عشق چیست و عاشق کیست؟
در قرن حاضر مهمترین مسئله زوجین در زندگی اشتراکی شان جلوه و جایگاه عشق در روابط آنها است. به عبارت دیگر بیش از 90% زوجین براین باورند که برای یک زندگی اشتراکی موفق و خوشبخت وجود عشق لازم است. اما به تعداد آدمها، مفاهیم و برداشت های مختلفی از عشق وجود دارد و هر چه برداشت وطرز تلقی زن و شوهر از مفهوم عشق به هم نزدیک تر باشد احتمال موفقیت و خوشبختی در زندگی مشترکشان بیشتر خواهد بود. لذا قبل از هرچه ابتدا بایستی با مفاهیم و معانی عشق آشنا شویم.
اجزاء و انواع عشق
انواع روابط عاشقانه (تئوری الگوی عشق)
عشق رمانتیک (Eros):
* عشق دوستانه (storge):
* عشق بازی گرانه (Ludus):
* عشق مادرانه پدرانه (Agape):
* عشق منطقی یا محاسبه گرانه (Pragma):
* عشق شیدایی یا وسواسی (Mania):
نکته: در روابط عاشقانه هر یک از طرفین ممکن است الگوی عشقی متفاوتی داشته باشند (مثلاً یکی عشق رمانتیک و دیگری عشق منطقی). حتی در طول مدت رابطه ممکن است الگوی عشق تغییر کند.
در مطالعات دیده شده است که رابطه ی مستقیمی بین سه نوع خصیصه شخصیتی شامل: روان پریشی (psychoticism)، برون گرایی (extraversion) و روان رنجوری (neuroticism) با انواع روابط عاشقانه وجود دارد. بطوریکه فرد روان پریش بیشتر گرایش به عشق بازی گرانه داشته و کمتر درگیر عشق پدرانه مادرانه و یا عشق دوستانه می شود. فرد روان رنجور (بسیار حساس با بی ثباتی احساسی) بیشتر دچار عشق شیدایی شده و احتمال درگیری اش به عشق محاسبه گر بسیار کم است و افراد برون گرا بیشتر درگیر عشق رمانتیک یا بازی گرانه می شوند.
تئوری دلبستگی یا پیوند عاطفی (Attachment Theory):
پیوند عاطفی امن (secure Bonding or Attachment):
- درمی یابد که جهان جای امن و مطمئنی است.
- به خود و دیگران اعتماد و اطمینان می کند.
- به آینده امیدوار خواهد بود.
- قادر به برقراری روابط صمیمانه و رضایت بخش خواهد بود.
- خودجوش، خودکفا و مستقل خواهد شد و احتمال خودخواهی، خودشیفتگی و لوس شدنش بسیار کم خواهد بود.
- از بودن با دیگران لذت برده و فردی اجتماعی خواهد شد.
- فردی قابل اعتماد خواهد بود.
- به احساسات خود واقف و آگاه خواهد بود.
- از تعادل احساسی عاطفی خوبی برخوردار خواهد بود.
- اگر سایر مراحل تکامل شخصیتی اش بدرستی طی شود می تواند دهنده و گیرنده عشق واقعی و اصیل باشد.
بیشتر بخوانید: عشق چیست و عشق واقعی کدام است؟!
چند نکته:
* توصیه می شود در سال اول تولد تا حد امکان فقط یک نفر (غالباً مادر) مسئولیت اصلی نگهداری و مراقبت از کودک را به عهده بگیرد و اگر قرار است هر از گاهی فردی دیگر (پدر یا دیگر اعضای خانواده) چنین وظیفه ای را به عهده بگیرند باید نحوه ی رسیدگی و مراقبت از کودک و پاسخ به نیازهای او دقیقاً مشابه روش مادر، ثابت و یکنواخت باشد (حتی در نحوه ی تعویض پوشک، شستن کودک و...)
* در سطح بیولوژیک ارتباط و پیوند عاطفی صحیح مادر با شیرخوار از طریق تغییرات بیوشیمیایی مختلف (ازجمله ترشح هورمونها یا نوروترانسمیترهای وازوپرسین و اکسی توسین و کاهش سطح ترشح هورمونهای وابسته به استرس، خصوصاً کورتیزول) باعث شکل گیری مدارهای عصبی در مغز در جهت سلامت عملکرد آن می شود.
