سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

به بهانه سالگرد تیرباران سران فدائیان اسلام

شهید نواب‌صفوی و فداییان اسلام به روایت اسناد

خبرگزاری فارس: شهید نواب‌صفوی و فداییان اسلام به روایت اسناد

با توجه به گستره‌‌ی وسیع و ابعاد گوناگون فعالیت‌های جمعیت «فداییان اسلام» و «مجتبی میرلوحی»، رهبر این جمعیت در این قسمت به اسناد مهم بیانگر بخشی از دیدگاه‌ها، مبارزه‌ها و فعالیت‌های آن‌ها می‌پردازیم.

جمعیت فداییان اسلام از جمله گروه‌ها و سازمان‌هایی بود که بعد از شهریور 1320ه.ش. فعالیت سیاسی خود را با رهبری «سیدمجتبی میرلوحی»، معروف به «نواب صفوی» با گرایش‌های مذهبی، انقلابی آغاز کرد و به زودی به یکی از جریان‌های سیاسی مذهبی مهم و تأثیرگذار تبدیل شد. از ویژگی‌های بارز این گروه تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلامی بود. یکی از دغدغه‌های جمعیت فداییان اسلام در این سال‌ها مبارزه با استعمار انگلیس، مقابله با فعالیت‌های گسترده و سازمان یافته فرقه‌ی ضاله‌ی بهاییت بوده است. از این رو یکی از محورهای عمده‌ی فعالیت و اقدام‌های فداییان اسلام، مبارزه با تلاش و بدعت‌های افرادی چون «احمد کسروی» بود که درصدد ترویج مکتبی با عنوان «پاک‌دینی» و عرضه‌ی «شریعت احمدی» بود.
 
فداییان اسلام در مقابله با چنین افرادی که درصدد ایجاد تردید و شبهه در دین اسلام و میان مسلمانان به منظور جلوگیری از وحدت آن‌ها در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی بودند، راه‌حل نهایی را از میان برداشتن آن‌ها می‌دانستند و این مبارزه به حدی برای آن‌ها اهمیت داشت که ضمن کسب فتوای مذهبی و استناد به آموزه‌های قرآن از نسبت دادن عنوان «ترور» نیز ابایی نداشتند و در متن اعلامیه‌های خود تأکید می‌کردند که درصدد تصفیه‌ی جامعه از افراد و دیگر موضوعات مخالف اسلام می‌باشند.

فداییان در این مقطع خاص از تاریخ ایران و براساس ضرورت‌های تشخیص داده‌شده، دست به ترور برخی از شخصیت‌ها از جمله احمد کسروی زدند که این ترور اولین و مهم‌ترین اقدام مسلحانه‌ی آن‌ها به شمار می‌رود. با توجه به گستره‌ی وسیع و ابعاد گوناگون فعالیت جمعیت فداییان اسلام و شخص مجتبی میرلوحی ـ رهبر جمعیت ـ در ادامه‌ی مبحث به اسناد مهمی که بیانگر بخشی از دیدگاه‌ها، مبارزه‌ها و فعالیت‌های آن‌ها می‌باشد، می‌پردازیم. بخشی از پیام جمعیت فداییان اسلام در تأیید اقدام ضاربین کسروی:
«بر مردم روشن‌فکر پوشیده نیست که اولین سنگ‌بنای استعمار در کشور ایجاد دودستگی است و این سنگ‌بنا نمی‌شود مگر به دست عده‌ای از اشخاص مقرض و بی‌وطن و بی‌ایمان که مقارب دست اجنبی واقع می‌شوند.
 
دیر زمانی است یکی از این سنگ‌ها به دست کسروی مزدور در کشور ما بنا شده ولی ملت بیدار ایران بار دیگر به دنیا و استعمار طلبان ثابت کرد که هنوز خون میهن‌پرستی و از خودگذشتگی در راه شرافت ملی در وجود مردمان جسور و با ایمان این آب و خاک جریان دارد و چون حفظ استقلال میسر نمی‌شود مگر با داشتن اتحاد کامل و اتحاد میسر نمی‌شود مگر در تحت لوای پرچم مقدس اسلام، این بود که چند تن از فرزندان غیور ایران اسلام پایه این بنای فاسد را که ایجادکنندگان آن منظورهایی بس دراز داشتند منهدم نمودند و بدین وسیله به تمام خائنین داخلی و دشمنان ایران و اسلام گوشزد شد که کسی را در مقابل حق یارای مقاومت نیست.
 
