سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

 

 

اسامی ناخواسته نوادگانی که القاب تحمیلی دارند

پس از چندی که نام های خانوادگی به مرور زمان در زندگی افراد نفوذ کرد و اهمیت آن روشن شد بسیاری از افراد دیدند که اسامی خانوادگی که به هر دلیلی انتخاب کردند چندان برای مناسبات اداری مقبول نیست و ممکن است بار معنایی ناخوشایندی برای این افراد به دنبال اشته باشد. در گذر زمان این اهمیت کم کم بیشتر خودنمایی کرد ، هرچند که از ابتدا نیز به ایرانیان شرایط کاملا تشریح شده بود

حدود یک سال پس از اجباری شدن نام خانوادگی ابلاغیه ای از طرف اداره سجل احوال و احصائیه کشوری به کلیه ادارات سجل احوال و احصائیه ابلاغ شده که در روزنامه اطلاعات در تاریخ 30 مرداد ماه 1314 نیز منتشر شده است.

متن این ابلاغیه به شرح زیر است:

از نقطه نظر دستور قانون که انتخاب نام خانوادگی را برای افراد ضرور دانسته، معلوم است که قانون از نقطه نظر اصول اجتماعی، تعیین خانواده های اتباع دولت شاهنشاهی را در اولین درجه اهمیت تلقی کرده است. بدیهی است اسم های عادی باعث تعیین می گردد و در جامعه متمایل و متشابه است. ای بسا افراد که نام او احمد و یا محمود است پس تعیین نام خانوادگی است که بتواند موقعیت یک فرد را در هر جهت خاطرنشان جامعه نماید

قانون تشریفات مخصوص برای این اسم در نظر گرفته و در ردیف اسم اصلی آنرا از هر گونه تعرض مصون قرار داده است. متاسفانه تاکنون افراد جامعه متوجه این خصوصیات نگردیده و غالبا مشاهده می شود اسامی خانوادگی منتخب مناسب شئون و حیثیات افراد نبوده بلکه موهن این نژاد تاریخی به شمار رفته و با قیدهای مخصوصی مقید گردیده که نه تنها قابل استفاده و استعمال نبوده (مثل خضرائی پدرام تهرانی، حاجی ابراهیمی قزوینی فرد و امثال آن) بلکه اسباب مسخره به شمار می رود. اداره سجل احوال وظیفه دار است که علاوه از تثبیت شخصیت و احراز هویت اشخاص حییات و شئون را نیز از هرجهت محفوظ و با اسلوب منظمی تثبیت نماید. تاکنون مامورین سجل احوال از این جهت با افراد جامعه مساعدتی نکرده و آنها را به منظور قانون راهنمایی نموده اند و هرگونه الفاظ غیرمتجانس و مرکب و اضافی و مخلوط و غلط را به نام خانوادگی تلقی و در اوراق هویت و مستندات قانونی آن وارد کرده اند. بنابراین با مطالعات لازمه نمونه نام خانوادگی را متناسب با شئون اجتماعی باشد و هر کس بتواند در خور زندگانی خود مناسب شغل و مقام و حرفه در آن استفاده نماید. به ضمیمه این متحدالمال به توسط نواحی و حوزه ها و دفاتر و شعب در دسترس عموم می گذارد و ضرورت دارد که افراد کشور را به حسن انتخاب این نام راهنمایی نموده و نمونه این نامهای خانوادگی که مرتبا تکمیل و ارسال می شود با مسند بیان تشریک مساعی نموده و حییات افراد کشور را محفوظ دارید و از طرف مامورین هیچگونه اقدامی راجع به نام خانوادگی اشخاص و احضار آنها نخواهند گردید که خود با طیب خاطر برای خود نام خانواده مناسب انتخاب نمایند

