سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

 

ویژه نامه آغاز جنگ تحمیلی و هفته دفاع مقدس


جنگ از نگاه دیگران


جنگ عراق علیه ایران یکی از بزرگترین تراژدیهای بشری تاریخ معاصر خاورمیانه بود. شاید حدود یک میلیون نفر جان باخته و شمار بیشتری مجروح و میلیونها نفر آواره شده باشند. منابعی که به خاطر این جنگ تباه شد، فراتر از کل مبلغی بود که جهان سوم طی یک دهه صرف بهداشت عمومی اش کرد.
جنگ در 22سپتامبر 1980 با تجاوز تمام عیار نیروهای عراقی به ایران آغاز شد. تا پیش از این تاریخ، نیروهای عراقی در مناطق مرزی ایران دست به خرابکاری و درگیریهای سنگین زده بودند. عراق امیدوار بود در مقابل همسایه ای که پس از انقلاب اسلامی 1979 در عرصه بین المللی منزوی شده بود(!)، به پیروزی برق آسایی دست یابد. اما به رغم موفقیتهای اولیه، ایرانیان بسیج شدند و با اتکا به جمعیت بیشتر خود تا اواسط سال1982 متجاوزان را از خاک خود بیرون راندند. در ژوئن 1982 ایرانیها رویکرد تهاجمی اتخاذ کردند، ولی عراق به لطف برتری اش در جنگ افزارهای سنگین توانست مانع از هرگونه عملیات سرنوشت ساز ایران شود. تفنگها سرانجام در 20اوت 1988 خاموش شدند. عمده مسؤولیت این خونریزی ?ساله متوجه رژیم نظامی سنگدل صدام حسین است. او برای جان انسانها ذره ای ارزش قائل نبود. علاوه بر این، بی تفاوتی جامعه بین الملل نکوهیده است، زیرا نه تنها وجدانش از دیدن صدها جنازه «جهان سومی » به درد نیامد، بلکه کوشید از آب گل آلود ماهی بگیرد و از این مناقشه سود ببرد.
فرانسه بزرگترین منبع تأمین جنگ افزارهای پیشرفته عراق شد و کوشید منافع مالی اش در این کشور را حفظ کند. اتحادجماهیر شوروی نیز بزرگترین تأمین کننده سلاح عراق بود و د رعین حال می کوشید نظر مساعد دولتهای هر دو کشور را جلب کند. دست کم 10کشور به هر دو طرف مناقشه سلاح می فروختند تا به خونریزی و کشتار دامن بزنند. اما فهرست این کشورهای پلید بدون ایالات متحده تکمیل نخواهد شد. هدف آمریکا سود بردن از تجارت سلاح نبود، بلکه هدف قابل ملاحظه تری را دنبال می کرد: کنترل منابع نفت منطقه. پیش از پرداختن به سیاست آمریکا در خلال جنگ عراق علیه ایران.
نگاهی به تاریخ نشان می دهد در 40سال اخیر، به رغم تغییر مکرر شرایط، سیاست آمریکا در قبال خلیج فارس ثابت مانده است. حمایت از محافظه کارترین حکومتهای موجود محلی به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن جنبش های رادیکال و مردمی، باهر قیمت انسانی ممکن و هر میزان مداخله و دستکاری لازم اما آمریکا همواره در اجرای سیاستش موفق نبوده است. در سال 1979 با سرنگونی شاه، آمریکا یکی از حکومتهای دست نشانده خود را از دست داد. اما الگوی زیربنایی سیاست آمریکا تغییر نکرده و می توان این را در رویکردش نسبت به جنگ عراق علیه ایران مشاهده کرد.