بدین مناسبت جمعیت فداییان ایران و اسلام تبریکات صمیمانه‌ی خود را به عموم ایران و تمام مسلمین دنیا تقدیم نموده و پشتیبانی کامل خود را از بازداشت‌شدگان به اتهام قتل کسروی ملحد اعلام نموده و پیروان کسروی را خائن به میهن شناخته و برای مبارزه در راه استقلال میهن تا آخرین نفس پایداری می‌نماییم و از زمامداران امور کشور انتظاری جز آزادی بازداشت‌شدگان و جلوگیری از اعمال پیروان کسروی را نداریم.»[1]

پس از قتل کسروی، فداییان اسلام نه‌ تنها مبارزه‌های خود را پایان ندادند بلکه اقدام‌های قهر آمیز خود را با حکومت پهلوی و وابستگان به بیگانه ادامه دادند. با اوج‌گیری مبارزه‌های سیاسی در کشور، فداییان اسلام نیز به صورت مؤثرتر وارد جریان‌های سیاسی شدند. نواب با مشاهده‌ی تداوم استعمار در تمامی ارکان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی راه‌حل رفع مشکلات کشور را فراتر از حذف یک چهره بلکه رهایی ملت از وابستگی سیاسی و اقتصادی از راه مبارزه برای اجرای قوانین اسلام می‌دانست. در جریان ملی شدن صنعت نفت، وارد مبارزه‌های سیاسی شد. در این جریان برای تحقق آرمان خود موانع بسیاری در سر راه بود که می‌بایستی این موانع برداشته شود که یکی از آن موانع «رزم‌آرا» بود که قاطعانه در مقابل ملی شدن صنعت نفت مقاومت می‌کرد و از هیچ تلاش و اقدامی فروگذار نبود.

رزم‌آرا همان فردی است که آشکارا گفت: «ایرانیان توان ساختن لولهنگ را ندارند» و با تهدید، ارعاب و حتی ایجاد شکاف در جبهه‌ی مخالف و یا جذب آن‌ها، می‌کوشید مخالفان را به زانو درآورد. اما متقابلاً مخالفان وی به ویژه آیت‌الله «کاشانی»، «مصدق» و دیگر رهبران جبهه‌ی ملی و مذهبی به سازماندهی تظاهرات و مخالفت‌ها ادامه دادند. در چنین شرایطی بود که رهبر فداییان اسلام که نظاره‌گر این اوضاع نابسامان کشور بود، گام پیش نهاد تا با از بین بردن «بزرگ‌ترین ذخیره‌ی استبداد و استعمار» گره از کار بگشاید. پس از اتمام حجت، از میان برداشتن رزم‌آرا قبل از پایان سال و اتمام دوره‌ی قانون‌گذاری مجلس شانزدهم اقدام کردند که مؤثرترین اقدام برای تصویب قانون اساسی ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی و سنا بود و راه را برای اجرای آن قانون هموار کرد. هم‌چنین «عبدالحسین واحدی» دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در مورد فعالیت این گروه می‌گوید:

«ما در راه اجرای احکام مقدس اسلام تا نثار آخرین قطره‌ی خون خود استقامت می‌کنیم. برادران مسوول و غیرمسؤول مملکت، نخست‌وزیر، وکلا، وزرا، همه و همه بدانند که طبق قانون اساسی مملکت باید مجری احکام اسلام باشد وگرنه غیرقانونی می‌باشند.»[2]

وی هم‌چنین با برشمردن آنچه را که در طول سلطه‌ی خاندان پهلوی بر ملت ایران وارد شده بود، حکومت‌های شوروی، انگلیس و آمریکا را به خاطر دخالت در امور داخلی مردم ایران، به شدت محکوم کرد و اظهار کرد که نفت ایران متعلق به مردم ایران است و هیچ بیگانه‌ای از هیچ حقی در بهره‌برداری از ثروت این مرز و بوم برخوردار نیست. هم‌چنین سیدعبدالحسین واحدی، در این سخنرانی ضمن تهدید رزم‌آرا، آشکارا اعلام کرد: «اگر چنانچه رزم‌آرا تا 3 روز دیگر خود کنار نروی، ترا خواهیم فرستاد.»[3] به دنبال این سخنرانی، چند روز بعد در 16 اسفند 1329ه.ش. زمانی که رزم‌آرا برای شرکت در مجلس ختم آیت‌الله «فیض»، به صحن این مسجد وارد شد، با شلیک سه گلوله از سوی «خلیل طهماسبی»، یکی از جوانان متعصب مذهبی و از یاران با وفای نواب صفوی، به قتل رسید که در زیر به گزیده‌ای از گزارش‌های مربوط به چگونگی دستگیری خلیل طهماسبی در شهربانی کل کشور و اعتراض‌های وی در تاریخ 17 اسفند ماه 1329ه.ش. اشاره می‌شود:

