مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان


سیره رسول نور از منظر آیت اللّه جوادى آملى

مقاله‌اى که در پیش رو دارید در موضوع سیره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت به سوى حق است که با مطالعه آن دریافت مى‌شود، بر خلاف پندار مغرضان، پیشرفت اسلام و موفقیت آن حضرت در گرو منطق قوى است نه چیز دیگر: بنابراین، آنان که مى‌گویند رمز پیشرفت اسلام شمشیر و خشونت بوده، سخنى بى اساس و پندارى غرض ورزانه است. حال خواننده محترم را به مطالعه و دقت در محتواى آن فرا مى‌خوانیم
خداى سبحان در قرآن کریم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را با ویژگى هایى معرفى کرده و فرموده است «انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً»(1) اى پیامبر، تو را فرستاده‌ایم که گواه و نوید دهنده و هشدار دهنده و باذن پروردگار دعوت کننده مردم به سوى خدا و چراغ نوربخش براى امت باشى.
با توجه به این آیه یکى از وظائف پیامبر بزرگوار اسلام دعوت مردم به سوى خداست، دعوت مردم به سوى خدا ابزار مى‌طلبد، ابزارى که خداى سبحان براى دعوت معرفى کرده است سه تا است: حکمت، موعظه حسنه، جدال احسن «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن»(2) با حکمت و اندرز نیکو مردم را به سوى پروردگارت دعوت نما و با آن‌ها به طریقى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
با استفاده از این آیه نخستین گام براى دعوت مردم به سوى خدا استفاده از حکمت و منطق صحیح و استدلال‌هاى حساب شده است، و چون رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بیدارى افکار و اندیشه‌ها و شکوفایى گنجینه‌هاى عقلانى است بهترین روش براى تحقق این هدف استفاده از منطق و استدلال و برهان است.
دومین گام براى دعوت استفاده کردن از موعظه حسنه و اندرز نیکوست که به منظور تأثیر گذارى بر عواطف از آن بهره‌بردارى مى‌شود، موعظه زمانى اثر عمیق خود را مى‌بخشد که «حسنه» بوده و به صورت زیبایى اجرا گردد. زیرا اگر دعوت با تحقیر طرف مقابل و حس برترى‌جویى و همراه با خشونت و مانند آن باشد نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه به عکس آثار و پى‌آمدهاى منفى خواهد داشت.
سومین گام براى دعوت به سوى خدا مناظره و جدال احسن است یعنى مناظره‌اى که با حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى باشد و باطل در آن راه پیدا نکند.
از آن جایى که خداى سبحان داراى حجّت بالغه(3) است، رسالت پیامبرى که از طرف خدا فرستاده شده باید همراه با استدلال بالغ باشد که در نتیجه امت او نیز از محبت بالغه برخوردار باشد.
چون محور رسالت پیامبران ابلاغ حجت و تمامیت دلیل است، از این رو خداوند رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را به احتجاج‌هاى متعدد مأنوس نمود که گاهى با حکمت و برهان عقلى و گاهى با موعظه و خطابه و گاهى با جدال احسن. محاوره و احتجاج مى‌کرد فرق جدال احسن و برهان آن است که اگر مقدمات استدلال از جنبه حق و معقول بودن، مورد استفاده قرار بگیرد آن استدلال برهان نام دارد و اگر از جنبه حق و مقبول و مسلم بودن مورد استشهاد قرار گیرد جدال احسن است.
دعوت به خدا با استفاده از حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن، دعوت همراه با بصیرت است، از این رو خداى سبحان به آن حضرت فرمود: «قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیرة انا و من اتبعنى؛(4) بگو! اى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) راه و رسم من چنین است که خود و پیروانم با بصیرت، همه را به سوى خدا مى‌خوانیم.»
