و براي ادامه حيات و براي شناخت خود و محيط پيرامون و درک اين حقيقت که اين جهان..... صاحبي دارد بزرگ و غير قابل برابري با هر مطلق و هر صانعي و صنعت و هويت و ......ولي آنقدر در غريزه اي
که چون خود يک هويت غير ارادي در شروع و در پيدا کردن هويت‌هاي پيراموني خود داشت و مثل عقل و فهم و دانش و احترام به خالق آفرينش و خود آفرينش هزينه هايي داشت که بشر راحت طلب و غرق دروني که نفسهات و غريزه اي که با حيوانيت هم تبق بود و با عقل چند نخبه واقعا نخبه در در اراده که دليل آفرينش مخلوقاتي بو. که فلان تناسخ باور صهيونيستي خدوم به کليساي صهيونيستي انگليسي و خدوم ابليسي يا
آزمونهاي نخبه پذيري براي اداره شاهاني که خود را شاه و زير دستان را گداي خويش مي خوانند هماناني که زبان اللهي را نخواستن بي آموزند و بفهمند چون انسان آموخته است چيزي را که آسان تر است را و آنچه که بي بها است را گزيند و آنکس گه بهايي مي پردازد و به موجب آن بها نمي گذارد هرچه که باشد از کف اش بيرون شود را ابليس از نظام اللهي که او خود يک فردي و جني لعيم و رجيم بود که زبان اللهي را خوب
آموخته بود و ابليس پرستان وفادار خود را به آموختن و بهره گيري از تفکر خويش وادار ساخته بود اينجا بهايي که پرداختن که شرف و غير و ناموس و مردانگي خود به بهاي شاهي و سلطنت خود به جمعي مردم در شمايل انسان اما در ماهيت حيوان تبديل شده حالا گراياني چون دراويش گنابادي که صهيونيست مسلکان بالقوه در قبول غريزه سرکش در برابر مقام و بزرگي و سجده خلايق بر خود را از کف داده به گدايي ابليس به خاطر
راحتي و بخاطر آن لذت بي مقدار در برابر لذت انسانيت که ابتدايش نياز به اين دارد که خود و خصايص و جهان پيرامون و حقيقت خلقت ات را با طلب مغفرت و آمرزش و در تمناي آموختن زبان اللهي و سخن با او به گويش رباني که آقاي فراماسوني که مي گويي چرا خداوند نيازمند بود که فلان امام و پيامبر از طرف او با بشر سخن بگويند که البته خودت به خ بي و به ظرافت و نقطه به نقطه با حقيقت دليلش آشنايي
و يقين داري و بر آن گويش و آشنايي ولي خود سهم تو از اداره و سلطه به دسته اي از گدايان نظام بردگي ابليس آنگونه تو را مدهوش ميل قدرت طلبي و برده خواهي به طريق سنت ابليس واداشته که فراموش مي کني بايد فردا پاسخگوي باشي در برابر خداوندي که از تو که دانسته و عالمانه به جنگ با خدا رفته اي پاسخ دهي يااينکه فراموش کرده اي آن نور اللهي متجلي در بدن حيواني ات را بهايش را چه مفت بر کف ابليس نهادي
حالا وقت جواب پس دادن رسيده و مي بيني ابليس آنجا ديگر تو را چيزي و نفعي نيست و اساسا ديگر آموختن و آموزيد تو فايده اي ندارد وقتي جهنم وسعت کافي براي همه جهل و نفهمي و جدال با خدا و نابودي نظام خلقت اش و همه و همه همان دليلي که از دليل حرف زدن خداوند با بشر مهم ت. است آنجا که چرا خداوند بشر را خلق نمود و چرا جهان را به تعظيم در برابر آنها امر فرمود و چرا جن و ابليس نخواستن اي آنانکه شيطان رفتن‌ها
ها را دليل عدن سجده بر بشر را به معني تنها موحد جهان مي‌شناسيد و تبليغ اش مي کنيد البته لااقل خداوند را نهي نمي کنيد و فراماسونهايي که با همين وصف ابليس پرستند دليل اش اين است که مي دانند اگر صاحب و ناجي ظهور کند همه حيوانيت و خدعه جهاني که 99 درصداي به شکل و گونه و روابط و نزديکي و نسبت و سببي و شکلي به هر حال شيطان پرستي را در پيش گرفتند مثل کسي که ظالم را مي بيند و در برابرش