وزارت کشور- شهربانی کل کشور- گزارش- 7/12/1329

محترماً به عرض می‌رساند: ساعت 11 و ربع روز 16/12/29[13] اتومبیل جناب آقای رزم‌آرا، نخست‌وزیر، جلو درب مسجد شاه واقع در ابتدای خیابان شرقی بوذرجمهوری متوقف و شخص معظم‌له به اتفاق جناب آقای [اسدالله] علم، وزیر کار، از آن پیاده... و وارد صحن مسجد شده و موقعی که جلو[ی] حوض بزرگ می‌رسند.
 
ناگاه شخص کوتاه ‌اندامی از طرف راست محوطه از میان جمعیت پشت سر پاسبان با سرعت خود را به عقب معظم‌له رسانیده و با اسلحه کمری که در دست داشته بی‌درنگ سر معظم‌له را از پشت سر هدف قرار و به ضرب 3 گلوله ایشان را از پای درآورده که مأمورین مراقب اسلحه او را گرفته و مرتکب از ازدحام و کثرت جمعیت استفاده کرده و قصد فرار را داشته که در نتیجه اقدامات مأمورین دستگیر و به کلانتری بخش8 اعزام و در وارسی بدنی یک جلد کلام‌الله مجید که روی آن قطرات خون دیده می‌شده با یک برگی که عبارات عربی و فارسی راجع به فضیلت جهاد نوشته شده و با یک قبضه کارد کشف می‌شود- مشارالیه را به اداره آگاهی اعزام و با حضور آقای دادستان طهران و قضات مربوطه از او بازجویی به عمل آورده... [و می‌گوید] من طهماسبی هستم و باکی از کشته شدن ندارم برای این که خداوند متعال در آیه شریفه می‌فرماید: «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» پس شما این را مسلم بدانید کسی که شخصی را تشخیص داد خائن به دین و مملکت می‌باشد ترس از کشته شدن ندارد به جهت آن که مطالق وعده[ای] که حضرت پروردگار فرموده کسانی که در راه خدا جهاد کنند و بکشند دشمنان خدا را [یا] کشته شوند آن‌ها زنده‌اند ما معتقد به این حقایق هستیم...
 
هر کسی که تجاوز از حقایق اسلام کرد و در مقابل این‌گونه اشخاص آبروی شش هزار ساله ملت ایران را برد- و بگوید ملت ایران قابل ساختن لولهنگ نیست و یک کارخانه سیمان را نمی‌تواند اداره کند- و برخلاف میل ملت- شاهرخ جاسوس انگلیس را که چندی قبل در برلن به ایران و ملت ایران فحش می‌داد او را در رأس کار بیاورد و هر روز از اجتماعی به نام طرفداران صلح که عبارت از توده‌ها هستند دفاع کند- و نفت که مال ملت ایران است رزم‌آرا به نمایندگی چه اشخاصی می‌گوید ما نمی‌توانیم بهره‌برداری کنیم؟ و مانند فروهرهای خائن را پشتیبانی می‌کند- و مانند دکتر طاهری‌ها را حمایت می‌کند پس چنین اشخاصی که در جامعه مایه فساد و برهم ریختن افراد مردم و نابودی مردم هستند... که اگر از سر بند قطع نکنند ممکن است به بالاتر سرایت کرده و یک اعضای محترم را از بین ببرد.
 
