مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان


هرچند نیکی در ارتباط خدا با انسان و یا دیگر موجودات هستی، منفعتی را متوجه خدا نمی سازد ولی این بدان معنا نیست که تفاوت معنایی وجود دارد؛ زیرا احسان در اصل به معنای نیکی بدون چشم داشت منفعت و سود است. به این معنا که احسان به معنای انجام دادن کارهای نیک و پسندیده به طور کامل و شایسته و بی هیچ چشم داشتی از سوی شخص است. بنابراین اگر کاری پسندیده و شایسته همراه با نقص و یا منت و منفعت جویی انجام پذیرد به عنوان مصداق احسان قرار نمی گیرد. احسان زمانی تحقق می یابد که شخص بی هیچ چشم داشتی کاری نیک را به طور کامل و شایسته انجام دهد. بنابراین کارهایی که خداوند نسبت به انسان و یا هر موجود دیگری انجام می دهد به عنوان مصداق احسان بشمار می رود.

مصادیق احسان خداوند

در آیات قرآن، نیکی خداوند به بندگان چه در دنیا و آخرت و چه در زمینه نیازهای روحی و روانی یا در حوزه امور مادی به عنوان مصداق احسان شمرده شده است. از این رو قرآن از زبان حضرت یوسف تبیین می کند که رهایی وی از زندان و بازگشت خانواده به سوی او از مصادیق احسان خداوند به آن حضرت بوده است. آن حضرت(ع) می فرماید: قد اخرجنی من السجن و جاءبکم من البدو من بعد ان نزع الشیطان بینی و بین اخوتی (یوسف آیه 100) در این آیه آمدن خاندان یعقوب(ع) به سبب جای گزینی زندگی به مصر به جای بادیه نشینی، رهایی آنان از خشک سالی و نیز قحطی به دنبال مرگ احشام، هم چنین پایان دادن به جدایی یوسف(ع) و خانواده اش نیکی خدا به وی خوانده شده است. (مجمع البیان ج5 ص406 و المیزان ج11 ص 247)

قرآن ثروت و دارایی را نیز مصداقی از نیکی خدا برمی شمارد (قصص آیه 76) و گنج قارون را از زبان بنی اسرائیل احسان خدا به وی می داند. (قصص آیه 76)

بنابراین هرگونه نعمتی که خداوند به انسان می بخشد به جهت آن که کار نیک کامل و شایسته و بی هیچ چشم داشت و منتی است، به عنوان مصداق احسان می باشد. این گونه است که می توان گفت احسان معنایی واحد دارد و تفاوت های بیان شده از سوی برخی نمی تواند چندان مهم و تأثیرگذار ارزیابی شود و تفاوت های مفهومی آن به گونه ای نیست که بتوان روی آن تأکید کرد به ویژه آن که از جهت مصادیق دارای گستره یک سان می باشد.
ناگفته نماند که مصادیق احسان گاه با مفاهیم پردامنه دیگری چون تقوا و ایمان و عمل صالح یگانه می شود و در کاربردهای قرآنی تفاوتی میان احسان و آن ها گذاشته نمی شود. (آل عمران آیات 133 و 134 و نیز کهف آیه 30 و یوسف آیه 90 و نیز زمر آیه 33 و 34)

احسان به پدر و مادر  سرآمد همأ نیکی ها

انسان می بایست به عنوان جانشین خداوند رفتاری مبتنی بر احساس را در پیش گیرد تا خلافت الهی خویش را بنمایاند.
احسان و نیکوکاری حوزه ای خاص را دربرنمی گیرد بلکه همه حوزه های زندگی از عواطف، گفتار و رفتار را شامل می شود. قرآن نیکی را نسبت به برخی از افراد جامعه که توجه بیش تری را می طلبند مورد تأکید قرار داده است. از جمله کسانی که احسان در حق آنان مورد تأکید و ترغیب قرار گرفته، احسان و نیکی به والدین است. در قرآن بیش از ده بار و به طور معمول پس از توحید و اعتقاد به وحدانیت خداوند از مردم خواسته شده که در حق پدر و مادر احسان کنند.