در واقع پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به امر خدا، آئین و روش خود را مشخص مى‌کند که همه مردم را از روى آگاهى و بصیرت به سوى این طریق دعوت کند. پیروان آن حضرت نیز باید با آگاهى و بصیرت مردم را به سوى آئین الهى دعوت کنند.
بنابراین با توجه به این آیه: هر مسلمان که پیرو پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است باید با سخن و عملش دیگران را به راه اللّه دعوت کند.

برهان و دعوت به توحید
یکى از راه‌هایى که براى دعوت مردم به توحید از آن استفاده مى‌شود، برهان است البته برهان در اصطلاح قرآن با آن چه اصطلاح منطقى است از جهت مصداق وسیع‌تر است، گرچه در اصل مفید علم بودن با مفهوم جامع آن تفاوتى ندارد.
در اصطلاح منطق برهان عبارت از دلیل عقلى است که از مقدّمات یقینى تألیف یافته و نتیجه مى‌دهد که به آن قیاس واجد شرائط مى‌گویند ولى علم شهودى، معجزه و جدال احسن، هیچ یک در منطق مطرح نمى‌گردد، در قرآن به عنوان برهان مطرح است.زیرا هر یک از آن‌ها، هم در خود باصر و روشن است و هم سبب روشن شدن مطلبى است که بر آن دلیل اقامه شده است. اطلاق برهان بر علم شهودى مانند: «لولا ان را برهان ربّه»(5) اگر او برهان ربّ را با علم شهودى نمى‌دید و اطلاق بر معجزه مانند: «فذانک برهانان من ربّک»(6) آن دو معجزه یعنى مار شدن عصا و دست روشن دو برهانى هستند از طرف پروردگار تو.
قرآن کریم آن جا که بر خداشناسى و توحید تام برهان اقامه مى‌کند، گاهى طریق عقلى را ارائه مى‌دهد، زمانى با جدال احسن به آن مى‌پردازد و گاهى با سیر درونى یعنى شهود و فطرت آن را بیان مى‌کند. در برهان عقلى بر معقولیت آن تکیه دارد و در جدال احسن بر مقبولیت آن اصرار مى‌ورزد و در شهود، بر صفا و پاک بودن دل از هوا و هوس تأکید مى‌کند.
از باب مثال خدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‌فرماید که در برابر مشرکان بر صحت شرک برهان طلب کند: «ءاله مع اللّه قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.»(7) آیا شما معتقدید که معبودى با خداست به آن‌ها بگو اگرچنین اعتقادى دارید دلیل و برهانتان را بیاورید اگر راست مى‌گویید.
برهان در این آیه به معناى قرآنى است یعنى فقط برهان عقلى از آن‌ها طلب نمى‌کند که مشرکان باید ادعاى خود را با دلیل عقلى مبرهن کنند بلکه این برهان اعم از برهان شهودى یا عقلى یا نقل قطعى است.

نمونه‌هایى از برهان عقلى‌
برهان اثبات مبدأ جهان و انسان‌
1- یکى از براهین که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن در برابر بت پرستان اقامه مى‌کند برهان اثبات مبدأ براى عالم است، قرآن مى‌فرماید: «ام خلقوا من غیر شى‌ءام هم الخالقون، ام خلقوا السموات و الارض بل لایوقنون»(8) آیا آنان بى هیچ مبدأ فاعلى و آفریننده‌اى آفریده شده‌اند یا خود خالق خویشند، آیا آن‌ها آسمان و زمین را آفریده‌اند، بلکه جویاى یقین نیستند و اگر هم شواهد یقینى را بیابند ایقان ندارند.
این آیات دلایل عقلى بر اثبات حضوص مبدأ جهان امکان یا مبدأ افاضه هستى و توحید آن است.