من چون تشخیص دادم رزم‌آرا مردی خائن و وطن‌فروش است درصدد برآمدم تا شرش را از سر یک عده مسلمان کوتاه کنم... و شما آقایان بدانید که این عمل را بنده کرده‌ام و همین عمل که رزم‌آرا را کشتم قصد من جز برای خدا و تشخیص برای خدا چیز دیگری نبود.»[4]

پس از این اقدام، فداییان اسلام در اولین اقدام خود، با انتشار اعلامیه‌ای مسؤولیت قتل رزم‌آرا را برعهده گرفتند و رژیم پهلوی و رجال سیاسی را در صورت عدم آزادی خلیل طهماسبی به اقدام‌های شدیدتری تهدید کردند و به دنبال آن جبهه‌ی ملی نیز در نخستین حرکت، برپایی گردهمایی 11 اسفند 1329 شمسی را در میدان بهارستان اعلام کرد. در روز برپایی گردهمایی «حاج ابوالقاسم رفیعی»، یکی از اعضای جمعیت، ضمن ابلاغ سلام نواب صفوی به مردم، طی سخنانی به تشریح اهداف خلیل طهماسبی از قتل رزم‌آرا پرداخت و افزون بر ملی کردن صنعت نفت، اجرای احکام اسلامی در جامعه را از مهم‌ترین هدف‌های وی عنوان کرد و ضمناً اعلامیه‌ی اشاره شده نیز بین جمعیت توزیع شد که در این قسمت به اعلامیه‌ی فداییان اسلام در رابطه با درخواست فداییان مبنی بر آزادی طهماسبی می‌پردازیم:[1]

«هوالعزیر، پسر پهلوی و کارگردانان جنایت‌کار حکومت غاصب بدانند تا سه روز دیگر برادر رشید خلیل طهماسبی یا عبدالله رستگار را با کمال احترام آزاد نکنند، آن به آن خود را به سراشیب جهنم نزدیک کرده‌اند و برادر پاک و با ایمان ما حضرت خلیل طهماسبی که در میدان جهاد انفرادی به وصف عبدالله رستگار از پیشگاه خدای اسلام موصوف گردید، بزرگ‌ترین ذخیره‌ی جنایت‌کاران یا رزم‌آرا را به جهنم فرستاد و با نداهای پیاپی و رسای زنده‌باد اسلام و الله‌اکبر و قیافه‌ی نورانی و رشیدش به شهربانی ظلمانی سوق داده شد. او به دستور خدای جهان و به حکم قانون مقدس اسلام خار کثیفی را از شاهراه اسلام و مسلمین برداشت و بزرگ‌ترین شکست را به پیکر چرخ‌های سیاست‌های شوم بیگانه وارد آورد و هزاران هزار برادران او شیرزادگان بیشه پیروان آل‌محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در زوایای سرزمین پیروان آل یا ایران، در انتظار رسیدن ساعت انجام وظیفه‌ی خود با کمال شتاب دقیقه‌ شماری می‌کنند.
 
اینک ای پسر پهلوی، و ای وکلای مجلس شورا و سنا، وای وزیر تازه‌ وارد، و ای وزرای باقی‌مانده‌ی پوسیده، شما و شما و همکاران شما بدانید که چنانچه سراسر احکام مقدس اسلام را طبق کتاب فداییان اسلام مو به ‌مو اجرا ننموده، تأخیری کنید، آن به آن خود را به سراشیب جهنم نزدیک نموده و به ریشه‌ی حیات خویش تیشه‌های محکم نواخته‌اید و نیز اگر کوچک‌ترین جسارتی به ساحت مقدس برادر رشید ما حضرت خلیل طهماسبی (عبدالله رستگار) نموده و او را تا سه روز دیگر با کمال احترام و بلندخواهی آزاد ننمایید، به حساب یک‌یک شما رسیده، به انتقام جنایات سابق و حاضرتان، به یاری خدای توانا دودمانتان را به باد نیستی می‌دهیم.به یاری خدای توانا- فداییان اسلام»[5]

با اعدام انقلابی رزم‌آرا که به اعتقاد «فداییان اسلام» براساس معیارهای مذهبی صورت گرفت، مجلس شورای ملی پس از ماه‌ها کشمش سرانجام لایحه‌ی ملی شدن صنعت نفت را تصویب نمود و می‌توان گفت که ترور رزم‌آرا، نخست راه را برای ملی شدن صنعت نفت و سپس نخست‌وزیری دکتر مصدق در 15 اردیبهشت 1330ه.ش. گشود و بر همگان روشن است که وحدت و همکاری و همراهی سیدمجتبی نواب صفوی، سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق در پیشرفت و پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت بسیار مهم بود و در این میان، سهم فداکاری‌ها و اقدام‌های ارزشمند فداییان اسلام به رهبری سیدمجتبی نواب صفوی در رسیدن مصدق به نمایندگی مجلس شانزدهم و نخست‌وزیری او، عملی شدن صنعت نفت و خلع ید انگلستان از نفت ایران بیش از دیگران بود. صد البته شخص دکتر مصدق بهتر از هر کسی از این واقعیت خبر داشت و آنچه ذکر شد، بخشی از اقدام‌های «فداییان اسلام» به رهبری نواب صفوی بود.
 
