سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

قاضی مدرسه برای کاهش جرم می‌آید
 بزهکاری، ایستادن رودرروی قانون است؛ چه برای مرد، چه برای زن و چه برای کودک و نوجوان. به بزهکاری بزرگسالان جرم می‌گویند، اما برای کودک و نوجوان از واژه بزه استفاده می‌شود تا نشان دهند خلافکاری‌های کودکان نه به غلظت رفتارهای مجرمانه بزرگسالان است و نه نیتی که بچه‌ها برای دست زدن به کار خلاف دارند، شبیه بزرگ‌ترهاست.

در معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه چنین نگاهی به زیر 18 سال‌ها می‌شود، نگاهی که حالا قرار است از قالب یک نقطه نظر صرف بیرون بیاید و در میدان عمل به نوجوانان و جوانان آگاهی‌های حقوقی بدهد تا اگر روزی در مسیر زندگی، فرصت ارتکاب یک بزه را پیدا کردند، بدون فکر به استقبال آن نروند بلکه کمی مکث کنند، در ذهنشان سود و زیان آن کار را بسنجند و با آگاهی به آن «نه» بگویند.

«قاضی مدرسه» هنوز یک ایده است و تا امروز فقط یک دستورالعمل تصویب نشده دارد، اما با این حال اهدافی که دنبال می‌کند، کلیدی است.

نادر رویایی، کارشناس معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه که دستورالعمل ایده قاضی مدرسه را نوشته، هدف اصلی از نگارش این دستورالعمل را ـ که پس از تصویب برای اجرا به تمام استان‌ها ابلاغ می‌شود ـ آگاه‌سازی نوجوانان و جوانان از رفتارهای مجرمانه، خطرات بزه‌دیدگی و مسئولیت‌پذیری در مقابل اعمال مجرمانه می‌داند که در نهایت می‌تواند به کاهش وقوع جرم در بین افراد کمتر از 18 سال بینجامد.

او در گفت‌و‌گو با جام‌جم تاکید می‌کند آگاه‌سازی حقوقی افرادی که در سن مدرسه هستند و ممکن است از سر ناآگاهی پایشان بلغزد و ندانسته مرتکب کار خلاف قانون شوند، تاثیر زیادی در جلوگیری از وقوع رفتارهای مجرمانه دارد، همان‌طور که اجرای ایده قاضی مدرسه در استان خراسان رضوی که از شش سال پیش در برخی مدارس اجرا شده به کاهش رشد جمعیت کیفری محصلان منجر شده است.

ایده قاضی مدرسه حرفش این است که یک قاضی مسلط به مسائل حقوقی و اجتماعی که در حوزه جرایم کودک و نوجوان نیز کار کرده و قدرت برقراری ارتباط کلامی با نوجوانان و جوانان را دارد و می‌تواند بر آنها تاثیر بگذارد، ساعاتی از هفته در مدارس حاضر شود و به ارائه اطلاعاتی مثل این‌که جرم و بزه چیست، رفتارهای مجرمانه کدام است و بعد از ارتکاب بزه چه پیامدهایی گریبان فرد را می‌گیرد، بپردازد.

نکته: آگاه‌سازی حقوقی افرادی که در سن مدرسه هستند و ممکن است از سر ناآگاهی پایشان بلغزد و ندانسته مرتکب کار خلاف قانون شوند، تاثیر زیادی در جلوگیری از وقوع رفتارهای مجرمانه دارد

البته رویایی می‌گوید گفته‌های قاضی نباید به گونه‌ای باشد که نوجوان و جوان از جرایمی که اطلاع ندارند، باخبر شوند و میل به تجربه کردن آنها پیدا کنند بلکه این آگاهی‌ها باید در حدی باشد که به گذراندن ایمن دوره نوجوانی و جوانی دانش‌آموزان کمک کند و تلنگری باشد که هر زمان دانش‌آموزی خواست به سمت کار خلاف برود پیش خود دودوتا چهارتا کند و عاقبت کار و مجازات در انتظار را پیش چشم بیاورد، نه این‌که بی‌محابا به دل جرم بزند و رفتار مجرمانه برایش به عادت تبدیل شود.

این کارشناس دغدغه‌اش این است که در کشور ما گرچه جمعیت بزهکاران و مجرمان به نسبت کل جمعیت کم است، اما همین تعداد محدود، امنیت کل اجتماع را به خطر انداخته‌اند به نحوی که بیشتر جرایم ارتکابی آنها رفتارهای مجرمانه از پیش طراحی شده است.