با توجه به این آیات به نظر مى‌رسد، نخست این شبهه را طرح مى‌کند که انسان و جهان خود به خود به وجود آمده‌اند و مبدئى در پیدایش آن‌ها نقش نداشته است. آن گاه براى حل این شبهه با قرار دادن انسان در برابر چند سؤال هشدار دهنده، منطق فطرى او را بر مى‌انگیزد تا وى با دقّت در این سؤال‌ها، پاسخ لازم را بر اساس رهنمود وحى به دست آورد. بدین ترتیب که مى‌پرسد: آیا مى‌شود انسان بدون هیچ پدید آورنده‌اى به وجود آمده باشد؟ آیا ممکن است انسان پدید آورنده خویش باشد؟ اگر انسان خود را پدید آورده باشد، آسمان‌ها و زمین را که پیش از پیدایش انسان بوده، چه کسى آفریده است؟ آیا آن‌ها هم به وسیله انسان پدید آمده است؟ خلاصه آن که: 1- آیا انسان علت فاعلى ندارد یا دارد. 2- اگر علت فاعلى دارد، آیا آن علت، خود اوست یا دیگرى؟ 3- اگر انسان علت فاعلى خود باشد، آیا علت فاعلى اجرام سپهرى و آسمان‌ها و زمین‌هم خود اوست؟ قرآن با طرح این سؤال مى‌خواهد انسان تنبیه شده و بگوید: او علت فاعلى دارد و علت فاعلى او خود او نیست، زیرا اگر انسان پدیده و آفریده است بدون شک پدیدآورنده‌اى دارد و هرگز نمى‌تواند پدید آورنده خویش باشد بلکه هیچ پدیده‌اى نمى‌تواند پدید آورنده خود باشد و نیازمند به مبدأى است که هستى او عین ذات او و ازلى است و چنین موجودى همواره وجود داشته و دارد و پدیده نیست تا بگوئیم محتاج به مبدأ است یا پدید آورنده خویش است.
در جواب سؤال سوم نیز اعتراف مى‌کند که انسان با آن که قدرت خلاقیت دارد و مى‌تواند کارهاى زیبا و شگفتى داشته باشد، لکن در خلقت زمین و آسمان کمترین نقشى ندارد، پس در آیات فوق برهان براى اثبات وجود مبدأ براى انسان و جهان، اقامه شده است.
2- برهان تمانع‌
یکى از براهین متقن و خلل‌ناپذیر قرآن کریم و توحید، پروردگار عالم، برهان تمانع است که از آیه 22 سوره انبیاء است که غرض اصلى آن اثبات توحید ربوبى و یگانه بودن مدبّر عالم است. آیه مى‌فرماید: «لوکان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»(9) اگر در آسمان و زمین، خدایان دیگر جز اللّه بود فاسد مى‌شدند.
این آیه به ضمیمه آیه سوره ملک، استدلال تام عقلى و قیاس استثنایى است که مقدمه شرطى آن در سوره انبیاء و مقدمه حملى آن در سوره ملک قرار دارد، در سوره انبیاء فرمود: «اگر جز خداوند، خدایانى دیگر بود زمین و آسمان تباه مى‌شد و در سوره ملک فرمود: در گستره خلقت ناهماهنگى و نقصان نخواهى یافت: «ماترى فى خلق الرحمن من تفاوت، فارجع البصر هل‌ترى من فطور، ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر»(10) در آفرینش خداى بخشایشگر هیچ فوت و زوال و ناهمانگ و تفاوتى نمى‌بینى، باز در نظام مستحکم آفرینش بنگر، هیچ خلل و کاستى در آن نتوان یافت، باز دوباره بنگر تا دیده زبون و خسته سوى تو بازگردد، وقتى کمترین ناهماهنگى و بى‌نظمى و کوچک‌ترین خلل و ناسازگارى در سراسر گیتى یافت نشود و مجموعه نظام آفرینش داراى همبستگى و وابستگى باشد، قطعاً هیچ نوع تباهى و فساد براى آسمان و زمین نخواهد بود.
