سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

 

برنامه ریزی باورها

بُعد چهارم زندگی به زعم برخی همان باورها و آرمان ها و یا تصورات درونی است که به خاطر ویژگی خاص آدمی و ذهن پویا و فعال انسان، دارای قدرتی شگرف تأثیر پذیری و تأثیرگذاری بالایی است.
در این نوشتار قصد داریم به روش های بهره گیری از این بعد و تقویت آن اشاره کنیم:
1-بعد چهارم زندگی، دنیای شگفتی است و اغلب افرادی که برزمانه خویش فائل آمده و توانسته اند از فقر به غنا، از بی دانشی به دانشوری، از گمنامی به شهرت و از عامی بودن به عالم شدن قدم بگذارند، مدیون تقویت این بعد بوده اند تا آن جایی که بعضی از آن به جرقه ذهنی یا تحول و حتی واژه هایی همچون دگرگونی، انقلاب روحی، حرکت، جوشش، و..یاد کرده اند.
2-به نظر می رسد با یک سری تاملات و تلقین ها می توان این بعد را با برنامه ای کارآمد تقویت نمود و آثار مثبت آن را در زندگی به نظاره نشست.
3-اسکاول شاین از نخستین کسانی است که از این بعد سخن گفته و اهمیت و ضرورت آن را بیان نموده است و تا آن جا پیش رفته است که آن را ضروری زندگی انسان پیشرو و پیشتاز می داند.
4-شاین می نویسد:«هرگز از کمبود و تنگدستی سخن نگویید؛ زیرا کمبود و نقص، قاعده زندگی بشر است و به یاد داشته باشید که سخنان شما بر شما حکم خواهند راند.» وانگهی به هر چه توجه کنید، با آن یکی می شوید. پس اگر مدام متوجه شکست ها و همچنین مصائب باشید، با شکست ها و مصائب یکی می شوید.
5-پس چه باید کرد؟
باید این عادت را در خود پرورش دهید که در بعد چهارم که در حقیقت، همان دنیای شگفتی ها است، زندگی کنید.
6-بعد چهارم کجاست؟
بعد چهارم آن جاست که به دیده باطن معروف است؛ از این رو برای برنامه ریزی مثبت این بعد، به دیده باطن خود بیاموزید تا از خلال شکست، موفقیت را ببینید و از خلال بیماری، سلامت و از خلال تنگ دستی، فراوانی را. اگر چنین کنید، تمام توان مندی جهان و زمینی که روی آن راه می روید، به شما بخشیده خواهد شد.
7-فراموش نکنیم این همان حالتی است که در تعابیر مراحل ایمان، به مرحله یقین و باور به تغییر، به جهت اتصال به معبود لایزال مطرح می شود، و آدمی به جایی می رسد که اصطلاحا به هر آن چه که می خواهد بگوید که بشو، می شود؛ چون در این وادی گناه وجود ندارد و خواسته مادون و حقیر راه ندارد و آدمی با روح جهان هستی به یگانگی می رسد و چون او که به همه چیز اشراف دارد، تو را نیز به آن جایگاه می رساند؛ همان طور که در حدیث قدسی می فرماید:
«انی اقول للشیء کن فیکون فاجعلک تقول للشیء کن فیکون.»
8-شاین در خصوص دوری از افکار منفی و تحقیر شکست و امید واثق به موفقیت و درجه خلوص و باور به موفقیت، جمله زیبایی دارد و می نویسد:«انسانی که به موفقیت می رسد، دیدگان خود را به موفقیت دوخته است»و به عکس، انسانی که دائما شکست، عقب گرد، کمبود، تنگ دستی، تحقیر و ناتوانی را پیش رو می بیند، کسی نیست؛ جز آن که در زوایا و اعماق ذهن خود جز افکار منفی و انتظار شکست و مصیبت چیزی دیگر را نپرورانده است.
9-برای انسان های موفق نیز شکست و توقف روی می دهد؛ اما آنان وقتی شکست می خورند، بی درنگ به موفقیت دیگری می اندیشند وشکست را جزئی از زندگی قلمداد می کنند و بی درنگ راه موفقیت خود را مسدود نمی کنند؛ زیرا واقعا به این حقیقت و(قول شاگتی گواین باور دارند که «تو همانی که می اندیشی». زیرا زندگی کردن در گذشته و ناله و مویه از بداقبالی ها، پیرامون موفقیت های آدمی حصاری بلند می کشد و با اشغال ذهنی و بایکوت بعد چهارم و توقف و رکورد، نیروی خود را هدر می دهید ومدام به بن بست می رسید.
10-اوشو می گوید:«سعی کن شاد باشی تا دیگر حسود نباشی. سعی کن شاد باشی تا دیگر جاه طلب نباشی؛ ولی به حد اعلای رشد برسی. سعی کن شاد باشی و از پیرامون لذت ببری و در شکست ها محاصره نباشی. غرق در گذشته تلخ یا شکست های زودگذر، جهنم است و احساس شکست و بیهودگی، فقط در جهنم تاب می آورد.»
11-بعد چهارم کجاست؟