کدام بی طرفی!؟
آمریکا در سال 1980 با هیچکدام از طرفین جنگ رابطه دیپلماتیک نداشت و بیطرفی خود را در این مناقشه اعلام کرد. یک مقام وزارت خارجه آمریکا در سال 1983 بدون ذره ای حس انسان دوستانه اعلام کرد: مادامی که جنگ ایران و عراق روی متحدان ما در منطقه تأثیر نمی گذارد یا موازنه قدرت را برهم نمی زند، ما ذره ای اهمیت نمی دهیم.اما حقیقت این است که ایالات متحده نسبت به این جنگ بی طرف نبود و استمرار آن را به منزله خلق فرصتهای مثبتی تلقی می کرد. نیاز به سلاح و پول بغداد رابه کشورهای محافظه کار عرب خلیج فارس و مصر وابسته تر می ساخت و بدین ترتیب سیاستهای عراق تعدیل و رابطه بین قاهره و سایر کشورهای عربی ترمیم می شد. این جنگ همچنین ایران را که اکثر تسلیحاتش آمریکایی بودند، ناگزیر می ساخت تجهیزات و قطعات یدکی آمریکایی بخرد. نیازهای مبرم جنگ ممکن بود دو کشور را ناچار سازد که روابطشان را با واشنگتن بهبود ببخشند. از سوی دیگر، پراکندگی جنگ به آمریکا امکان می داد در ایران و عراق عملیاتهای مخفیانه انجام دهد و تلاطم خلیج فارس می توانست سایر کشورهای منطقه را برای همکاری نظامی به سوی آمریکا جلب کند.
هنگامی که جنگ اولین بار آغاز شد، اتحاد شوروی کشتی های تسلیحاتی اش را از راه عراق بازگرداند و تا یک و نیم سال بعد به بغداد هیچ سلاحی نفروخت. در مارس 1981 حزب کمونیست عراق که تحت فشار صدام حسین قرار داشت، از شوروی پیام فرستاد که جنگ باید پایان یابد و نیروهای عراقی به مرزها بازگردند. در همان ماه آلکساندر هیگ وزیر خارجه آمریکا به کمیته روابط خارجی سنا گفت که چشم انداز بهبود روابط با عراق دیده می شود و خاطرنشان ساخت که بغداد نگران «رفتار امپریالیسم شوروی در منطقه خاورمیانه» است.سپس آمریکا فروش پنج فروند بوئینگ را به عراق تأیید کرد و معاون وزیر خارجه را جهت مذاکره به بغداد فرستاد. متعاقباً ایالات متحده عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم برداشت و واشنگتن برای صادرات آمریکا به عراق 400 میلیون دلار اعتبار تعیین کرد. در نوامبر 1984آمریکا و عراق مناسبات دیپلماتیک خود را که در سال 1967 گسسته بود، احیا کردند.

