الهی ...
|
هزار بار عهد بستم و هزار بار توبه شکستم و بر اسب عصیان نشستم دانی که در خفا چه بوده ام و چه هستم ! به لب آه و به دل جاه و زبان کوتاه ! پس مرا به سر انگشت نیم نگاهی نگاه دار و به غیر خود وا مگذار! |
الهی ...
|
هزار بار عهد بستم و هزار بار توبه شکستم و بر اسب عصیان نشستم دانی که در خفا چه بوده ام و چه هستم ! به لب آه و به دل جاه و زبان کوتاه ! پس مرا به سر انگشت نیم نگاهی نگاه دار و به غیر خود وا مگذار! |