با تلفیق این دو آیه صورت قیاس استثنایى چنین خواهد بود: اگر غیر از خدا در عالم، مدبّران دیگرى بوده و باشند، حتماً عالم تباه خواهد شد، لیکن هیچ گونه فساد و کمبودى در عالم نیست. پس غیر از خدا مدبّر دیگرى براى عالم نیست.
ناگفته نماند: مراد از فساد و تباهى در عالم، در هم ریختن سازمان عالم هستى و فروپاشى نظام تکوینى است نه صرف ناهنجارى‌هاى اجتماعى و نابسامانى‌هاى اقتصادى و فرهنگى.
خلاصه آن که: 1- وحدت عالم و انسجام جهان موجود محرز و مسلّم است. 2- تعدد مبدأ تصمیم در تکثر مصدر تدبیر، مستلزم جمع دو نقیض است، زیرا از دو مبدأ متفاوت و دو مصدر متباین یک اثر منسجم و هماهنگ صادر نخواهد شد و جهان کنونى هم واحد باشد و هم نباشد و هم منسجم و هماهنگ باشد و هم نباشد با جمع دو نقیض است و بطلان آن اوّلى که فوق بدیهى است. 3- تعدد خداوند با وحدت رویه مستلزم اوصاف متعدد و متباین است. زیرا وقتى خدایان در جوهر ذات و حقیقت وجود، از هم متمایز باشند باید صفات ذاتى آنان نیز متفاوت باشد. چون صفات ذاتى خدا عین ذات اوست، در نتیجه علم واراده هر یک از خدایان غیر از علم و اراده دیگرى است و نظام علمى و مقام تدبیر غیر از نظام و تدبیر دیگرى است و شک نیست که نظام عینى تابع نظام علمى و ارادى مبدأ فاعلى است و موجود خارجى معلول علم و اراده فاعل بالذات‌اند.
4- بنابراین با تعدد خدایان متمایز و مستقل و متفاوت، با علم و اراده متمایز باید چند نظام عینى متمایز و ناهماهنگ و متباین وجود داشته باشد و حال آن که جز یک عالم هماهنگ و منسجم وجود ندارد. پس آفریدگار و مدبر عالم واحد است، تا اینجا دو نوع برهان به عنوان شاهد مطرح شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن به عنوان وسیله دعوت به خدا مورد استفاده قرار داده است.
در قرآن کریم براهین فراوانى توسط پیامبراعظم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره توحید و معاد و رسالت اقامه شده است که به همین مقدار بسنده مى‌شود.

موعظه حسنه و دعوت به خدا
یکى از ابزارهایى که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن براى دعوت به خدا استفاده کرده است موعظه حسنه است.
موعظه آن است که کارهاى نیک طورى یادآورى و بیان شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان رقت پیدا کند و در نتیجه تسلیم گردد.(11) و به گفته مرحوم علامه طباطبائى موعظه عبارت است از بیانى که نفس شنونده را نرم و قلبش را به رقت درآورد و آن بیانى خواهد بود که آن چه مایه صلاح حال شنونده است از مطالب عبرت‌آموز که آثار پسندیده و ثناى جمیل دیگران را در پى دارد، دارا باشد(12) البته چون قرآن موعظه را به حسنه مقید کرده است نشان مى‌دهد برخى مواعظ، حسنه نیستند و موعظه حسنه، موعظه‌اى است که توسط انسانى که عامل به حق است و نه فقط به زبان به حق دعوت مى‌کند، انجام گیرد. حسن موعظه از جهت اثر آن در احیاء حق مورد نظر است و حسن اثر وقتى است که واعظ خودش به آن چه وعظ مى‌کند متعظ باشد. از آن گذشته در وعظ خود، آن قدر حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد، قلب با مشاهده آن خلق و خوى، رقّت یابد و گوشش آن را یافته و چشم در برابر وى خاضع شود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در قرآن کریم از روش موعظه حسنه فراوان استفاده کرده است که به چند نمونه آن اشاره مى‌شود.