پیوند عاطفی ناامن (Inaecure Attachment):
- مشکلات عاطفی شخصیتی: حرمت و عزت نفس پایین، نیازمندی، وابستگی شدید یا استقلال کاذب، کاهش توانایی برای مقابله با استرس و موقعیت های ناگوار، بی حسی، خمودگی و افسردگی
- مشکلات جسمی: افزایش احتمال ابتلا به بیماریهای مزمن، وسواس های غذایی (نظیر پرخوری یا بر عکس کم خوری یا تمایل به خوردن چیزهای خاص و غیرعادی، ذخیره با مخفی کردن غذا، بی اشتهایی عصبی در سنین بالا و...)
- مشکلات اجتماعی: کاهش ظرفیت خویشتن داری؛ عدم توانایی در برقراری ارتباط سالم و یا حفظ آن؛ بیگانگی و یا بیزاری (سرکشی در برابر والدین و مناصب قدرت (معلم، پلیس و...)؛ رفتارهای تهاجمی و خشن؛ گاهی برخورد غیر عادی و بسیار دوستانه با افراد غریبه؛ وجود اشکال در زمینه اطمینان، اعتماد، صمیمیت و مهربانی؛ فقدان همدلی و همدردی، شفقت و پشیمانی؛ دید منفی و بی اعتمادی به خود، خانواده و دیگران.
مشکلات یادگیری و آموزشی: مسئله سازی و درد سرآفرینی در محیط های آموزشی؛ مشکلات گفتاری و زبانی به سؤالات و صحبت یا تیک های کلامی لاینقطع؛ اشکال یادگیری.
نکته: مجموعه اختلالات و علایم فوق بسیار شبیه اختلالات روانی همچون کمبود توجه و تمرکز و بیش فعالیتی (ADHD)، در خود فروماندگی (Autism)
، افسردگی و انواع مختلف اختلال اضطراب (Anxiety disorers) هستند و در برخورد با چنین کودکانی بایستی به فکر پیوند عاطفی ناامن بود.
بر اساس رابطه و پیوند عاطفی مادر (یا مراقب) با کودک چهار نوع مشخص و متفاوت پیوند عاطفی ناامن زیر ممکن است شکل گیرد:
1)پیوند عاطفی ناامن دوری گزین (Avoidant- Insecure Attachment):
چنین پیوندی زمانی بوجود می آید که مادر(مراقب اصلی) از نظر احساسی عاطفی در دسترس نبوده و یا در ابراز علاقه و محبت و رفع نیازهای احساسی عاطفی و فیزیکی کودک ناتوان یا غافل است (نظیر ترس از لوس کردن کودک). در ضمیر چنین کودکی او به دیگران و رابطه نیازی ندارد و در نتیجه کودک از برقراری ارتباط و نزدیک شدن به دیگران اجتناب کرده و اگرچه در ظاهر فردی خودکفا و مستقل به نظر می رسد ولی این پوشش و واکنش دفاعی برای درون ناامن و حرمت نفس پایین اش است. چنین کودکانی به سختی با دیگران رابطه صمیمانه برقرار کرده و ممکن است حالت تهاجمی داشته باشد و در جمع و گروهها نیز معمولاً رفتارهای قلدرمآبانه و یا کنترلی خواهند داشت.
2)پیوند عاطفی ناامن دوگانه یا نگران (Ambivalent-Insecure Attachment):
چنین حالتی زمانی رخ می دهد که مادر در برقراری ارتباط و پیوند عاطفی، رفتاری غیرثابت و غیریکنواخت دارد. بطوریکه در برابر خواسته ها و نیاز کودک گاهی بسیار پاسخگو و مهربان و گاهی بی تفاوت بوده و یا با تأخیر بیش از حد پاسخ می دهد. چنین کودکی در روابط، چندان به دیگران اعتماد ندارند (در یک حالت شک و تردید قرار دارد) ولی بدلیل امید به برآورده شدن نیازش فردی بسیار وابسته شده و حتی به معنی واقعی آویزان فرد مورد نظر می شود.