اما در مقابل بزرگ‌ترین اقدام و مهم‌ترین کار مصدق در همان ماه اول رسیدن به قدرت و احراز پست نخست‌وزیری، این بود که فعالیت «فداییان اسلام» را محدود کرد، نواب صفوی و یارانش را تحت فشار قرار داد و در خرداد 1330ه.ش. نواب صفوی را دستگیر و زندانی نمود. افزون بر سیدمجتبی نواب صفوی، معاون وی سیدعبدالحسین واحدی و جمعی دیگر از «فداییان اسلام» را نیز بازداشت و زندانی کرد. سیدعبدالحسین واحدی ماه‌ها در سلول انفرادی نگهداری شد و با تحصن اعضای جمعیت فداییان اسلام در زندان قصر برای آزادی نواب صفوی نیز به شدت برخورد شد و پس از ضرب و جرح ایشان، در سلول‌های انفرادی به بند کشیده شدند و 29 تن از متحصنین در دادگستری محاکمه و برخی از آنان محکوم به زندان شدند. حتی دولت مصدق تصمیم گرفت نواب صفوی و دوستانش را به یک کشور خارجی تبعید کند ولی به دلایلی این تصمیم عملی نشد. بخشی از پیام نواب صفوی را که در این پیام دلایل زندانی شدن خود را بیان می‌کند، اشاره می‌کنیم:

«سلام بر شما، ای فرزندان اسلام! بدانید و آگاه باشید علت زندانی شدن من این است که در ملاقات خود با نمایندگان اقلیت، تقاضا کردم دولت را وادار کنند مقررات دین حنیف اسلام را اجرا کند، چون نمایندگان مزبور با من مخالفت کردند، آن‌ها را به محاکمه دعوت نمودم. روی این حمل حکم زندانی شدن من را صادر نمودند.

ای دلیران اسلام شما مبارزه کنید، سعی کنید منظور جمعیت تأمین گردد. مهم نیست برای آزادی من کوشش کنید. شما باید به این اقلیت پست و ناقابل نشان دهید که این جمعیت زنده است و تا آخرین قطره خون خود برای ترقی و تعالی دین اسلام مبارزه خواهد کرد. از زندان و چوبه‌ی دار نترسید. بکشید و کشته شوید... فداکاری ما بر تمام مسلمین آشکار و هویداست؛ چنانچه در اثر فداکاری خلیل طهماسبی، وضع مفلوک مملکت به وضع حاضر درآمده و مهم‌ترین ثروت حیاتی ما که از دست رفته بود، پس از پنجاه سال به ملت ایران بازگشت.»[6]

هم‌چنین نواب صفوی در دوران زندانی بودن در زندان قصر، دو نامه که نشانگر نوع تلقی او نسبت به دکتر مصدق و دولتش می‌باشد، نگاشته است، به متن نامه‌ها در زیر اشاره می‌شود:

«هوالعزیز، تو ای مصدق کاذب بیش از پیش چهره‌ی کریه باطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی، درهای خود را به روی مردم بستی و از اجتماع مسلمانان به سرنیزه جلوگیری کردی و عده‌ای از علمای عالی قدر و مسلمانان محترم را بازداشت نمودی و تمام دعاوی خود را مبنی بر آزادی‌خواهی تکذیب کرده، کریه‌ترین چهره‌های ظلم و جنایت را نشان دادی و گویا ندانستی که نجات مسلمانان نباید بر حفظ مصالح و نوامیس اسلام بوده، اجرای احکام مقدس و تعالیم عالیه‌ی اسلام حتمی است. اجازه‌ی کوچک‌ترین تجاوزی به نفت ایران به هیچ بیگانه‌ای داده نخواهد شد و به جز برکنار شدن یا کوتاه کردن دست بیگانگان از نفت ایران و خلع ید قطعی چاره‌ای نخواهی داشت و ادامه‌ی این حرکات و توقیف مسلمانان محترم پرونده‌ی ظلم و جنایت را تکمیل خواهد کرد.
زندان قصر، به یاری خدای توانا، سیدمجتبی نواب صفوی»[7]