تهدید شوروی و نیروهای واکنش سریع
به موازات آن که جنگ تحمیلی موضع آمریکا در عراق را بهبود می بخشید، مناسبات نظامی ایالات متحده با کشورهای عرب خلیج فارس توسعه می یافت، واشنگتن به واسطه جنگ عراق علیه ایران تمایلش به داشتن مناسبات نظامی با اعراب و استقرار نیرو جهت مقابله با تهدید شوروی را توجیه می کرد. در ژانویه 1980پرزیدنت کارتر «دکترین کارتر» را ارائه کرد که اظهار می نمود آمریکا مایل است برای جلوگیری از دسترسی «قدرتی خارجی» بر خلیج فارس به زور متوسل شود اما همانگونه که مایکل کلر خاطر نشان کرده، دغدغه واقعی آمریکا پنج روز بعد با انتشار بیانیه نظامی هارولد براون وزیر دفاع وقت عیان گشت.
براون هشدار داد که بزرگترین تهدید برای ایالات متحده دیگر توسعه طلبی شوروی نیست، بلکه تلاطم های مهارناپذیر جهان سوم است. وی گوشزد کرد: در جهانی پراز مشاجره و خشونت، ما نمی توانیم بدون سلاح به خارج برویم. شیوه خاص توسعه اقتصادمان سبب می شود که ما برای رفاه مادی مان به واردات، صادرات و درآمدهای سرمایه گذاری های خارجی وابسته باشیم. حفاظت از جریان نفت خاورمیانه بخش مهمی از منافع حیاتی ماست و ما برای دفاع ازآن هر اقدام مقتضی از جمله توسل به نیروی نظامی را اتخاذ خواهیم کرد.
براون صراحتاً بیان نکرد که ایالات متحده در پاسخ به تهدیدات داخلی نظیر انقلاب مداخله نظامی خواهد کرد، ولی پس از کناررفتن از سمتش آشکارا گفت: یک موضوع حساس این است که آیا ایالات متحده باید برای حفاظت از میادین نفتی در مقابل تهدیدات داخلی و منطقه ای اقدامی اتخاذ کند یا خیر. هرگونه تعهد صریح از این نوع احتمالاً تولیدکنندگان نفت را بیش از آن که آسوده سازد، نگران خواهد ساخت.
برهمین اساس دولت کارتر تشکیل نیروی واکنش سریع را برای به رخ کشاندن قدرت نظامی آمریکا در خلیج فارس آغاز کرد. هدف اساسی این طرح به قول مشاور امنیت ملی کارتر کمک کردن به دولتی دوست در مقابل خطر کودتا بود.
در سال ،1980 ارتش آمریکا رزمایشی با عنوان «شوالیه شجاع» انجام داد که هدفش حفاظت از ایران در مقابل تهاجم تمام عیار شوروی بود. ارتش چنین نتیجه گرفت که برای عقب نگه داشتن ماشین جنگی شوروی به 325هزار سرباز نیاز دارد. شاید یک نیروی واکنش سریع با این بزرگی برای مبارزه با دردسرسازان جهان سومی غیرضروری به نظر آید، اما پنتاگون اظهار کرد که در اواسط دهه 1980 ارتشهای جهان سوم دیگر «بربرهای سرنیزه به دست» نیستند. آمریکا دیگر نمی توانست منطقه را با یک پرچم ثبات بخشد.
هنگامی که ریگان به قدرت رسید، اعلام کرد: اجازه نمی دهم عربستان سعودی، ایران شود. در دوره حکومت ریگان، سیا مخفیانه چنین نتیجه گرفت که احتمال تهاجم شوروی به ایران «بعید» است ، زیرا ارتش سرخ به حدکافی گرفتار پیکار با افغانها بود. اما بعیدبودن تهدید شوروی از شتاب ایجاد نیروی واکنش سریع نکاست.

سیاست دوگانه در قبال تهران
سیاست آمریکا در قبال ایران پیچیده تر بود، زیرا همزمان دو مسیر را می پیمود. از یک سو، مقامات آمریکا چشم اندازبرنامه ای مخفی برای تضعیف دولت تهران را مساعد می دیدند و درعین حال واشنگتن می کوشید با همان دولت ارتباط برقرار کند.
اقدامات آمریکا در تعقیب مسیر نخست آشکارا نشان می داد که واشنگتن مخالف حکومت] حضرت[ آیت الله خمینی است واز گروههای هوادار دیکتاتور سابق ایران برای مبارزه با دولت تهران حمایت می کرد.
سیا از سال 1982 ماهیانه 10هزار دلار به گروهی در پاریس موسوم به جبهه ملی ایران به ریاست علی امینی می پرداخت که نقش بسزایی در واگذاری نفت ایران به قدرتهای خارجی پس از کودتای 1953 داشت. آمریکا همچنین از 2گروه شبه نظامی ایرانی مستقر در ترکیه حمایت می کرد که رهبری یکی از آنها برعهده ژنرال بهرام آریانا، فرمانده ارتش شاه بود که رابطه نزدیکی با شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه داشت.
در سال 1980 دولت کارتر پخش برنامه های مخفی رادیویی از مصر برای ایران را با هزینه 20 تا 30هزار دلار در ماه آغاز کرد. این برنامه ها خواستار سرنگونی دولت ایران وحمایت از بختیار بودند. سایر برنامه ها محتوی ضدشوروی داشتند.
همزمان با این فعالیتها، آمریکا حرکت در جبهه دوم را در پیش گرفت: تلاش برای برقراری رابطه با روحانیون ایران براساس علاقه مشترکشان با واشنگتن برای مبارزه با چپگرایان! ریگان پس از افشای رسوایی ایران کنترا در نوامبر 1986 اعلام کرد نیت ایالات متحده یافتن «مسیری برای بازگرداندن ایران به جایگاه سابقش بود که همانا خانواده کشورهای مردم سالار است».
بنابه گزارش کمیسیون تاور، «آمریکا در سال 1983 کمک کرد تا تهران را متوجه خطر ناشی از نفوذ گسترده حزب کمونیست توده یا کادرهای شوروی و طرفدار شوروی درایران سازد. ایده ایجاد ارتباطی راهبردی با ایران از حمایت گسترده دولت آمریکا برخوردار بود. مثلاً کمیسیون تاور، اظهار کرد که اگرچه مخالف انتقال سلاح به ایران است ، «گشایشی استراتژیک با ایران شاید به سود منافع ملی آمریکا باشد». باید تصریح کرد که هدف ازاین گشایش استراتژیک گشودن باب گفت وگو با دشمن سابق نبود، بلکه بخشی از سیاست پیشگیری از دسترسی قابل ملاحظه اتحادیه شوروی به ایران بود. از همین رو، گزارش سیا در 1985 اظهار می داشت هرابرقدرتی که زودتر به ایران برسد، «در موقعیت نیرومندی برای حذف دیگری قرار خواهد گرفت».