3)پیوند عاطفی ناامن درهم ریخته: (Disorganized-Insecure Attachment):
چنین حالتی وقتی رخ می دهد که نیاز کودک نه تنها نادیده گرفته می شود بلکه در رفتار و پاسخ مادر ترس و عصبانیت وجود دارد و یا اینکه خود موجب ترس و وحشت در کودک می شود (مثلاً در پی افتادن و زمین خوردن کودک همراه با حمایت و محبت کردن به کودک او را سرزنش کرده و حتی عصبانی می شود). این گروه از کودکان بطور متناقض دارای مجموعه ای از ویژگیهای افراد دوری گزین و دو گانه بوده و در مراحل بعدی زندگی رفتاری کنترل کننده و یا تهاجمی از خود نشان می دهند.
4)اختلال پیوند عاطفی انفعالی (Reactive Attachment Disorder):
این نوع که بدترین شکل پیوند عاطفی ناامن است یک بیماری یا اختلال روانی تلقی شده و در اثر کودک آزاری یا نداشتن سرپرست (خصوصاً در6 تا 12 ماهگی) بوجود می آید. این گروه به سختی خشنود و خوشحال می شوند و معمولاً حمایت و پاسخ از هیچ کس را نمی پذیرند. رشد و تکامل احساسی عاطفی و ذهنی آنها به شدت صدمه دیده و گوشه گیر هستند و درجاتی از علایم افسردگی و یا اختلال دو قطبی (شیدایی افسردگی) را نشان می دهند. در مواردی ممکن است درست برعکسم نسبت به افراد غریبه بطور غیرعادی و ظاهری، رفتار و تعاملی همچون با پدر یا مادر واقعی خود داشته باشند.
بیشتر بخوانید: ماهیت احساسات و عواطف
الگوی روابط عاطفی در بزرگسالی
الف) مطمئن و امن (Secure): تقریباً فقط چنین فردی است که می تواند عشق واقعی و اصیل را تجربه کند، زیرا...
- به خود، دیگری و رابطه و پایداری آن اعتقاد و اعتماد دارد.
- از احساسات خود مطلع بوده و می تواند غالباً احساسات دیگران را درک کند.
- از اعتماد به نفس و حرمت نسبتاً خوبی برخوردار است.
- مهربان، شفیق و مراقب است.
- توانایی درک، تحمل و پذیرش تفاوتها را دارد.
- از نزدیک شدن به دیگران و برقراری روابط نزدیک نه تنها نمی ترسد و نگران نیست بلکه رضایت مند و خشنود نیز می شود.
- از ابراز و آشکار کردن خود برای دوست صمیمی اش (از جمله محبوب و معشوق خود) ترس و نگرانی ندارد.
- در عین استقلال فردی از اتکاء به یکدیگر خشنود و راضی است و در مشکلات و سختی ها، فردی قابل اعتماد و حمایت گری بوده و آمادگی و امید دریافت حمایت و کمک از دوست یا محبوب را نیز دارد.
- وفادار و متعهد است.
- در کشمش ها و اختلافات، استراتژی سازنده تری بکار می برد و سازگارتر (و نه سازشکار) است.
- لحظات و اوقات مثبت و خوش بیشتری در ارتباطات دارد (موارد مثبت بیش از منفی)
- اگر چه دوری از محبوب برایش ناخوشایند است ولی بر هم نمی ریزد و پس از مدتی زندگی عادی همچنان برایش معنی دار و لذت بخش است (هر چند با محبوب لذت بخش تر و کاملتر است).
- از اینکه محبوب حتی بدون حضور او خوش و شاد باشد نه تنها ناراحت نمی شود بلکه خشنود نیز می شود.
- خودخواه و حسود نیست.
- خلاق، نوآور و مولد است.