1- دعوت اهل کتاب به توحید
در سوره آل عمران خطاب به اهل کتاب فرمود: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الّا نعبد الّا اللّه و لانشرک به شیئاً ولایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه، فان تولّوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون؛(13) بگو اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است، که جز خداى یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما بعض دیگر را غیر از خداى یگانه به خدا نپذیرد، هرگاه از این دعوت سرباز زنند، بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این آیه از زبان موعظه حسنه استفاده کرده است و به دعوت اهل کتاب پرداخته است زیرا:
اولاً: این آیه پس از دعوت به مباهله و لعن گروهى از اهل کتاب که در آیه قبل مطرح شد تعبیر بسیار محترمانه «یا اهل الکتاب» را که حاکى از اسرار برابر قهر است، استفاده کرد و خطاب «یا اهل الکتاب» جاذبه ویژه‌اى دارد و نشان مى‌دهد که خداى سبحان پس از مباهله همه راه‌هاى نجات را نبسته است بلکه راه نجات باز است.
ثانیاً: تعبیر به «تعالوا» نشان مى‌دهد که دعوت کننده هرچند خود در بلندى است لکن در مقام دعوت به گونه‌اى سخن مى‌گوید که گویا هنوز بالا نرفته است. زیرا با تواضع که سیره و رفتار اجتماعى رسول خداست، آمیخته است و متواضعانه سخن گفتن باعث جاذبه بیشتر سخنان براى هدایت به صراط مستقیم است.
ثالثاً: از مقبولات طرف مقابل استفاده مى‌کند یعنى باور به اصل توحید مقبول پیروان ادیان الهى است که آدمیان مى‌توانند بر اساس اعتقاد به باور مشترک به وحدت برسند.
رابعاً: در پایان آیه فرمود: اگر آن‌ها بعد از این دعوت منطقى به سوى نقطه مشترک توحید، سرتابند و رویگردان شوند بگویید: گواه باشید که ما مسلمان و تسلیم حق هستیم چون راه مشخص و حق است و بدانید جدایى شما آسیبى به ما نمى‌رساند.
در واقع مجموعه این مطالب نشان مى‌دهد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت از شکل موعظه استفاده کرده است گرچه مدعوالیه یعنى آن چه به آن دعوت شده برهان است که این موعظه براى پذیرش برهان است.
در سوره مبارکه انعام خداى سبحان پس از نفى احکام ساختگى مشرکان آن‌ها را به احکام الهى دعوت مى‌کند و در آن از بیان موعظه استفاده مى‌کند و مى‌فرماید: «قل تعالوا اتل‌ها حرّم ربکم علیکم الّا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احسانا و لاتقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایّاهم ولاتقربوا الفواحش ماظهر منها و مابطن ولاتقتلوا النفس التى حرّم اللّه الّا بالحق ذلکم وصّیکم به لعلّکم تعقلون، و لا تقربوا مال الیتیم الّابالتى هى احسن حتى یبلغ اشتدّه واوفوا الکیل و المیزان بالقسط لاتکلف نفسا الّاوسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لوکان ذاقربى بعهد اللّه اوفوا ذلکم وصّیکم به لعلّکم تذکّرون، و ان هذا اصراطى مستقیما فاتبعوه و لاتتّبعوا السبل فتفرّق بکم عن سبیله ذلکم وصّیکم به لعلّکم تتّقون»(14) بگو بیائید آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم، اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکى کنید، و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما شما و آن‌ها را روزى مى‌دهیم و نزدیک کارهاى زشت و قبیح نروید چه آشکار باشد و چه پنهان و نفسى را که خداى سبحان محترم شمرده به قتل نرسانید. مگر به حق و از روى استحقاق، این چیزى است که خداى متعال شما را به آن سفارش کرده تا تعقّل کنید و به مال یتیم جز به نحو احسن و براى اصلاح نزدیک نشوید تا به حد رشد برسد و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید، هیچکس را جز به مقدار توانایى تکلیف نمى‌کنیم و هنگامى که سخنى مى‌گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان بوده باشد، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى‌کند تا متذکر شوید.