و در شهریور 1330ه.ش. در نامه‌ی دوم خطاب به دکتر مصدق چنین نوشت:

«هوالعزیز، مصدق شما در برابر یک دنیا نجابت ما، یک دنیا خیانت کردی. سرانجام هم بهترین فرزندان مسلمان این آب و خاک را تبعید نمودی. نفرین بر تو و طرفداران تو. شش ماه است که زمام ملت مسلمان ایران در اثر فداکاری‌های سرسخت مسلمانان به دست تو افتاده، ببین چه جنایتی در تاریخ جنایت‌کاران سفاک دنیا بود که نسبت به مسلمانان نکردی؟...»[8]
 
در مقابل اعلامیه‌ها و نامه‌های نواب برضد دکتر مصدق و دولتش، عده‌ای از مغرضین می‌کوشیدند تا فداییان اسلام را نسبت به آیت‌الله «کاشانی» بدبین کنند تا به اهداف خود نایل آیند. حتی ایادی بیگانه به ویژه انگلیس نیز راحت ننشسته و به این جریان نفاق دامن می‌زدند ولی به رغم این اقدام‌ها، نواب صفوی در نامه‌ای خطاب به هواداران و اعضای جمعیت فداییان اسلام، ایشان را از انجام هرگونه اعمال و حرکاتی که به بهانه‌ی دلسوزی برای او، قصد اسائه‌ی ادب نسبت به آیت‌الله کاشانی را داشتند، برحذر داشت و این اقدام آن‌ها را خلاف تکلیف دینی و به ضرر اسلام و کشور دانست که متن نامه‌ی نواب بدین شرح است:

«هوالعزیز، برادران محترم و فرزندان اسلام و ایران، با این که در این روزها زیاده از حد تحت فشارهای بی‌جا قرار داشته و عصبانی هستید، معذالک اسائه‌ی ادب به ساحت مقدس حضرت آیت‌الله کاشانی خلاف تکلیف بوده و بر ضرر اسلام و ایران می‌باشد و لازم است رعایت وظایف اخلاقی خود را جداً بنمایید و از آنچه موجب سوءاستفاده‌ی مغرضین بشود، اجتناب نمایید.    زندان قصر، به یاری خدای توانا، سیدمجتبی نواب صفوی»[9]

همزمان با روی کار آمدن «حسین علاء»، دومین دولت پس از کودتای 28 مرداد، تمامی دست آوردهای نهضت ملی بر باد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمان‌های گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله‌ی آن‌ها، پیمان نظامی بغداد بود که در سال 1334ه.ش. با متقاعد نمودن کشورهای منطقه از جمله ایران، عراق، ترکیه و پاکستان به انعقاد یک پیمان نظامی تحت نظارت انگلیس و آمریکا، سپری دفاعی در برابر قدرت نظامی شوروی، ایجاد کرده و کشورهای اسلامی منطقه را بلاگردان نقشه‌های چپاول‌گرانه و استعماری خویش گرداندند.
 
بدیهی است که با انعقاد چنین پیمانی منافع غرب از هر لحاظ تأمین شده و راه نفوذ و رخنه‌ی شوروی را از شرق به خلیج‌فارس، دریای عمان و اقیانوس هند و از غرب به دریای مدیترانه مسدود کردند. در چنین شرایطی بود که حسین علاء خفقان و اختناق را در کشور ما حکم‌فرما کرده بود و هیچ‌کس جرأت اظهار عقیده نداشت، نواب صفوی آن شیرمرد همیشه بیدار بیشه‌ی اسلام، یک‌ تنه به مبارزه با این قرارداد ننگین برخاست و از حیثیت و تمامیت ارضی سرزمین‌های اسلامی، دفاع کرد و بی‌اعتنا به ملاحظه‌های خاص سیاسی، فریاد اعتراض خود را با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی‌هایی، آشکارا اعلام کرده و کشورهای اسلامی را از عواقب این پیمان نظامی دولت‌های استعمارگر آگاه ساخت و خواهان انعقاد پیمان دفاعی و امنیتی میان ممالک اسلامی جهان شد و اولین اعلامیه‌ی خود را در این رابطه در جراید کشور منتشر ساخت که مضمون آن بدین شرح می­باشد:

«هوالعزیز،مصلحت‌ مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان‌های دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت، یک اتحادیه‌ی دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند.