موضوع و مشکل اصلی چنین افرادی مسئله اعتماد است. اگرچه احساس اعتماد و امنیت نه یک قدر مطلق بلکه یک مؤلفه ی متغیر با شدت و ضعف متفاوت در موضوعات مختلف است ولی این افراد در کل نسبت به دیگران و رابطه شکاک و بدبین هستند و در ضمیر ناخودآگاهشان(حافظه ی تلویحی) افراد و روابط غیر قابل اعتماد هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود (درست برعکس افراد امن و مطمئن) و به همین دلیل از نزدیک شدن و برقراری ارتباط صمیمانه و آشکارسازی خود بسیار گریزان هستند و حتی خود را بی نیاز از چنین ازتباط هایی می پندارند. به دلیل این ویژگی، آنها از دوری و جداشدن طرف مقابل در ظاهر چندان به هم نمی ریزند (ولی در واقع ناراحتی خود را به درون می ریزند). این افراد برای مقابله با حس تنهایی درونی خود بیشتر به خود متکی می شوند و به همین دلیل غالباً افرادی خونسرد (به عبارت دقیق تر بی تفاوت و بی خیال)، جاه طلب، بلندپرواز، خودجوش و موفق هستند. آنها بدلیل سرکوب کردن احساسات خود، در مواقع بحرانی، نطقی عمل کرده و معمولاً از ورود به کشمکش و تنازع خودداری کرده و بیشتر رفتاری تحقیرآمیز و انفعالی تهاجمی از خود نشان می دهند.
علاوه بر پیوند عاطفی ناامن دوری گزین دوران کودکی، علل دیگری همچون افسردگی، وقایع و حوادث ناگوار (PTSD، از جمله سابقه شکست ارتباطی) و برخی از اختلالات شخصیتی نیز می توانند موجب پیدایش چنین الگوی ارتباطی عاطفی در فرد شوند.
نکته: بسیاری از افراد عزلت طلب (و شکاک) بطور ناخودآگاه بیشتر افراد مسئله دار و مشکوک را انتخاب می کنند تا تأییدی برای الگوی بی اعتمادی درونی خود بدست آورند.
چنین افرادی تمایل زیادی به برقراری ارتباط نزدیک و صمیمانه دارند (بدلیل وجود درجاتی از امید) ولی بدلیل شک غیر قابل رفع، ترس و غالباً نگرانی از رها شدن تمام وجود آنها را در برمی گیرد و برای رفع آن دائماً بدنبال اطمینان یافتن و تأیید از طرف مقابل هستند و به همین دلیل شدیداً گوش به زنگ و خرده بین بوده و به معنی واقعی گدای محبت، تأیید، تعریف، تمجید و توجه هستند. حسادت شدید (ترس از دست دادن جفت) از ویژگی های بارز و مشخص چنین افرادی است. همچنین این افراد غالباً کنترل کننده، شکاک، خرده گیر، انتقادگر و جر و بحث کننده هستند (به اصطلاح به همه چیز گیر می دهند).
نکته: ترس از رها شدن می تواند به صورت ترس از خیانت و بی فایی و یا مأیوس شدن از جفت باشد و در واقع افراد مهرطلب با چنین پیش زمینه ذهنی ممکن است خود پیشگام خیانت شوند و در مطالعات دیده شده است که احتمال بی وفایی و عدم تعهد در این افراد بیش از سایر گروهها است.
در این افراد که اکثراً سابقه کودک آزاری یا از دست دادن پدر یا مادر در دوران کودکی وجود دارد یک نوع گسستگی احساسات و افکار وجود دارد. آنها خود را بسیار ناقص و فاقد ارزش دوست داشته شدن پنداشته و خود را قربانی و طلبکار می دانند. با وجود تمایل به ارتباط، از نزدیک شدن و برقراری ارتباط صمیمانه می ترسند. غالباً خودخواه یا خودشیفته (در برابر خود دوست)، کنترل کننده، متوقع، ضد اجتماعی، پرخاشگر، بی توجه به قواعد و مقررات، احساس همدردی و پشیمانی پایین، عدم پذیرش مسئولیت رفتار خود و مستعد انواع اعتیادها هستند.
نقش و اثرات روابط کودکی در بزرگسالی
1- همانند سازی یا انتقال (Identificaion or Transference): این مکانیسم یک نوع شبیه سازی ناخودآگاه از فردی (یا موقعیتی) است که در حال حاضر در زندگی شخص حضور دارد یا فردی (یا موقعیتی) که در دوران کودکی شخص نقش مهم و یا اثرگذاری داشته است. برای مثال، اگر شخص پدر یا مادری سخت گیر و بسیار منظم داشته باشد مواجهه او با یک رئیس خشک و آزار دهنده دوران کودکی اش با پدر یا مادر در ذهنش شود و به انتقاد و یا دستورات رئیس بیش از حد معمول واکنش نشان داده و منقلب شود (بدون اینکه خود از ریشه و علت چنین واکنش و احساسی باخبر باشد)؛ یا اگر فردی مادری خرده گیر و سرزنش گر داشته بوده باشد، با کوچکترین انتقاد یا نظر مخالف همسرش به هم بریزد و واکنش بیش از حدی نشان دهد.