مقابله با موفقیت های نظامی ایران
درسال 1984 به دلیل پیروزیهای ایران در میدان نبرد وبهبود مناسبات آمریکا با عراق، واشنگتن شروع به قطع منابع تسلیحاتی ایران از طریق اعمال فشار به متحدان خود برای توقف فروش سلاح به تهران کرد.
کویت پیروزیهای ایران را با نگرانی فزاینده دنبال می کرد. ایران حالا دیگر به کشتی های پهلوگرفته در بنادر کویت حمله می کرد وکویت به منظور دفاع از خود دست یاری به سوی آمریکا برد. در سپتامبر 1986 کویت به واشنگتن ومسکو پیشنهاد داد پرچمهای خود را روی برخی از کشتی ها به اهتزاز درآورند وسپس با ناوگان دریایی خود از آنها محافظت کنند. واکنش اولیه ایالات متحده ولرم بود، ولی وقتی واشنگتن در مارس 1987فهمید شوروی حاضر شده که پرچمش را روی یازده کشتی کویتی نصب کند، بلافاصله پذیرفت آن یازده کشتی را تحت پرچم خودش محافظت کند.
اما ایران به شدت حملاتش علیه کشتی ها به دلیل حضور نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس افزود. در فاصله 1981 تا آوریل 1987 که خبر نصب پرچم آمریکا روی کشتی های عربی اعلام شد، ایران به90 فروند کشتی ضربه زده بود، ولی این رقم طی یک سال بعد به 126 فروند رسید. همانطور که گزارش کنگره خاطرنشان می کرد، کشتیرانی در خلیج فارس از زمان آغاز حضور دریایی آمریکا ناامن تر شده است . درواقع این عراق بود که در 1981 جنگ نفتکشها را به راه انداخت وتا سال 1984 بدون پاسخ موازی ایران ادامه داد. دوماه پس از تشدید حملات عراق در مارس ،1984 ایران بالاخره شروع به پاسخگویی کرد، اماتعداد حملات عراق بیشتر از ایران بود. واشنگتن در توجیه سیاستش می گفت عراق فقط به کشتی های ایران حمله می کند وحال آن که ایران نفتکشهای کشورهای بیطرف بخصوص کویت را هدف قرار می دهد.
حمایتهای گسترده آمریکا ازعراق سبب شد تا در 18ژوییه 1988ایران پذیرش کامل قطعنامه 598را اعلام کند، ولی بغداد آتش بس را نپذیرفت وبه استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی ادامه داد. سرانجام در 6اوت فشار بین المللی عراق را مجاب به پذیرش آتش بس کرد وآن 2هفته بعد به اجرا گذاشته شد. برای واشنگتن مهمترین چیز حفظ وضعیت موجود در منطقه ای استراتژیک بود که برای پنتاگون وشرکتهای نفتی ارزش فراوانی دارد و دو جنگ بعدی خلیج فارس این مسأله را اثبات کرد.
منبع: http://www.sajed.ir
مترجم: گلاره اسد