سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

اینجا مردی هست
که شبهایش پر از بغض است...
پر از درد است،پر از شب مرگی و رنج است...
کمی خسته کمی ابری کمی دلتنگ...
برای هر کسی مرحم
برای خود ته درد است...
تو غصه اش را نمی بینی،به چشم تو مثال سنگ بی درد است...
نمیدانی...،
نمیدانی تو از این مرد نمیدانی...؛
ببین این مرد تمام رنج و غم و درد و بار دنیا را به نیش خندی کنار لب به تو می بخشد و از تو همین خواهد غرور و غیرتش را هزگز نرنجانی...
گاهی مردها با تمام این دردها کنار بغض های فرونشسته در گلو همچون کودکی شاید محتاج نوازش هستنند...
و تو ای بانو شاید شبی تو باید آرام کنی دل طوفانی مردی را که هر شب به فکر آرام کردنت است...