چندی است در پی آنم که سخن کم‌تر گفته، در انتظار آن روزی باشم که خدای عزیز وسیله‌ی عمل فراهم فرموده، به آن چه معتقدم و مصلحت اسلام و مسلمین و بندگان خدا را در آن می‌بینم، عمل کنم. ولی گاهی گفتن عمل است و اگر مانعی برای رسیدن سخن حق به گوش اجتماع نباشد، سکوت جایز نیست. به تازگی سخن از پیمان‌های نظامی در میان بوده و در مورد آن گفت‌وگو بسیار می‌شود. پیش از هر چیز از خدای عزیز بر ما شرافت عالی اسلام را منت نهاده است و مسلمان هستیم پس باید مصالح عمومی را از نظر اسلام و مسلمین بسنجیم.

عمل و فعالیت انسان تابع اراده‌ی او بوده و محرک چرخ اراده، عقیده‌ی اوست. به هر اندازه که برق عقیده قوی‌تر و سوزان‌تر باشد اراده‌ای قوی‌تر ایجاد نمود و فعالیت انسان را قوی‌تر می‌کند. چنانچه دو نفر از اهالی تهران معتقد به وجود دو منفعت مختلف در قله‌ی دماوند باشند، یکی معتقد به وجود صندوقی محتوای هزار تومان باشد که برای طی کننده‌ی راه آماده است، عقیده‌ی به این منفعت اراده‌ای به قوت این عقیده در او ایجاد نموده و همین اندازه نیروی حرکت به سوی قله‌ی دماوند در وی تولید می‌کند و دیگری به وجود صندوقی محتوای یک میلیون تومان برای طی کننده‌ی راه معتقد باشد، نیروی اراده‌اش هزار برابر اولی گردیده، نیروی حرکت و فعالیتش نیز هزار برابر می‌گردد.
 
بنابراین اعتقاد به خدا که عظیم‌ترین و بنیادی‌ترین موضوع جهان هستی است با اتکای به معارف و تعالیم الهی اسلام که دریچه‌های حقایق را به سوی اندیشه‌ها باز نموده تمام موضوعات کوچک و بزرگ را به اجمال و تفصیل تحقیق و تحلیل می‌کند، قوی‌ترین برق عقیده را در انسان مسلمان تولید نموده و چرخ اراده را به قوی‌ترین وجهی به گردش در می‌آورد و قوی‌ترین نیروهای فعالیت را ایجاد می‌کند.

مضافاً بر آسایش ابدی و نعمت‌های بی‌پایان بهشت جاوید که خدای عزیز به مجاهدین مؤمنی که مال و جان خود را در راه دفاع از حق و عظمت اسلام فدا کنند وعده فرموده است. دنیا و تمام منافع فانی آن در برابر آن وعده‌ی بزرگ ناچیز و بی مقدار است و صاحب و بخشنده‌ی نعمت‌های دنیا هم همان وعده‌ کننده‌ی بزرگ است. انسان دانا وعده‌های این وعده کننده‌ی بزرگ و نعمت بخش را قابل اعتماد و قطعی‌تر از وعده‌ی هر وعده کننده‌ای می‌داند، به خصوص این که این وعده دهنده‌های کوچک مخلوص و عاجز بوده، خودشان یقین ندارند که از مرگ و حوادث ساعت آینده مصون باشند.

پس در خور وعده دادن نیستند و وعده‌های آنان سزاوار اعتماد نیست؛ زیرا که هر وعده کننده‌ای باید قدرت ایجاد موعود خود را باید داشته باشد و تنها خالق نعمت‌های جهان و جهانیان است که حوادث عالم در حیطه‌ی اراده‌ی او و محکوم به حکمش می‌باشد و حیات و نعمت بی‌پایان و جاویدی را که قبلاً نمونه‌های عالی آن را ایجاد و عطا فرموده، وعده کرده است و تنها وعده‌های او قطعی و سزاوار اعتماد است و بس.