در بینش و نگرش قرآنی نقش پدر و مادر در زندگی هر کسی در حد ایمان به وحدانیت خداوند است. کسی که به خدا ایمان دارد می بایست به احسان به پدر و مادر بیندیشد و در این راه کوتاهی نکند. قراردادن احسان به والدین در کنار توحید به معنای آن است که در بینش قرآنی نمی توان از ایمان و توحید به خدا سخن گفت درحالی که در حق پدر و مادر نیکی نکرد.

ملازمه یکتاپرستی و احسان به پدر و مادر

پدر و مادر در طول توحید قرار دارند و پس از خداوند تنها کسانی که می بایست مورد توجه و اهتمام قرار گیرند ایشان هستند. کسی که به گمان خویش به خداوند و توحید باور دارد ولی از احسان به پدر و مادر خودداری می ورزد نمی تواند مدعی توحید واقعی باشد؛ زیرا هر بینش و نگرشی می بایست در رفتار و برخوردهای انسانی بروز کند. کسی که در حق پدر و مادر نیکی نمی کند باید در ایمان و توحید خود تردید کند؛ زیرا قرآن میان توحید شخص و احسان به پدر و مادر نوعی ملازمه قرار داده است.

بنابراین باورمندان به توحید در حوزه های عاطفی و گفتاری و رفتاری باید در حق پدر و مادر احسان کنند و نیکوکاری در حق ایشان را اصل نخست و بدیهی برشمارند. (بقره آیه 38 و نیز نساء آیه 63 و نیز انعام آیه 115 و آیات دیگری که توحید و احسان به والدین را در کنار یک دیگر مطرح می سازد.)

خداوند با تأکید بر احسان به پدر و مادر می کوشد تا جایگاه ویژه ای برای آنان پدید آورد و حق ایشان را به درستی بشناساند. گفتار نرم و نیکو و سنجیده و در نهایت فروتنی و از سر مهر و محبت و شفقت از نمونه های مصداقی احسان است که خداوند به آن اشاره می کند. کمک مالی و تأمین نفقه و هزینه های ایشان نیز بخشی دیگر از مصادیق احسان شمرده شده است.

باید دانست که خودداری از برخوردهای اهانت آمیز و یا دستور به بازداری مردم از این گونه رفتارها در حکم احکام عادی شمرده می شود؛ زیرا هر کسی از این حق برخوردار است که مورد اهانت و تعرض و تعریض قرار نگیرد و تفاوتی میان پدر و مادر و دیگران در این بخش نیست. پس اگر خداوند به مردم فرمان می دهد که نسبت به پدر و مادر اهانت نورزید و یا اف به کار نبرید به معنای این است که این، حکم عادی و پیش پاافتاده ای است که می بایست در حق همگان انجام شود.

افرادی که در یک محیط با هم دیگر به سر می برند پس از مدتی با یک دیگر الفت گرفته و رفتارهای ایشان از حالت ادب اجتماعی بیرون می رود و به جهت اختلاف در برخی از سلیقه ها و مسائل ممکن است متعرض هم شوند. این گونه است که از کسانی که با هم زندگی می کنند خواسته شده است همواره ادب را رعایت کنند.

درباره پدر و مادر انسان باید فراتر از ادب اجتماعی عمل کند و در حق ایشان احسان روا دارد. به ویژه زمانی که با آنان در یک جا به سرمی برد و یا آنان در سن پیری قرار می گیرند.

این زمان پدر و مادر به جهت کاهش توان رفتار اعتدالی و عدم کنترل رفتار و حرکات ممکن است عصبانی شوند از این رو می بایست شخص با توجه به این وضعیت پیش آمده در حق پدر و مادر احسان بیش تری به عمل آورد.