در اطراف نام خانوادگی خود امعان نظر کرده و نواقص آنرا رفع و در حسن انتخاب اسم ساعی باشند و بدانند اسم اعم از اسم شخص و خانوادگی تاثیر تامی در زندگانی داشته و قسمت اعظم تقدم و تاخر در شئون اجتماعی منوط به حسن یا سوء انتخاب اسماء است. ذیل هر یک از صفحات نام خانوادگی که ضمیمه است به امضای رئیس اداره سجل احوال ممضی است

رئیس اداره احصائیه و سجل احوال سرتیپ درکاهی

هرکس می تواند پس از رسیدن به سن قانونی (18 سال تمام) در صورتی که نام خانوادگی وی قابل تغییر باشد، با رعایت قانون و دستور العمل، نام خانوادگی خود را از طریق انتخاب واژه بلامعارض یا با اخذ اجازه از دارنده حق تقدم برای یکبار تغییر دهد

 


 

کتاب های قدیمی را که باز می کنی به جای اسامی پر از القاب خان، میرزا، سلطنه، دوله، گرفته تا ملا و سید و ... هزار و یک عنوان دیگر و حتی گاهی چند تا از این القاب در کنار هم بود نام هایی که مشخص نبود بخش اصلی این نام چیست

تکبر، تملق و تحقیر مایه اصلی بسیاری از این القاب در گذشته بوده است. اوضاع به این شکل ادامه داشت تا اینکه در دهه های نخست قرن 14 شمسی نسخه اجباری شدن نام خانوادگی برای ایرانیان پیچیده شد، اما با گذشت زمان کم کم احساس شد که اجبار برای انتخاب نام خانوادگی چندان اثربخش نبوده چرا که نوادگان ناراضی از حسن سلیقه اجداد به دنبال تغییر نام خانوادگی خود می رفتند

نام خانوادگی یا نام فامیل یا فامیلی بخشی از نام یک شخص است که تعلق فرد را به یک فامیل یا خانواده بیان می کند و یکی از موضوعاتی است که با مقوله هویت، ارتباط ناگسستنی دارد. همچنین در اغلب جوامع نام خانوادگی یکی از اقلام اصلی تعیین کننده هویت و رابطه نسبی افراد است

در سال 1304 لوایحی به تصویب مجلس شورای ملی رسید که بر اساس آن القابی که تا پیش از آن برای ایرانیان انتخاب می شد منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای کلیه اتباع ایران اجباری شد.

براساس این قانون تازه تصویب شده پس از ابلاغ این قانون به کار بردن القاب و عناوین بجز«آقا» و «بانو» برای خطاب کردن افراد ممنوع و بنا شد تا آنان اسم و شهرت خانوادگی نیکو برای خود انتخاب کنند. البته تا پیش از این لایحه نیز، نام فامیل در ایران به اهل علم و هنر، روشنفکران و صاحب منصبان دولتی اختصاص داشت و مردم عادی با نام پدر و جد، شغل یا حرفه یا القاب شناخته می شدند

در واقع قبل از آن نیز اختصاص نام خانوادگی به اشخاص در ایران، برمی گردد به سال 1297 شمسی یعنی زمان تاسیس سجل احوال ممکلتی و ماده سوم قانون مصوب آن، که مقرر شد هر رئیس خانواده برای خانواده خود نام مخصوص اختیار کند و اینکه نام خانوادگی تخصیص یافته به نام او ثبت و از آن طریق به هر یک از افراد خانواده او تعلق می گرفت و همگی به همان نام منصوب می شدند

در نهایت با تصویب قانون مدنی کشور در سال 1313 ثبت نام خانوادگی نیز، اجباری شد و بر اساس این قانون، سرپرست خانواده باید برای خانواده خود نام خانوادگی انتخاب می کرد و نام خانوادگی تخصیص یافته از سوی وی به سایر افراد خانواده اش هم اطلاق می شد؛ از آن زمان تاکنون بیش از چهار نسل از ایرانیان به این نام های خانوادگی خوانده می شوند