بنابراین مسلمان صادق دارای قوی‌ترین نیروهای شکست ناپذیر اراده و فعالیت است و همیشه ممکن است عده‌ی قلیلی مسلمان راستگو از نظر نیروی اراده و فعالیت، اگر مقتضیات دیگر فراهم باشد، ارکان قوی‌ترین حکومت‌های ظالم و متکبر دیا را بلرزانند و دماغش را به خاک مذلت بمالند.
 
اگر مسلمین جهان را به حال خود بگذارند که به سوی خدا و حقایق و تعالیم اسلام بازگشت نموده دامان خویش را از معاصی و شهوات و رنگ‌های هوس انگیز که قلوبشان را تیره و ایمانشان را ضعیف نموده پاک کنند و یک اتحادیه‌ی مستقل دفاعی تحت رهبری رجالی مسلمان و لایق که از روی سوابق اعمالشان ایشان را شناخته و مؤمن به آن‌ها باشند، تشکیل دهند و بدانند که به پای خود قائم‌اند و خود از استقلال خود و نوامیس و عظمت اسلام و مسلمین دفاع می‌کنند؛ آنگاه مناظر زیبای عشق به خدای عزیز و حقایق اسلام و رسول اکرم و آل کرامش در پیش چشمانش جلوه‌گر شده با توجه به این که پیروزی را تنه از سوی خدا و خدای را پشتیبان خود دانسته مرگ و حیات را هم به دست خدا دانسته و حقیقت حیات و زندگانی را پس از مرگ در راه خدا می‌دانند، جهانی بزرگ از عقیده، ایمان، امید و اراده در قطرات خون و ذرات وجودشان به وجود آمده بزرگ‌ترین نیروی دفاعی در آن‌ها متمرکز گردیده و قدرت نظامی دنیا را تعدیل و مانع هرگونه تجاوزی می‌گردند. در آن صورت استقرار صلح و امنیت برای یک مدت طولانی در سراسر دنیا قطعی است.»

این بود مختصری از آنچه در این معتقد بودیم که در مسافرت سال گذشته به رؤسا و زمامداران ممالک عربی اسلامی شخصاً تذکر داده به بعضی پیام فرستادم. در این راه موانعی هست ان‌شاءالله مگر این که خدا خواهد و هرچه خواست همان می‌شود و گرچه صاحب قدرت‌های فانی دنیا غیر آن خواهند (ماانصر الامن عندالله؛ پیروزی تنها از سوی خداست.) «به یاری خدا توانا، سید مجتبی نواب صفوی»(*)                                              
                                                                                                                                                                                                                        
پی‌نوشت‌:
 
[1]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد906، ص138، پرونده جمعیت فدائیان اسلام
 
منابع :

1- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی جمعیت فداییان اسلام شماره‌ی بازیابی615 ، ص 2.
2- سید حسین خوش نیت، سید مجتبی نواب صفوی ‌اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او، تهران، انتشارات منشور برادری سال 1360 ص 54.
3- سید هادی خسرو شاهی، فداییان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، تهران انتشارات اطلاعات، 1375 ص 116.
4- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی شماره‌ی بازیابی 906 پرونده‌ی جمعیت فداییان اسلام صص111-108.
5- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی شماره‌ی، سند شماره‌ی 138.
6- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی شماره‌ی 3/2808، همان صص 3-1.
7- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی پرونده‌ی مجتبی نواب صفوی و مظفر علی ذوالقدر شماره‌ی 5053، ص16.
8 -  پیام انقلاب شماره‌ی 19/07/1359، «مقاله‌ی آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی» نوشته‌ی محمود کاشانی .
9- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی مجتبی نواب صفوی و مظفر علی ذوالقدر، شماره‌ی 5053، ص2.
10- احمد‌گل محمدی، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، جلد اول و دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
11- رحیم نیکبخت، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فداییان اسلام، جلد اول، اندیشه‌های سیاسی اجتماعی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
12- رحیم نیکبخت، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فداییان اسلام، جلد دوم، (نواب صفوی، زندگی‌نامه و ویژگی‌ها، شکل‌گیری فداییان اسلام، فداییان اسلام در تاریخ معاصر ایران و اسناد)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
13- داود امینی، جمعیت فداییان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
14- سید حسین خوش نیت، سید مجتبی نواب صفوی: اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1385.
15- محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، انتشارات آسیا 1375.

 مهدی داودی: کارشناس تاریخ معاصر