به همین علت رویایی تاکید می‌کند اگر بتوانیم با گسترش آگاهی‌های حقوقی و مطلع کردن افراد از عواقب انجام بزه و عوارض بزه‌دیدگی، چه در قالب قاضی مدرسه و چه با انجام کارهایی مشابه، جرایم را به جرایم اتفاقی محدود کنیم گامی مهم برای پیشگیری از وقوع جرم برداشته‌ایم.

همه اضلاع مثلث بیمار است

با این حال، قاضی مدرسه قرار نیست معجزه کند. این ایده اگر در مدارس کشور بویژه مدارسی که در مناطق جرم‌خیز قرار دارد و شاگردانش بستر وقوع جرم را آماده می‌بینند، به طور کامل اجرا شود، در خوشبینانه‌ترین حالت می‌تواند با دادن آگاهی‌های حقوقی، دست دانش‌آموزانی را که مستعد اصلاح و تربیت هستند، بگیرد وگر‌نه برای دانش‌آموزانی که در خانواده آموخته‌اند جرم بخشی از زندگی است، آگاهی دادن‌های محدود در مدرسه نمی‌تواند ضامن گذران ایمن سال‌های پرلغزش نوجوانی و جوانی باشد.

ما کسی نیستیم جز آدمی دست‌پرورده خانواده، مدرسه و اجتماع، پس اگر بزهکار می‌شویم، هم تقصیر خانواده است و هم کوتاهی مدرسه و اجتماع، اما نقش خانواده پررنگ‌تر از دو عامل دیگر است. کودک، ابتدای راه زندگی است که خودش را در خانواده می‌بیند، با پدر و مادری که انتخاب او نیستند و شرایطی که چاره‌ای جز تطابق با آن ندارد.

تولد در برخی خانواده‌ها از خوش‌شانسی است، اما به دنیا آمدن در خانواده‌هایی که پدر و مادر در آن به ارزش‌های اخلاقی تعهد ندارند، رفتارشان بی‌ثبات است، مدام باهم درگیرند، در آستانه طلاقند، در چنگ اعتیاد اسیرند و نمی‌توانند میان فرزندان عادلانه رفتار کنند، عین بدشانسی است.

جرم‌شناسان و آسیب‌شناسان اجتماعی، بودن در چنین خانواده‌هایی را - که بیشترشان در کنار فقر فرهنگی، فقر اقتصادی را هم تجربه می‌کنند - زمینه‌ساز بروز بزه می‌دانند که معمولا پیش‌بینی‌شان درست از آب در‌می‌آید و این خانواده‌های آسیب‌دیده، کودکانی آسیب دیده روانه اجتماع می‌کنند.

بیشتر این کودکان در جامعه رها می‌شوند تا کسی شبیه پدر و مادرشان شوند، اما اگر کمی شانس بیاورند یا خانواده‌شان هنوز معتقد به سوادآموزی کودکان باشد، به مدرسه می‌روند. مدرسه می‌تواند جایی امن برای بچه‌ها باشد، برای سواد‌آموزی، جبران کاستی‌های موجود در خانواده و جایی برای ترمیم زخم‌های مانده بر تن کودک از خانواده‌ای از هم پاشیده است.

در برخی مدارس، بعضی مدیران و معلمان درد دانش‌آموزان را شناسایی می‌کنند و برای درمان آسیب‌هایشان دست به کار می‌شوند، اما در بیشتر مدارس، مشغله‌های شغلی اولیای مدرسه مانع از وقت گذاشتن برای دانش‌آموزان و موشکافی مشکلاتشان می‌شود، ضمن این‌که گاه رفتارهای تبعیض‌آمیز و توام با توهین در مدرسه نیز عاملی برای گریز دانش‌آموز مشکل‌دار از محیط آموزشی و در نتیجه رها شدن او در جامعه‌ای پرخطر می‌شود.

تکلیف جامعه هم که روشن است؛ مجموعه‌ای هزار رنگ که اگر پشت سر فرد، خانواده‌ای دلسوز و پشتیبان نباشد تا او را در مواقع سخت زیر پوشش خود بگیرد، براحتی او را می‌بلعد و در دام بزهکاری اسیر می‌کند.

پس طبیعی است مثلثی که سه ضلع آن بیمار و پرمشکل است، نمی‌تواند دوره نوجوانی و جوانی ایمنی را تضمین کند، اما با وجود این نباید منکر تاثیر و کارآمدی آموزش و آگاه‌سازی بود، همان‌طور که از حالا نباید به ایده قاضی مدرسه با ناامیدی نگاه کرد و وجود خانواده‌های از هم پاشیده، مدارس بی‌اعتنا به مشکلات و جامعه‌ای پرخطر را مانعی صددرصدی بر سر راه پیشگیری از وقوع رفتارهای مجرمانه در میان دانش‌آموزان دانست.