نام خانوادگی بر اساس محل اسکان قوم و نام یا شهرت بزرگ خاندان، پدر، پدربزرگ و جد، گاهی هم شغل یا حرفه یا یک ویژگی بدنی یا انتخاب می شد. امروزه در بین اتباع ایرانی بیش از 10 هزار واژه نام خانوادگی وجود دارد که از این میان محمدی بیشترین فراوانی و پس از آن حسینی، احمدی، رضائی، مرادی، حیدری، کریمی، موسوی، جعفری، قاسمی، عباسی، رحیمی، ابراهیمی، زارعی، محمودی، محمودی، غلامی، اکبری، میرزائی و قربانی به ترتیب بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده اند


مصاحبه با مهدی طهانیان
کم سن ترین اسیر ایرانی در عراق

مهدی در نوجوانی از شهر اردستان استان اصفهان به عنوان نیروی پشتیبانی به جبهه اعزام شد و در 19 اردیبهشت سال 61 در اطراف خرمشهر اسیر گشت.
با توجه به اینکه جثه کوچکی داشت اما در بین اسرا شاخص بود. او اکنون در یک مغازه مرغ فروشی کار می کند. وقتی برای بار اول او را دیدم باور نکردم که این مرد جوان همان نوجوان اسیر باشد که پاسخ خبرنگار بی حجاب هندی را نداد.
پای صحبت های کم سن ترین اسیر ایرانی در اردوگاه های عراق می نشینیم.
 