سکوت مي کند و بي تفاوت گذر مي کند يا کسي که جهل هم نوعش را مي بيند و نمي داند زبان خداوندي را چگونه بياموزد به او بجاي کمک کردن در امتداد جهل به او راه غلط مي آموزي و به قولي جايي حق را تشخيص مي دهي و ظالم را مي شناسي مثل آن کوفه اي که ديد پيامبر خدا را که پشت اش اباعبدالله حسين ک امام مظلوم حست عسگري را و مي ديد بوسه پيامبر بر گلوي حسين ابن علي را و مي ديد که چگونخ
علي را شهيد کردند و گفتند مرگ علي نماز مي خواند که در مسجد زخمي و شهيدش کردند و مي دانست که علي همان است که وقتي در سجود است انگشتر به گدا مي بخشد و در مقابل اش هم وقتي خواستند تيغي و پيکاني را از پليش بيرون بکشند او را زماني که روح از بدن جدا بود و در حال تکرار کدهاي آفرينش را مي دانست که همان دعاها و چيزهايي بود که او به دليل آن دليل آفرينش که روزي ديگر مثل اينکه اگر
شهيد نشدم که دعا کنيد شهيد شوم که به والله اين عيد برايم از عذاب جهنم بدتر است که دوباره دارم درجا ميزنم و ديگر بريده ام از تکرارهاي بي مسند که آخرش را همه مي‌دانند و مي‌شناسند ولي قرار اين است که در زير مشکلات اين عاقبت بيچاره گي بسوزم و حتي نتوانم مرگ را ر آغوش لگيرم گه اگر آزمودن است من ديگر خسته ام از رکود و از اين فروش شدنم خسته ام از اينکه حتي نقطه اي در زندگيم نتوانسته ام تغيير ايجاد کمم
اينجا که مي‌دانم پذيرش عاقبت ام که يقين آن هرآنچه کاشتم از جهل در سال جديد ميله و آهن و فروشندگي سگ و گربه عاقبت حقيقي عقلي من است و معجزه بر من هم.لم در تلاش اند نشود و نمي دانم چرا اينقدر زجر آزار و اديت و به ناگاه حتي آن دلگرمي دوستان ام را بر من حرام داشتند مگر آفرينش از نظام خلقت اش کاسته ميشد يا عاشقي در من ميمرد اگر دلخوشي و لذتي از آنچه هستم آنچه با آنها برادري و خواهري دلدادگي آفريده خوب
است باشد من اگر عشق و عاشقي در اين است که زجر باشم زجه بزنم آه کنم گريه کنم و همه همه خورد شدن و آب شدن تحقير و ظلم و ستم و ناديده گرفتن احساس شماتت ظلم و ستم ناکثان نابخردان و ابليسيان را خنده و تمسخر گدايان و اهل تبارش را براي اين بدبختي و مانند يک بدبخت بي کس و کار شکست خورده خوب حق ام اسن ولي هيچ جا نگفته اکر شهيد شوم و از برزخ رهانيده شوم به واسطه شهادت ديگر عاشق حقيقي خوانده نميشوم
من براي 15 سال سخن گفتن و فرياد زدنم در اوج بدبختي و ذلت و تنهايي از همه شما اگر خداپرستي اگر ولي خ ا را اطاعت مي کنيد و به نظام خلقت ايمان داريد و عشق مرا ديده ايد و باورها ن رسيد در سخت کوشيم نظاره گرش بوديد قسم تان مي دهم به بالاترين قسم ام و آن هم گوشواره هاي خونين و کشيده از لاله گوش خواهرم رقيه و به شرف و عزت خاندان و ثمره طيبه شم ه اهل بيت ع که دليل بودن و زندگي
امروز اين لحظه و قسم هايش در بر روي شماست ايشاالله عيدي خوب داشته باشيد کنار عزيزانتان سال خوبي را تحويل و به اميد روزهايي لااقل غير تکراري از خواب بيدار شيد به دنبال تحول و پيشرفت در سال جاري نمي خواهم برايم بگوييد و دلتان برايم بسوزد که از ترحم بيزارم و اينجا غرورم راضي به مرگ است ولي مردانه تمام شود اين حرکت هر روز به سوي بدبختي آره خسته شدم آره کم آوردم آره ديگه
