شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد.
دخترم سنگ صبورم جون و تنم را براي درماني که من نيز بي شک در وخيم شدنش کم مقصر نبودم را دارم به بيمارستان اعصاب براي بستري و معالجه مي برم هرکه را نزد ايشان هنوز بر من موهبتي و دوستي و برادري و خواهري و دشمني است براي سلامتي.دخترم دعايي کند من گنهکار را بر عقابي که مستحق آنم ياري کرده و اين کودک را ياري رسانده
دخترم هيچ وقت نخواستند بزارن دشمنان و سوداني که با باورها و اعتقادات من مشکل ولايي و اللهي و اعتقادي و سياسي داشتند همراه و همگون با اعتقادات و باورهاي من باش د
هرچه خواستند و توانستند کردند تا از باورها و شخص خود من يک انسان کوردل قصي القلب دشمن آزادي و قاتل و دشمن مردم بسازند و وقتي ديدند عشف من برخلاف باورهاي آنان به هرکه دوست يا دشمن مي نگرد ديوانه مي‌شود نه از ظلم بلکه به حرمت زلف بريشان و عترت و اعتباري که شجره او نزد خدا دارد
حال که ديدن مقام او را من گنهکار را مي بايست فردي نالايق و جرم مدار و يک مجرم گنهکار سيه چاله رفته ضد اجتماع مي شناساندن و بي اعتباري من يعني بي کاري و زائد شدنم يعني به جاي بدر يک جامعه ستيز سربار خانواده مي شناساندند
که جهل و ظلم اشقيا موجب شد که اين بي اعتباري و اين کمبودهايي که شاهدش هستيد موجب سرافکندگي خانواده باشم آنچه که خوابش را هم نديده بودم بر سرم خراب شد و عاقبت امشب و
دعا کنيد که زودتر به جنگ قوم نفرين شده يهود و به استقبال شهادتي روم که تنها راه تقديس و بخشش من نزد معشوق و خانواده اثبات اينکه اولا همه اين زجرها که همه منتظر بودند بعد همه آنها مثل غالب و جمع عاقل کسي که رانده و مجازات و جاي بيان ندارد
ولي احمق هاي زودباور و آنانکه خواهان شنيدن سخناني بودند همچو برخي از سردمداران و طرفداران يک من هم ناسزا سردهم از عمر به ديد آنها به بطالت شرمنده و دشمني نادم ببينند
ولي چه احمق و خر بودند چون نمي دانستن در عين شکنجه به دنبال ديدار رخ م حبوب معشوق و در بي آن بودم که يسارا و ذوليمينم را رها نکنند
دارم تو بيمارستان ميروم ديگر دعا همين
برا دخترم دعا کنيد من به تقدير و باسخ گنه خود هيچ اعتراض و نقدي ندارم و جز خودم مقصري نمي شناسم و همه آنان که به من ظلم دشمني بدي يا حسادت يا در کار قصاوت و منتهاي مجازات و عذاب را خواستار بودند در سيه چال عين عذاب حلال نمودم تا خداوند نيز به. موجب اين گذشت من توبه را از من بذيرفته و عذاب را سهل تر گيرد همين نه انتظار بخشش و حتي فرار از جرم
ديگر مرداب را از چه ترسيدن وقتي لجن را بر تا کش احساس مي کرد و امروز هم لجن و هم تعفني که جاي عطر ديروزي اش را بر کرده بود دروغ چرا هنوز انتظار نسيم و صبا مي کشم ولي جرات خواندن و انتظارش را ندارم و حسبي الله تنها چيزيست که مي توانم به داشتنش آنهم چون نوري را در من عاريه داده و طالب برگشت اوست التماس مي کنم
آري من آرزوي خواب ديدني را مي کنم که آن شب که در سيه چال گنهکاريهايم آرزوي و انتظار يار و فرزندان را در دل مي توانستم آرزو کنم وقتي مست آزادي و در توهم ايشان بودم در کف مي يافتم وقتي در عالم ماده و حقيقت قصد دست انداختن و در آغوش کشيدن را مي کردم آرزو مي کردم اي کاش ميشد توهمات لااقل آن شب حقيقي ميشدن
من در اين برزخ يادگرفتم همه چيز و همه نياز و آرزويم را به شکل توهم مي ديدم و به آن مي‌رسيدم ولي آن يار نمي دانست چقدر در آن ايام و طول عمر نيازمند آغوشش بودم و انتظار يک جمله کيوان از تو راضيم و خدا هم از تو راضي باشد مرا مي توانست از باي دراورد
حال که مي دانم توهم مرا بازي داد و خيال و آرزو تا رسيدن به واقعيت حالا که ديگر نه ابرو و نه جايگاه و نه اعتباري براي خود باقي نگذاشته ام بايد واقع بين بود آنانکه سليماني و شيرودي و جهان آرا با آنهمه مقام و عزت بودند اين نه طلب يار نمودن خنده دار است
من از بابت يک عمر خويشتن داري و اينهمه بزرگي و بخشش و فروتني از معش. قين خود و کساني که من گنهکار به خود اجازه دادم خانواده و برادر و خواهر و استاد خود بنامم بوزش مي طلبم ولي بدانند عشق تنها چيزيست و بيعتم و بس نکشيدن تنها طلبي ست که از عزيزان و عشق و باور و خاندان استادم التماس بقايش دارم و بيعتم تنها چيزيست که ا
اگر جلو باين اندازند بر نمي دارم و براي باقي داشتنش التماس و جزه مي کنم و در نهايت بس نمي دهم چون تا ابد ماهيت و اساس را ا. دست مي دهم گناهکارم لايق مجازات و ترک موطن و عدم به زبان آوردن عشق. باورم
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top