در مورد نحوه اسارت خودتان بگویید؟
عملیات فتح المبین که شروع شد ما را هم به عنوان نیروهای پشتیبانی بردند و ما را به منطقه اعزام کردند و بعد از این عملیات، عملیات بیت المقدس شروع شده بود و در منطقه ماندم در اطراف خرمشهر اسیر شدم.
وقتی اسیر شدید شما را به کجا منتقل کردند؟
در آن زمان با توجه به سن و سال کم من در کانون نگاه عراقیها بیشتر قرار می گرفتم و تمام نیروهای عراقی دور ما حلقه زده بودند و در شب اول اسارت ما را به یک سالن آمفی تئاتر در بصره بردند و بچه های دیگر هم بودند و حدود 20 نفر از اسرا بودند و تعدادی هم مجروح بودند که به دلیل رسیدگی نکردن در همان شب شهید شدند. و ما حدود 12 روز در این سالن آمفی تئاتر بودیم ولی به خاطر اینکه ما ها کم سن  سال بودیم نگه داشتند و ما را می بردند تا خط مقدم و از ما استفاده تبلیغاتی می کردند و ما را در پشت تویوتا نشان می دادند که همه نیروهای ایرانی اینها هستند و همه کوچک و کم سن و سال هستند و ما هم ساکت نمی نشستیم  کوتاه نمی آمدیم و ما را در بغل یک کاتیوشا می بستند و بدون اینکه بتوانیم در گوشمان را بگیریم 40 تیر کاتیوشا را شلیک می کردند.
از شما چگونه بازجویی کردند؟
از من بازجویی نکردند و افسران رده بالای ارتش گفتند که فقط یک فحش به خمینی بده و برو و من قبول نکردم. و ما را به استخبارات عراق بردند و با تمام سختیهایی که در آنجا گذشت ما را به اردوگاه منتقل کردند. و اولین اردوگاه عنبر بود و بعد از یک سال به اردوگاه رمادی کمپ 2 و بعد از یک سال هم در آنجا ما را به بین القفسین منتقل می کردند و تمام شکنجه هایی که به ما می دادند برای این بود که شما به این مفهوم برسید که یک اسیر بیشتر نیستید و هیچ اراده ای نباید داشته باشید.
وقتی وارد اردوگاه شدید بچه های دیگر چه برخوردی داشتند؟
به یاد دارم وقتی وارد اردوگاه عنبر شدیم به من یک دشداشه داده بودند که خیلی بزرگ بود و من در داخل آن گم می شدم  همه دور من جمع می شدند. و از من می پرسیدند که چگونه اسیر شدی اصلاً چطوری به جبهه آمدی؟ و من وقتی وارد اردوگاه عنبر شدم یک سرگرد محمودی بود که وقتی دید من سن کمی دارم از من خواست به نفع خودش استفاده تبلیغاتی کند و در مصاحبه تلویزیونی شرکت کنم و به مردم دنیا بگویند که ایرانیها بچه ها را به جبهه می فرستند و بچه ها را به زور می فرستند و می خواستند تبلیغات منفی کنند یک مدتی گذشت یک سری خبرنگار آمدند و من با این خبرنگارها مصاحبه کردم.
خاطره زمانی که آن خبرنگار هندی آمد و شما با آن مصاحبه کردید را بگویید؟
من یک سال در عنبر مانده بودم و فرمانده آن سرگرد محمودی بود و این سرگرد محمودی از اردوگاه ما رفت در اردوگاه رمادی 2 که به عنوان اردوگاه اطفال بود و زمانی که ما را به اردوگاه رمادیه بردند این سرگرد محمودی من را دید و گفت اگر مهدی اینجا اذیت کنی بیچاره ات می کنم و پدر از روزگار شما در می آورم و این سرگرد محمودی همیشه می گفت اگر خبرنگار خارجی آمد حق ندارید حرفی بر علیه ما بزنید اگر هم سوال کردند بد نظام خود را اگر نمی گویید بد ما را هم نگویید و ما می دانستیم که اینها هر گونه از ما فیلمبردای بکنند از آن سوء استفاده می کنند و اکیپ خبرنگار وارد اردوگاه شد. و اولین خبرنگاری که آمد همین خانم هندی بود و خبرنگار فرانسوی بودند و این زن وارد آسایشگاه شد که با بعضی از ما مصاحبه کنند و این زن متوجه من شد ولی سرگرد محمودی سعی می کرد او را منصرف کند ولی این زن در مقابل من نشست و سرگرد در کنار او ایستاده بود و با اشاره به ما می فهماند که حق نداری حرفی بزنی و من با او صحبت نکردم و گفتم تا حجابت را رعایت نکنی با تو صحبت نمی کنم و او گفت که من به جای خواهر تو هستم و از این حرفها که من قبول نکردم و گفتم تا حجابت را رعایت نکنی من با تو صحبت نمی کنم و سرگرد محمودی عصبانی شد و هرچه از دهنش درآمد به ما گفت که تو را به این حرفها چه مربوط؟ و این زن یک روسری از توی کیفش درآورد و گفت من این روسری را گذاشته بودم برای وقتی که می خواهم بروم ایران و با مقامات ایرانی مصاحبه کنم ولی حالا از آن در اینجا استفاده می کنم و اولین سوالش خیلی سیاسی بود و گفت آقای صدام هم یک آدم خیلی بشر دوستی است و دلش خیلی به حال شما اطفال ایرانی می سوزد و تا حالا خواسته است که شما را به ایران تحویل بدهد ولی کشور شما قبول نمی کند و حتی رهبر شما گفته که این بچه ها ایرانی نیستد. و رهبر شما منکر شما شده و آیا این درست است که با شما چنین رفتاری کند؟ و من هم گفتم این سوال شما سیاسی است و می خواستم حرفی نزنم و این سرگرد محمودی با اشاره من را تهدید می کرد و ما توکل کردیم به خدا و گفتیم اولاً این حرف شما سیاسی است دوماً من نمی دانم که رهبر ما چنین حرفی زده باشد ولی اگر هم زده باشد اشکالی ندارد و ایشان رهبر ما هستند و هر چیز که ایشان بگوید درست است تا این جواب را دادم این سرگرد آتیشی شد و می خواست به خبرنگارها حمله کند و عصبانی شد و گفت مهدی پدر تو را می سوزانم تو را فلج می کنم و تو را آنقدر اینجا نگه می دارم تا موهای سرت سفید بشود و پیرمرد بشوی و می فرستم تو را بغداد آنجا بیچاره ات می کنند.