و این که این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راه‌هاى مختلف و انحرافى پیروى نکنید که شما را از راه حق دور مى‌سازد، این چیزى است که خداى سبحان شما را به آن سفارش مى‌کند تا پرهیزکار شوید.
جالب است که توجه داشته باشیم داستانى نقل شده که این آیات تأثیر فوق العاده‌اى در نفوس شنوندگان داشته است و دو نفر از اهالى مدینه به نام اسعدبن زراره و ذکران بن عبد قیس با شنیدن این آیات مسلمان شدند و از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند تا فردى را به مدینه اعزام کند که اسلام را به مردم تعلیم داده به اسلام دعوت نماید و پیامبر نیز مصعب‌بن عمیر را به همراه آن‌ها به مدینه فرستاد که با رفتن او چهره مدینه دگرگون شده است.(15)
2- موعظه حسنه و جامع‌ترین برنامه اجتماعى، یکى از آیاتى که نمونه‌اى از جامع‌ترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعى و انسانى و اخلاقى را بیان کرده آیه زیر است: «ان اللّه یامر بالعدل و الّاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعظکم لعلّکم تذکرون»(16) خداى متعال فرمان مى‌دهد به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان، و از فحشاء و منکر و ظلم و ستم نهى مى‌کند، خداوند به شما اندرز مى‌دهد شاید متذکّر شوید. احیاء اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منکر و بغى در سطح جهان کافى است که دنیایى آباد و آرام و خالى از هرگونه بدبختى و فساد بسازد. از این رو از مسعود نقل شده است که این آیه جامع‌ترین آیات خیر و شر در قرآن است.
آیات موعظه در قرآن فراوان است به ویژه از خود قرآن در آیات به موعظه یاد شده است.

جدال احسن و دعوت به حق‌
یکى از ابزارهاى دعوت توسط پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) جدال احسن است.
جدال عبارت است از دلیلى که صرفاً براى منصرف نمودن خصم از آن چه بر سر آن نزاع مى‌کند به کار گرفته شود بدون آن که خاصیت روشنگرى حق را داشته باشد، در واقع در مقام جدل، آن چه را که خصم خودش به تنهایى و یا او و همه مردم قبول دارند استفاده و اخذ کنیم و با همان ادعایش را رد کنیم چه آن چه را قبول دارند حق باشد یا باطل. ولکن چون مجادله و مناظره‌اى که در آن از مسلمات باطل استفاده شود احیاء باطل است نه احیاء حق. از این رو جدال مقیّد به قید احسن شده است زیرا اگر از راه جدال دعوت مى‌کند باید از هر سخنى که خصم را بر رد دعوتش تهییج مى‌کند و او را به لجبازى و عناد وادار مى‌کند پرهیز کند و مقدمات کاذب و باطل را، هرچند خصم آن را راست بپندارد مورد بهره بردارى قرار ندهد و نیز باید از بى عفّتى در کلام و سوء تعبیر اجتناب کند و به مقدسات طرف مقابل توهین نکند و فحش و ناسزا نگوید و از هرچه که خلاف حق است دورى گزیند زیرا در صورت استفاده از باطل گرچه حق را احیاء کرده است اما با احیاء باطل و کشتن حقى دیگر احیاء کرده است.
شایان توجه است که جدال به سه قسم بد، خوب و خوب‌تر تقسیم مى‌شود که در مقام دعوت فقط استفاده از جدال خوب‌تر رواست زیرا افرادى که معاند و لجبازند و باطل را سرمایه خود کرده و مى‌خواهند با آن حق را سرکوب نمایند، مردمى هستند که آراء باطل در دلهاشان رسوخ نموده است، از این رو تنها راه مقابله با آن‌ها و دعوت آن‌ها، بهره بردارى از مجادله احسن است.