قرآن با آوردن واژه رحم و رحمت می کوشد تا عواطف مردمان را نسبت به پدر و مادر تقویت کند. آنان که در سن پیری و کهولت از ناتوانی جسمی و حتی بیانی و اندیشه ای رنج می برند نیاز به چیزی دارند که در اصطلاح رحمت نامیده می شود. شخص می بایست نسبت به پدر و مادر رحم بورزد و عواطف خویش را نسبت به آنان بروز دهد و با رحمت با آنان برخورد کند. (نگاه کنید: اسراء آیه 32 و 42 و نیز نساء آیه 63)

قرآن با یادآوری رنجی که مادر در هنگام بارداری و شیرخوارگی و کودکی فرزند می برد از او می خواهد که در حق ایشان احسان و رحمت را مراعات کند. آیه 51 سوره احقاف در حقیقت با بیان این رنج ها و سختی ها سفارش بیش تری را نسبت به مادر به عمل می آورد. در حقیقت با بیان این مسایل می کوشد تا انسان را تشویق کند که در حق مادر محبت و احسان بیش تری بنماید؛ به ویژه که مادر از نظر عاطفی از حساسیت بیش تری برخوردار است و واکنش های وی بر اساس آن شکل می گیرد.

فرزند نمی بایست در برابر احسان خویش به پدر و مادر منتظر پاداشی باشد و اگر آنان حتی با وی خشونت و تندی نمودند از آنان برنجد.

کمک به خویشاوندان

از دیگر کسانی که قرآن احسان نسبت به آنان را مورد تشویق قرار داده، کمک مالی به خویشان و بستگان است. یتیمان و بیچارگان و همسایگان دور و نزدیک و نیز دوستان بسیار نزدیک و هم نشین و در راه ماندگان نیز از جمله کسانی هستند که می بایست بی هیچ چشم داشتی به آنان احسان کرد. (نساء آیه 63 و 73)

قرآن بیان می کند که احسان به دیگران در حقیقت احسان به خویشتن است چنانکه می فرماید: ان احسنتم احسنتم لانفسکم (اسراء آیه7)؛ زیرا شخص با احسان و نیکوکاری، شخصیت خود را کامل می گرداند و در تحقق تکامل وجودی خویش می کوشد. اگر انجام اعمال پسندیده و نیک، انسان را از خسران رهایی می بخشد و مصداق انسان پیروز و فائز می شود به این معناست که انسان در یک فرآیندی خود را از نقص به کمال می رساند. به این معنا که انسان در اصل به جهت از دست دادن سرمایه وجودی خویش در زیان و خسران به سرمی برد و هیچ کسی از این قانون مستثنی نیست مگر آنانی که خود را شناخته و پس از شناخت خویش و حق در راستای رهایی از نقص و خسران با کارهای نیک تلاش می کنند. از این روست که می توان گفت احسان به دیگران به معنای احسان به خویشتن خویش است و کسی که به دیگری احسان می کند پیش از آن که این احسان و فواید آن به دیگری برسد به خود وی رسیده است؛ زیرا با این بینش و نگرش احسانی خویش، توانسته است از زیان و خسران رهایی یابد و از برکت احسان، خود را به تکامل برساند و شخصیت و شاکله وجودی خویش را کامل گرداند.

یک وقتهایی بنشین
وخلوت ?ن
نگاه ?ن به اطرافت
به خوشبختی هایت
به کسانی ?ه دوستت دارند
به چیز هایی ?ه دوستشان داری
وبه خدایی ?ه تنهایت نخواهد گذاشت
آنجاست ?ه آرامش را پیدا میکنی
و با تمام وجودت میگی الهی شکر الهی شکر الهی شکر