فارسی بلد بود؟
بله کرد عراق بود و 10 سال زمان شاه در ایران دوره دیده بود و در هر صورت این قضیه گذشت و این خبرنگار دوباره نظر ما را در مورد جنگ پرسید و گفت آیا دوست دارید که جنگ تمام شود و ما گفتیم که ما دوست داریم که حق بر باطل پیروز شود ما صلح را نمی خواهیم و هر که حق است در این جنگ پیروز شود و محمودی دیگر حسابی آتیشی شده بود و پوتین به زمین می کوبید و این خانم خبرنگار در بین صحبت هایش به من می گفت که تو خیلی شجاع هستی و می دید که محمودی چگونه من را دارد تهدید می کرد.
اسم خبرنگار چه بود؟
اسمش ناصره بود و می گفت من این فیلم را می برم و به آقای خمینی نشان می دهم که بداند چه بسیجی هایی دارد و ما می دانستیم که این فیلمها از این اردوگاه بیرون نخواهد رفت ولی نمی دانم. که این خبرنگاره این فیلم را چگونه از این اردوگاه بیرون برد.
این فیلم چگونه پخش شد؟
این فیلم از طریق دانشجوهای ایرانی که در فرانسه بودند و از تلویزیون فرانسه ضبط شده بود و دانشجوها این را منتقل می کنند به ایران و در تلویزیون پخش شد.
وقتی که اسیر شدید خانواده شما چگونه مطلع شدند؟
خانواده من تا یک ماه خبر نداشتند که من اسیر شده ام و یک ماه بعد مطلع شده بودن که ما اسیر شده ایم.
چگونه متوجه شدید که این فیلم بخش شده است؟
این فیلم بعد از آن زمان پخش شده بود ولی ما یک سال بعدش مطلع شدیم که پخش شده است یادم هست بچه های عملیات کربلای پنج را که آوردند آنها گفتند که ما یک همچنین فیلمی را دیده ایم و پخش شده است و بعداً از طریق نامه ها مطلع شدیم.
اولین نامه ای که برای خانواده فرستادید چه نوشتید؟
من هم مثل همه خانواده ام را به صبر دعوت کردم و به آنها روحیه می دادم.
آیا در طول دوران اسارت با شخصیت آقای ابوترابی آشنایی داشتید؟
واقعیت اینکه همان روزی که ما را وارد اردوگاه عنبر کردند آقای ابوترابی چند روز قبلش از آنجا رفته بود و هیچ موقع ایشان را ندیدم ولی پیام ها و صحبت های ایشان به ما همیشه می رسید.
درطول دوران اسارت بیشتر چه کارهایی انجام می دادید؟
من هم مثل همه فعالیت می کردم و یادم هست مدتی مسئول کارهای فرهنگی بودم
از رحلت امام چگونه با خبر شدید؟
یادم هست که آن روز نوبت من بود که بروم و صبحانه بگیرم که یکدفعه بلند گوی عراقیها شروع کرد به گفتن رادیو از طریق اخبار اشاره کرد که امام رحلت کرد و ما هم که عربی متوجه می شدیم یکدفعه بدن ما شل شد و ظرف غذا از دستم افتاد و برگشتیم به اردوگاه و شروع کردیم به عزاداری کردن و عراقیها که دیگر می دانستند به چه دلیل است حرفی نمی زدند و حتی یکی از فرمانده های عراقی ما را جمع کرد  با حالت ناراحتی گفت: ما هم می دانیم که شخصیت امام خمینی یک شخصیت بزرگی بوده است ولی شما حق ندارید عزاداری کنید.
نیروهای صلیب سرخ وقتی شما را که سن کمی داشتید می دیدند چه می گفتند؟
در آن اوایل اول باور نمی کردند که من اسیر هستم ولی بعداً برای اینها دیگه عادی شده بود.
عاقبت سرگرد محمودی چه شد؟
بعد از آن مصاحبه که کردم به عراقیها گفته بود که مهدی وسایلش را جمع کند و چند روز گذشت سرگرد رفت و فرمانده جدید اردوگاه آمد.
در مواقع بیکاری چه کاری می کردید آیا زبان هم یاد گرفتید؟
بله چون اصلاً بیکار که نمی توانستیم بشینیم بالاخره همیشه سعی می کردیم خودمان را به نحوی مشغول کنیم حالا با حفظ قرآن، نهج البلاغه و... بود و یا حتی تفسیر قرآن بود.
کارهای هنری هم انجام می دادید؟
من یادم هست طراحی می کردم هر چند که امکانات کمی داشتیم.
ورزش به عنوان یک نیاز در اسارت چگونه بود؟
بله، ورزش هم می کردیم بیشتر شبها ورزش می کردیم برای اینکه مخفیانه ورزش می کردیم و عراقیها وقتی بچه ها ورزش می کردند حساس می شدند به همین خاطر شبها ورزش می کردیم.
اگر دارویی نیاز داشتید چگونه تهیه می کردید؟
دارویی که آنجا نبود ولی داروهایی که هیچ کجا مصرف نشده بود روی ما آزمایش می کردند و ما موش آزمایشگاهی شده بودیم و من خودم آنجا بارها مریض شدم و تا مرحله مرگ هم پیش رفتیم و یک هم شهری در بیمارستان داشتم و او یک پنسیلین کش رفت و برای من مخفیانه زد که جان من نجات پیدا کرد.
ماه محرم و ماه رمضان در اسارت چگونه بود؟
ماه محرم که اجازه نمی دادند که ما عزاداری کنیم و شبهای ماه رمضان احیا را به طور مخفیانه انجام دهیم و فقط به فکر این بودند که ما را از این  اعتقادات بگیرند.
چگونه مطلع شدید که می خواهید آزاد شوید؟
یک هفته بعد از جنگ عراق و کویت بود که آمریکا فشار آورد و بعد از آن بود که آزاد شدیم و صدام نمی توانست در 2 جبهه بجنگد.
وقتی وارد ایران شدید چه احساسی داشتید؟