همچنین اکثر افراد الگوی رابطه ی بین پدر و مادرشان را بطور ناخودآگاه و یا خودآگاه در زندگی و ارتباطات فردی خود بکار می بندند (مگر اینکه با مطالعه و آگاهی و نیز دریافت مشاوره اصلاح شود). این مسئله در مورد انتخاب زوج و شریک زندگی نیز تا حدودی صادق است، بطوریکه اکثر افراد بطور ناخودآگاه و تا حدی خودآگاه مجذوب فرد یا افرادی می شوند که به نوعی یادآور پدر یا مادرشان هستند و در بیشتر موارد فردی را انتخاب می کنند که بدترین ویژگی و خصیصه پدر یا مادرشان را دارند (و گاهی برعکس). مثلاً اگر ما پدری موفق و هدفمند و برنامه ریز داشتیم و او بسیار مقرراتی بود و فرصت کمی برای بودن با ما داشت و ما از این موضوع ناراحت بودیم، ممکن است همسری را انتخاب کنیم که تا حدود زیادی درویش مسلک و یا به عبارتی معنوی و راحت طلب باشد.
2- وابستگی، استقلال و همبستگی: کودک انسانی درمانده ترین موجود در میان پستانداران است و حیات او حداقل در چند سال اول تولد تماماً وابسته به دیگری است. کودک از حوالی 2 سالگی کم کم قادر به درک خود به عنوان ماهیت و موجودی مستقل می شود و از ما به من تبدیل می شود. حال بر حسب اینکه چه درجه از امنیت و اطمینان در درون او کاشته شده باشد (پیوند عاطفی امن) کودک شروع به شناسایی توانمندیها، احساسات و افکار خود (و دیگران) و تمایز آنها از دیگران و چهارچوبها و مرزها می شود و بدین ترتیب است که ویژگی شخصیتی فرد در ارتباط با دیگران که آیا فردی مستقل (independence)، وابسته (dependence) و یا متکی به یکدیگر (interdependence) باشد، شکل می گیرد و تا آخر عمر شخص باقی می ماند (مگر اینکه با آگاهی و کمک اصلاح شود). سالم ترین نوع ارتباط، نوع همبسته یا متکی به هم است (به مطالب بعدی توجه کنید).
آیا زندگی زناشویی افراد ناامن و متزلزل تر و ناپایدارتر است؟
آیارابطه و پیوند عاطفی ناسالم قابل اصلاح است؟
بیشتر بخوانید: جایگاه تعهد در زندگی زناشویی
اصلاح ضمیر ناخودآگاه:
پاسخ تمامی سؤالات فوق به نحوی با ضمیر ناخودآگاه مرتبط است. حال ببینیم این ضمیر ناخودآگاه چیست و چه خصوصیاتی دارد و چگونه عمل می کند. یکی از پیچیده ترین مباحث علم طب، روانشناسی و حتی فلسفه تعریف و توصیف ذهن یا ضمیر است. از نظر تعریف، به فرآیند یا عملکرد مغز که همراه با درک، احساس، قضاوت و یا رفتار است، ذهن (mind) گفته می شود که در علوم مختلف به آن ضمیر، روان، روح، نهاد، نفس، خود و یا خویشتن نیز گفته می شود. ضمیر یا ذهن خود دارای سه جزء خودآگاه (Self- conscious mind)، نیمه خودآگاه (Self- Subconscious mind) و ناخودآگاه (Self- Unconscious mind) است. ضمیر یا ذهن خودآگاه روند یا جریان افکاراختیاری و عمدی در لحظه است که فرد از علت و چرایی آن نیز آگاه است. نظیر فکر کردن، حل مسئله ای، صحبت کردن، توجه کردن به چیزی، خواندن این متن و...