دليلي که حتي اميدي بهم بده حتي ام رضايي که تا پيش از اين هيچ وقت آرزوهايم را ازش نگذشت و هميشه شرمندم کرد نمي دانم چرا ولي يقينا و با صداقت مي گم هيچ اميدي ندارم که امسال حتي با يک نشانه اي از اينکه حتي آدم و انسان فرض بشم اميد داشته باشم ندارم همه هم مي دانيم وضع آنقدر خراب است آنقدر بدبختم که توهم مرا اينگونه بازي داده وقتي که برخي م گوشيم به من ابلاغي داده
بايد يک شروع دوباره مثل وبلاگ ها و پيچ هاي جديد اينستگراميا ولي اينبار بايد مادرم را ببينم که دارد از گريه و ناله آب مي‌شود و مي ميرد و زماني که پشت نرده ها هستم خبر مرگ پدر و برادر و مادرم را و هر روز الاغهاي جديد براي مراجعه با ضامن به دادگاه و در ميانش شکايت هاي قوامي و بعدش مثل يک برده در زندان و اينکه خدايي اش شما بودي. چه آرزو مي کرديد چه ميلي براي آغاز سال حديدي که برايتان
اين ثمرات را دارد دلخوش و به پيشواز مي رفتيد اگر بگوييد آره مثل سگ دروغ گفتيد آري من بدبختي ام که نمي دانم بابت عشق ام بايد همه عزيزانم زجر بکشن ولي اينجا عشق من عشقي ست ازلي و پيش از خلقت ام بر عاقبت ام همه اينها مقدر است و عزيزانم کمتر هديه اي هستند که تقديم عشق اقليم مي کنم ولي قبول کنيد اين اصلا زيبا و ذوق برانگيز نيست و لذا اگر مرديد اگر انساني.
اگر شرافت داري اگر انسانيت مي فهمي اگر ارزش دعا را درک مي کني اگر مستجاب الدعوه اي دعا کن بگو حسبي الله لااله الاهو ....و بعد بگو خدايا قسمت مي دم به گوشواره‌هاي خوني حضرت رقيه کيوان را پيش از آغاز سال تحويل شهيدش که نمي کني لااقل بکش تا شايد عزيزانش با مرگ او زندگي‌شان را از کف ندهند و من هم لااقل آمده شوم براي جهادم در دنياي ديگر که اين دنيا جز نکبت برايم ارمغان نداشت خدايا هرکه با
دعا کرد براي خلاصي ام از زجر و بدبختي هرکه ياريم کرد با دعايش در مرگ من و جستن از اين برزخ لعيم خدايا اين سال را سال نکو و سرشار از خوشي و خنده اميد به فرداي روشن به اون عظمت ات و به عمق اين دل بخشنده و صاف و بي آلايش بهش از اين دنيا آنقدر خير برسان که يک قلهو والله و يک حمد براي روحم بفرستد
خدايا تو بهتر از هرکه مي داني اين خواسته من ذره اي ريا و کذب و فريفتن و از براي ترحم نيست که من جزغاله شدم را دوست دارم ولي بهايش خانواده ايست که قصاوت و قدر با مرگ به موقع من آنها را براي سوختن به پاي من مي رفتند و اين ظالمانه است هرچند مقدر توست که آنها فداي من و عشق و باورهايم شوند که اگر اين دنيا من اينگونه بميرم براي من يک قدم جلو به سوي دوي استقامتي است
‌که با نجات از برزخ همان هديه اي را مي دهي که به دوستانم در سال جديد و زندگي جديد عطامي کني اي خدا اگر شرف داري و عدالت خدايي با اين آينده اي که از ورود به سال جديد براي من حقيقتي است انکار ناپذير که هم به عنوان لااقل عيدي بچه ها ميرم کافه ماندلا دعا کني. پول قبرم و در بيارم دعاهاتون نره دوستون دارم مجنون
درب کنسرو بازکن برقی
فرهنگي هنري و عاميان
رتبه 0
0 برگزیده
489 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فرهنگي هنري و عاميان عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top