آخرین شبی که ما را می خواستند آزاد کنند ما را در شب به محوطه بردند و ما چون آسمان را با آن همه ستاره چند وقت بود ندیده بودیم فقط به آسمان نگاه می کردیم و عراقیها فکر می کردند که در آسمان خبری است. و وقتی از هم جدا می شدیم برای ما خیلی ناراحت کننده بود و به بچه ها عادت کرده بودیم.
وقتی که وارد ایران شدید اولین کسی که از اعضای خانواده ات را دیدی چه کسی بود؟
پدر و مادرم بوند.
بعد از اینکه آزاد شدید اصلاً عراق رفتید؟
نه نرفتم.
آیا دوست دارید یک بار دیگر بروید و آن اردوگاهها را ببینید؟
بله، خیلی دوست دارم که بروم و آن اردوگاهها را ببینم.
گفتگو: مهدی قهرمانپور


ذخائر آب شیرین جهان هر سال کاهش می یابد و تا 25 سال دیگر نیمی از جمعیت جهان با مشکل کمبود آب شیرین مواجه خواهند بود. مطالعات نشان می دهد اکنون یک سوم جمعیت دنیا در نقاطی زندگی می کنند که آب کافی ندارند. در نواحی روستایی وضع به مراتب وخیم تر است. تنها 29% مردم به منابع آب دسترسی دارند و تعداد کسانی که از تأسیسات بهداشتی استفاده می کنند، حتی به 13% هم نمی رسد. با وجود این که سه چهارم بیماری های انسانی به دلیل فقدان آب سالم می باشد، معهذا 75% مردم جهان سوم از داشتن آب بهداشتی محروم اند.

در مقایسه با کشورهای پرباران، ایران از حداقل ریزش های جوی برخوردار است. با توجه به تقسیم بندی های اقلیمی، استان ما جزو مناطق خشک و نیمه خشک محسوب شده و تأمین آب در چنین اقلیمی واقعاً دشوار و پرهزینه است.

