
شخصی از امام صادق(ع) پرسید: بلایی که دامنگیر ایوب شد برای چه بود؟ حضرت در پاسخ او چنین فرمود:
بلایی که بر ایوب وارد شد به خاطر کفران نعمت نبود بلکه به خاطر شکر نعمت بود که ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر او این همه شکر نعمت تو را به جا آورد به خاطر زندگی وسیع و مرفهی است که به او داده ای، و اگر مواهب دنیا را از او بگیری هرگز شکر تو را به جا نخواهد آورد، مرا بر دنیای او مسلط کن تا حقیقت گفته ام معلوم شود.
خداوند برای اینکه این ماجرا سندی برای همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد.او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکی پس از دیگری از میان برداشت، ولی این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب نکاست بلکه شکر او افزون شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، این اجازه هم به او داده شد (و تمامی آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد) ولی باز هم حمد و شکر ایوب افزون شد. سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب مسلّط گردد و سبب بیماری شدید او شود، و این چنین شد، به طوری که از شدت بیماری و جراحت قادر به حرکت نبود، بی آنکه کمترین خللی در عقل و درک او پیدا شود.
بالاخره جمعی از رهبانها به دیدن او آمدند و گفتند: بگو ببینیم تو چه گناه بزرگی کرده ای که این چنین مبتلا شده ای؟ و به این ترتیب شماتت دیگران آغاز شد و این امر بر ایوب گران آمد.
ایوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند که من هیچ لقمه غذایی نخوردم مگر اینکه یتیم و ضعیفی بر سر سفره با من نشسته، و هیچ طاعت الهی پیش نیامده مگر این که سخت ترین آن را انتخاب نمودم.
در این هنگام که ایوب از عهده تمامی امتحانات در مقام شکیبایی و شکرگزاری برآمده بود زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشکلات خود را با تعبیری مؤدبانه و خالی از هر گونه شکایت از خدا خواست، و درهای رحمت الهی گشوده شد و مشکلات به سرعت برطرف گشت و نعمت های الهی شامل فرزندان و دام و مال ومکنت ،افزون تر از آنچه قبل از امتحان متعلق به حضرت بود ازطرف خداوند به او عطاء گردید*