نکته ای در عظمت و ارزش امام حسین و قیام امام حسین.
روزی شیخی در صحن مقدس امام حسین نشسته بود و با خود در حال اندیشیدن بود
شخصی ناشناس در کنار وی نشست و بعداز سلام واحوال پرسی از او سوال کرد شیخ در چه فکری هستی شیخ بعداز تاملی گفت سوالی است سالهای مدیدی است از پیدا کردن جواب آن درمانده ام ،مرد ناشناس گفت ،سوالتان را بفرمایید شاید من جواب آن را بدانم ،شیخ گفت من متعجب از این حدیث هستم که معصوم می فرماید زیارت کربلا برابر است با چندین سفر حاج و مکه مکرمه ،مگر ممکن است یک سفر کربلا و زیارت امام حسین برابری کند با چند سفر مکه که نیاز به زمان مشخص اعمال مشخص و دقیق دارد شخص ناشناس گفت من مثالی می زنم تا صحیح بودن این حدیث برای شما آشکار شود ،روزی حاکمی از جنگلی عبورمی کرد در اثنای راه مسیر را گم کرد و با اطرافیان چندروزی پی مسیر جست و جو کردند و مسیررانیافتنددر نهایت و با خستگی و گرسنگی به کلبه ای رسیدند درآن کلبه پیره زنی زندگی می کرد وقتی حال آنهارا نا مساعددیدتنهاگوسفندی که ازداردنیاداشت سربریدودرنهایت آنان ازگرسنگی رهاشده به را خودادامه دادند بعداز برگشت ،حاکم جلسه ای تشکیل دادتابه گونه ای از زحمات پیره زن تشکر کرده باشد هرکدام از وزرا پیشنهادی دادند یکی گفت 1 گوسفند داده یک گوسفند به او بدهید فردی گفت به جهت وضعیت بحرانی آن لحظه 10 گوسفند به او بدهید یکی از وزرا که از همه باهوش تر بود گفت چون او همه دارایی خودراداده شما هم بایستی پاداشی به او بدهید که در خور مقام شان و منزلت شماباشد در قضیه فداکاری امام حسین و اصحاب نیز آنان دارایی خود که اصل جانشان بود در راه خدادادند لذا خداوند فرموده پاداشی که من می دهم قابل محاسبه نیست و هرچه خودم خواستم میدهم


روزی شخصی بلبلی آواز خوان داشت و خیلی به او علاقه داشت ،روزها اورا در حیاط باغ شخصی اش می آورد واو در قفس برای او آواز می خواندو چهچه میزدو صاحبش از صدای دل نشین او لذت می برد، روزی از روزها ،هنگامی که بلبل را در حیاط باغ گذاشت ،بلبل دیگری پرواز کنان ،در کنار قفس بلبل نشست ،بعداز مدتی درنگ ،بلبل دوم پرواز کرد ورفت، از آن روز به بعد دیگر بلبل داخل قفس هرگز آواز نخواند و دیگر آب و غذا هم نمی خورد به گونه ای که صاحب بلبل نگران شد و با خود فکرکرد آیا چه سخنی بلبل آزاد به او گفت که بلبل ما از آب و خوراک افتاد وازهمه مهمترآوازخوانی هم نمی کند ،لذا مجبور شد بلبل را نزد شخصی ببرد که زبان پرندگان را می دانست ،وقتی به نزدشخص رفت آن شخص از بلبل سوال کرد ،بلبل آزاد چه سخنی باتو گفت که توراازخواب و خوراک انداخت ،بلبل در قفس گفت ،من با بلبل آزاد ضمن سلام واحوال پرسی ،گفتم من از زمانی که از زن و فرزند و باغ و بستان جداشده ام ودر قفس اسیر هستم ،دایم در حال شیون و زاری و داد و فغان هستم ،وقتی بلبل آزاد این سخن مرا شنید گفت مطلبی که تو نمی دانی این است که تو به خیال خودت سرو صدا و دادو بیداد میکنی و لی نمی دانی این سروصدای توبرای مردم مانند آواز دل نشین است و اگر بخواهی آزاد شوی بایستی از هم اکنون دیگر آواز نخوانی و من هم همینکار راکردم صاحب بلبل تا این قضیه را دانست بلبل را آزاد کرد
نتیجه داستان ....
انسان درد دل خودرابایستی در دل با سکوت و فقط باخدا بگوید....و نتیجه های دیگر ...