در هر حال ما موظف هستیم، هیچ قطره آبی در هیچ گوشه ای از این کشور بیهوده هدر ندهیم. لذا باید در چگونگی مصرف آب و در فعالیت های شخصی و روزانه در راستای صرفه جویی از آب پاکیزه مسئولانه و دل  سوزانه عمل کنیم. صرفه جویی در مصرف آب باعث میشود سایر هموطنان ما نیز بتوانند از آن استفاده نمایند، زیرا مصرف بی رویه آب نه تنها بحران کم آبی را تشدید کرده و هزینه قبض آب را افزایش میدهد، بلکه موجب تولید فاضلاب بیشتری شده و مشکلات زیست محیطی و اقتصادی فراوانی را در دفع بهداشتی آن به وجود می آورد.

در مجتمع های مسکونی که کنتور آب مشترک میباشد، صرفه جویی در مصرف آب امری الزامی و همگانی بوده و عدم رعایت اصول آن از جانب هر یک از ساکنین، نارضایتی سایر ساکنین را موجب میشود. در ادامه به پاره ای از روشهای کاهش مصرف آب اشاره میشود. صرفه جویی در مصرف آب فقط شامل این روشها نبوده و قطعاً روشهای دیگری وجود دارند که از نظر نگارنده دور مانده است.

روشهای کاهش مصرف آب

1. همواره شیرها را بررسی کرده و در صورت خرابی در مورد رفع آن اقدام نماییم. چکه کردن و نشت آب از شیر و لوله ها موجب هدر رفتن مقدار زیادی آب در هر شبانه روز می شود. شیری که چکه میکند در سال حدود 12000 لیتر آب به هدر میدهد. تعویض واشر یا مغزی شیر آب برای جلوگیری از چکه کردن آب کار دشواری نیست.

2. معمولاً کودکان بازی با آب را دوست دارند و مقدار زیادی آب را هدر می دهند. بنابراین توصیه می شود مواظب کودکان خود باشیم.

3. در فصل تابستان و بخصوص در گرمترین ساعات روز که مصرف آب بیشترین حد خود را دارد، سعی کنید مصارف غیر ضروری را کاهش دهید تا آب به همه تعلق گیرد و فشار آن کاسته نشود و یا قطع نگردد.

4. با نیمه باز گذاشتن شیرهای پیسوالی که زیر شیرهای روشویی و ظرفشویی تعبیه شده اند میتوانیم فشار آب شیر را در حالت کاملاً باز کمتر کرده و میزان قابل توجهی از مصرف آب بکاهیم.

5. آب را دور نریزیم مگر اینکه مطمئن شویم دیگر نمی توان آن را برای مصارفی دیگر مثل آبیاری گلدانها بکار برد.

6. تنظیم مخلوط آب گرم و سرد در شیرهای اهرمی بسیار سریعتر از شیرهای دوقلوی قدیمی انجام شده و از هدر رفت آب جلوگیری مینماید. این مسأله خصوصاً در مورد حمام و ظرفشویی نمود بارزتری دارد.

7. دردناک خواهد بود که شاهد افرادی باشیم که به دلیل وسواس، آب پرارزش را به فاضلاب ها سرازیر میکنند. آن ها باید به یاد آورند، افراد تشنه ای هستند که به کمتر از همان آب هدر رفته نیز نیازمندند.

8. برای همه شیرهای آب، آبفشان یا محدودکننده جریان نصب کنید. هوا فشان نصب شده روی شیرهای سرویس بهداشتی و آشپزخانه میتواند حدود 9 لیتر در دقیقه در مصرف آب صرف هجویی کند.

در حمام

1. عادت کنیم هنگام لیف و صابون شیر آب حمام را باز نگذاریم.

2. با هر دقیقه دوش گرفتن بین 20 الی 40 لیتر آب مصرف می شود. بنابراین بهتر است زمان مورد نیاز برای دوش گرفتن را کاهش دهیم.

