مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

مطلبی در ارزش بسیار زیاد استغفار،در پیشگاه پروردگار
روزی دو نفر که یکی از آنها مردی دارای کرامت و چشم بصیرت بود باهم همسفر شدند از روستایی می گذشتند ،مرددارای کرامت به دومی گفت به روستا برو و مقداری نخود پخته،توت خشک شده ،و کیشمیش ( که رایج آن زمان بود )بخر وبیا،وقتی مرد به مغازه خواربارفروشی رسیدهرسه قلم تنقلات را خرید و مخلوط شده نزد رفیقش آورد،زمانی گذشت و سرشب مرددارای کرامت وقتی نظر به روستا از نظر معناکرد مشاهده کرد در این روستا گناه و معصیت هایی انجام می شود فورا به دوست خود گفت رفیق برو تنقلات مغازه دار را پس بده لختی نباشد که گناهان این روستا ماراهم به آتش خودبسوزاند وقتی مرد دوم به درب مغازه رسید مغازه دار مطلب را از قبل دانست وتنقلات رادر هوا ریخت هرکدام از تنقلات در قفسه خود جای گرفت به مرد دومی گفت به شیختان بگو تو که سرشب روستای مارادیدی آخر شب آن راهم ببین وبرو ،وقتی مرد نزد شخص با کرامت آمد وقضیه را گفت هردو تامل کرده و آخرشب نیز نزدیک روستا ماندند، مردباکرامت دید افرادی چند برابر افرادعاصی برای عبادت و رازو نیاز و استغفاربرخواسته و مشغول عبادت شدنددانست استغفار می تواند معاصی را از بین ببرد