در ضمیر نیمه خودآگاه عملکرد مغز به صورت خودکار انجام می شود ولی شخص می تواند آن را به سطح ناخودآگاه خود وارد کند و بر آن واقف شود. نمونه مشخص ضمیر نیمه خودآگاه، عملکرد ما در انجام کارهای عادتی است. برای مثال در موقع رانندگی یا رفتن به مسیری آشنا، عمدتاً ضمیر نیمه خودآگاه ما فعال است و ضمیر خودآگاه ما به کارهای دیگری مشغول می شود (مثلاً صحبت کردن با دیگری یا گوش دادن به رادیو و...)
ضمیر ناخودآگاه مسئول جز احساسی عاطفی شخصیت وجودی فرد است و بر درک، افکار و رفتار شخص بطور مستقیم و غیرمستقیم، بدون اینکه فرد از چرایی و علت آن مطلع شود (مگر در هیپنوتیزم یا خواب) تأثیر می گذارد. خواب و رؤیا و پاسخ تمامی سؤالات ذکر شده، مربوط به فعالیت ضمیر ناخودآگاه است. از نظر علم نوروفیزیولوژی مرکز و مسئول اصلی ضمیر خودآگاه قسمتهای قشری نیمکره چپ و مرکز اصلی ضمیر ناخودآگاه دستگاه لیمبیک و قسمتهایی از قشر نیمکره ی راست مغز است.
حال ببینیم ضمیر ناخودآگاه چگونه عمل می کند. اصولاً عملکرد مغز از طریق فعالیت الکتروشیمیایی میلیاردها سلول عصبی (موسوم به نورون) صورت می گیرد. عموماً هر سلول عصبی با صدها تا هزاران سلول عصبی نزدیک و دور ارتباط برقرار می کند و بدین ترتیب در مغز میلیاردها مدار عصبی و مراکز کنترل وجود دارد (همانند سیم کشی برق یک شهر بزرگ) و نحوه ی سیم کشی مدارهای مغزی تعیین کننده شخصیت و ماهیت وجودی هر فرد خواهد بود. برای درک بهتر قضیه اگر فرد را یک ساختمان در نظر بگیریم، سیم کشی آن ساختمان معادل سیستم عصبی فرد خواهد بود. بدین ترتیب که تا قبل از گچ کاری ساختمان (معادل دوران جنینی) الگوی کلی سیم کشی ساختمان انجام می شود و در پایان بر حسب اینکه دو سر سیم هر یک از وسایل الکتریکی به کدام کلید وصل شود، عملکرد آن کلید مشخص می شود. مثلاً زدن یک کلید باعث روشن و خاموش شدن لامپ خاص و کلید دیگری وسیله ای دیگری را بکار می اندازد. در مورد مغز نیز ساختار اصلی و کلی آن در دوران جنینی فرد شکل می گیرد و بعد از تولد بتدریج مدارها و مراکز هر یک از ویژگیهای شخصیتی فرد تکمیل و تثبیت می شوند. بطوریکه حدود 80% شخصیت و ماهیت وجودی فرد در همان 8 سال اول شکل می گیرد که تقریباً تمامی آنها در محدوده ی ضمیر ناخودآگاه قرار می گیرند. سه خصیصه یا جزء اصلی ضمیر ناخودآگاه عبارتند از: احساس امنیت و اطمینان (پیوند عاطفی)، حرمت نفس (ارزشمندی، کفایت، توانمندی) و ابتکار و خودجوشی (هدفمند بودن، پذیرش مسئولیت، اعتماد به نفس و...). نکته مهم در رابطه با مراحل تکاملی ضمیر ناخودآگاه، ترتیب آنها است. بدین معنی که لازمه تکامل سالم و درست هر یک از اجزاء، تکامل درست جزء و خصیصه قبلی است. برای مثال اگر در 18ماه اول تولد پیوند عاطفی درست شکل نگرفته باشد، تکامل حرمت نفس فرد که در 2 تا 3 سالگی صورت می گیرد بدرستی انجام نخواهد شد و همین طور الی آخر.
« خشت اول گر نهد معمار کج *** تا ثریا می رود دیوار کج ».
حال برای درک بهتر عملکرد ضمیر ناخودآگاه به ضرب المثل « مارگزیده از ریسمان سیاه سفید می ترسد » توجه کنید. در این جمله یک