3. استفاده از وان حمام ضروری نمی باشد، بنابراین تا حد امکان از وان استفاده نکنیم.

4. سرعت دوش گرفتن خود را افزایش دهیم تا زمان باز بودن دوش حمام به حداقل ممکن برسد. برای سردوشهای قدیمیتر، کم کردن مدت دوش گرفتن از 7 دقیقه به 4 دقیقه میتواند باعث صرفه جویی 42 لیتربرای هر فرد شود. برای سردوشیای جدید کم کردن مدت دوش گرفتن از 7 دقیقه به 4 دقیقه میتواند باعث صرفه جویی 27 لیتربرای هر فرد شود.

5. هنگام صابون زدن به صورت و سپس تراشیدن ریش، شیر آب را باز نگذاریم. برای شستن کف از روی تیغ در حین تراشیدن ریش، میتوانیم از یک کاسه آب جوش استفاده کنیم.

6. هنگام استحمام در فاصله بین شستن بدن و سرشویی، لزومی ندارد که شیرآب به طور پیوسته باز باشد.

7. زمان دوش گرفتن در حمام را به کمتر از پنج دقیقه برسانیم. با این روش ماهیانه هزاران لیتر آب صرفه جویی خواهد شد.

در توالت

1.  می توانیم با استفاده از یک لیوان آب، دندان های خود را مسواک زده و هنگام مسواک زدن جریان آب را قطع کنیم.

2. هنگام وضو گرفتن شیر آب را بدون استفاده باز نگذاریم.

3. هنگام شستن دست، شیر آب را به طور مداوم باز نگذاریم.

4.  مواظب خرابی سیفون توالت ها باشیم. چون در صورت خرابی صدها لیتر آب در شبانه روز هدر می رود.

5. با قرار دادن بطری های حاوی شن و یا چیزی مشابه آن، ظرفیت سیفون و یا فلاش تانک توالت را کاهش دهیم. از قراردادن آجر در فلاش تانک به دلیل وجود خرده آجر و گرفتگی فلاش تانک خودداری شود.

6. لازم نیست برای هر بار استفاده از توالت، سیفون بکشیم! هربار نکشیدن سیفون، 20 لیتر آب ذخیره میکند.

درآشپزخانه

1. هنگام شستن میوه و سبزی راه خروجی ظرفشویی را بسته و آن را تا نیمه پر از آب کنیم. سپس سبزی و میوه را در آن خیسانده و ضد عفونی کنیم. در پایان میوه و سبزی ها را با دوش مخصوص آب کشی کنیم. به جای ظرفشویی میتوانیم از لگن یا چیزی مشابه آن استفاده کنیم. در این صورت میتوانیم از آب باقیمانده برای آبیاری گلدانها استفاده کنیم.

2. آب حاصل از شست وشوی برنج برای آبیاری گلدان ها مناسب است.

3. از ماشین لباسشویی هنگامی استفاده کنیم که لباس به اندازه کافی جمع شده و در نتیجه ماشین با ظرفیت کامل کار کند. در این صورت مصرف آب ماشین لباسشویی کمتر میگردد.

4. چند بطری آب آشامیدنی در یخچال بگذاریم تا ناچار نشویم شیر آب را برای خنک شدن باز بگذاریم و مقادر قابل توجهی آب را هدر دهیم. استفاده از یخ نیز مفید خواهد بود.

5. برای انجام دادن آن دسته از امور آشپزخانه که نیازمند باز گذاشتن شیر آب هستند، آب را به صورت قطره ای باز گذاشته و شیر را تا آخرین حد آن باز نکنیم.

6. ماشین لباسشویی و ظرفشویی را متناسب با مقدار بار آن تنظیم کنید.

7. ازجریان آب به منظور آب شدن یخ گوشت یا دیگر مواد غذایی منجمد استفاده نکنیم. برای این کار میتوانیم از یک ظرف آب گرم استفاده کنیم.