سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

بعضــے هــا گفتند مــا خدا را مے پرستیم
بــہ ما تهمت بت پرستے زدند
گفتند خــامنه اے شده است بت شمـــــ ـ ــآهآ
نــــہ ...! نـــہ ...!
خـــامنہ اے بــت نیستـــــ
تبــرے ست کــہ خــدا دارد بــا آن ? بت شــرق و غــرب ? را می شکنــد
? خــامنہ اے خــدا نیستـــــ
? نــاخــداے بــا خــداستــــــ

1403785202447874_large.jpg

مردی عیاش در همسایگی ابوبصیر می زیست. کنیزکان خواننده ای داشت که همه روزه برایش آوازخوانی و دست افشانی می کردند و صدای ساز و آواز آنان به خانه ابوبصیر می رسید. ابوبصیر روزی تصمیم گرفت این موضوع را به او گوشزد کند. او را دید و گفت: سر و صدای شما مانع مطالعه و مانع آرامش ما شده است. مرد با بی اعتنایی گفت: این خانه از آن من است و هرکار که بخواهم می کنم. ابوبصیر چندبار دیگر به او اعتراض کرد اما فایده ای نداشت. روزی مرد با دیدن تلاش او در نهی از منکر به ابوبصیر گفت: این کار زشت، در من ریشه کرده و به آن عادت کرده ام. از تو خواهش می کنم نزد مولایت امام صادق(علیه السلام) بروی و مشکل مرا به عرض ایشان برسانی که چاره ای برای من کنند. ابو بصیر رفتار همسایه خود را به عرض امام رساند.امام فرمودند: سلام مرا به او برسان و بگو اگر این کار را کنار بگذاری ، بهشت را برایت ضمانت می کنم. ابوبصیر سخنان امام را برای آن مردگفت. مرد اشک از چشمانش سترد وگفت: به خدا همین تضمین امام برایم کافی است. مرد همسایه چند روز بعد ابوبصیر را به خانه خود دعوت کرد وگفت: من از راه خویش بازگشته و توبه کرده ام وهمه دارایی ام را در راه خدا داده ام. آری، پیمانی که امام با او بسته بود سخت او را به بازسازی امر آخرتش وا داشته بود.مدت زیادی نگذشت آن مرد در بستر بیماری افتاد و در آستانه مرگ قرار گرفت. ابوبصیر به عیادتش رفت. با دیدن ابوبصیر به او گفت: امام ! به وعده خود عمل کرد. وپس از ساعتی دیگر از دنیا رفت . (الروضه من الکافی ج5ص16) دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین. خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بیازارد واز تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان.



افسران - ای کودک مسلمــان ! هــر چه قــدر می خواهــی گــریه کن ! هیــچ کس نیســت کـه برای اشک هایت دلــی بسوزانــد . . .
درســت اسـت کــه تــو یــک کــودکــی ،
امــا مسیــحــی کــه نیستــی   !
یهــودی کــه نیستــی   !
آمریــکایــی ،
اروپــایی ،
اســرائیلــی کــه نیستــی  !
تــو تنهــا یــک مسلمــانی و نـه بیشتــر !
ببخشیــد کشتــه شــدنـت بــرای مــان کلیشــه شــده اســت .
دیــگــر صـــدای زجــه هــای مــادرت ،
فریــاد هــای پــدرت ،
و گــریــه هــای بــرادران و خواهــرانت ،
گوشمان را ،
حتــی قلقلــک هــم نمــی دهــد . . .
آری کــودک مسلمــان !
کشتــه شــدن تــو توجیــه پذیــر است !
می شــود تــو را اشتبــاهــی کشت !
ای کودک مسلمــان !
هــر چه قــدر می خواهــی گــریه کن !
هیــچ کس نیســت کـه برای اشک هایت دلــی بسوزانــد . . .


افسران - برای امام زمان(عج) فقط گناه نکنیم، همین.....

.

یاصاحب الزمان، امروز فکر کردم چه کارهایی شما را خوشحال میکند آقا جان، که آنها را انجام بدهیم...
دقت کردم، دیدم یک کارهایی را انجام ندهیم برای خوشحالیتان کافیست.....