بعد اول را بعد جسم می دانند؛ کالبدی که خداوند تفصیل آن را در قرآن کریم از طین تا نطفه، علقه، مضغه و سپس کالبد آدمی مطرح می سازد.
بعد دوم را روح می نامند که خداوند کریم در قرآن مجید می فرماید:«ونفخت فیه من روحی؛ و از روح خود در او دمیدم.»
بعد سوم را زمان می دانند که بر جسم و روح انسان سیطره دارد و آدمی در فضای زمان و مکان سیر می کند و حرکت و تغییر و تحول را در قالب آن رقم می زند.
بعد چهارم را روان می نامند. روان شامل باورها، تصورات، عقاید، احساسات، درون، باطن و دنیای شگفتی ماست. دراین بعد آدمی تمامیت خویش را می سازد.
12-در بعد چهارم، کاترین پاندر معتقد است که چون این بعد جولانگاه اندیشه است، پس بگذارید اندیشه و سپس گفتارتان غرق در توانگری باشد. همیشه منتظر موفقیت و توان گری باشید و مدام به یاد خود بیاورید که اندیشه ها و کلام و آرزوهای پراکنده و کاهلانه، ثمراتی پراکنده و کاهلانه و آکنده از تنگ دستی به یاد می آورد.
13-در نتیجه باید به تصحیح یا مهندسی مجدد تصاویر ذهنی دست یابیم. تصاویر ذهنی توانگر خویش را باید بر تارک ستاره غنای کام یابی متمرکز کنید و همان جا حرکت فرازین را شروع کنید؛ خواهید دید که تمام موفقیت ها، تمامیت دنیا، تمام اوج ها و فتح آسمان ها در دستان شماست.
14-روان شناسان از این حالت، تعبیر به چرخه می کنند و آدمی را در دو چرخه تعریف می کنند؛ یعنی کسی که بعد چهارم زندگی خود را غنی کرده است، در چرخه مثبت به سر می برد. این چرخه این گونه است.
موفق می شوم چون می دانم زیرا می توانم پس نتیجه می گیرم.
15-بعضی نیز در چرخه منفی به سر می برند. اینان کسانی هستند که افکار خود را پیشاپیش بر شکست متمرکز ساخته اند و در مرحله بی ارادگی یا پشت کردن به بعد چهارم زندگی به سر می برند که چرخه بعد چهارم آنها این گونه است.
هیچ گاه نتیجه نمی گیرم موفق نمی شوم چون نمی توانم، من نمی دانم.
16-یکی از عوامل مهمی که آدمی ر ابه چرخه مثبت و موفقیت نزدیک می کند، بخشایش است. بخشایش به معنی دست برداشتن و رها کردن است. بخشیدن خودمان و دیگران و تعلقات خویش، ما را از گذشته رها می کندو دستور این است که نگذارید گذشته، شما را عقب نگه دارد. تقریبا بخشایش، پاسخ به همه مسائل است. همواره خود را به خاطر حتی اشتباهی که کرده اید، سرزنش نکنید و افسوس نخورید؛ خود را ببخشید و از گذشته خارج شوید.
17-کام یابی و موفقیت، انسان را شاد، امیدوار و خوش بین می کند و ناکامی و شکست، انسان را کسل، ناامید و بدبین می کند. افراد بدبین، بانظری مشکوک به نتایج هرگونه پیشنهاد و رای و عقیده می نگرند. خوب، دقیق و عمیق دیدن و بدون پیش داوری نگریستن، شرط نگاه مثبت است.
18-ناپلئون هیل می نویسد:
زندگی هلن کلر، بسیار زیبا و عبرت انگیز است. او دختری بود که چند روز پس از تولد، ناشنوا، نابینا و لال شد. به رغم این همه مصیبت و بد بیاری، او در تاریخ علم و توان گران نام خود را در جمع اشخاص شهیر جای داد. هلن کلر ثابت کرد که اگر کسی خود را شکست خورده نپندارد، در شمار شکست خوردگان قرار نمی گیرد.
19-نگاهی به تاریخ نام آوران به ما نمونه های زیادی را نشان می دهد. بتهوون ناشنوا بود و میلتون، نابینا بود؛ اما نام این اشخاص تا زمانی که دنیا باقی است، بر زبان ها باقی خواهد ماند؛ زیرا آنها در ذهن خود رویایی دیدند و آن را جامه حقیقت پوشاندند و در هنر، صنعت، ادبیات و فلسفه پیش رو شدند.
20-موریس مترلینگ می نویسد:
ما نباید منتظر باشیم تا دنیا قوانین و نظامات و مناظر و آثار خود را برای خشنودی ما تغییر بدهد؛ بلکه این ما هستیم که باید تغییر کنیم و اگر روزی از محیط کنونی خارج شدیم، حتما آن را طور دیگر خواهیم دید.

 

کلسترول، خوب است یا بد؟

کلسترول واژه‌ای است که لرزه بر اندام مردم می‌اندازد. امروزه از هر سه بزرگ‌سال امریکایی یک نفر میزان کلسترول خون خود را می‌داند و از هر چهار نفر یکی برای کاستن از مقدار این ماده‌ی مسدود کننده‌ی رگ، رژیم غذایی خود را تغییر داده است. برنامه‌ی ملی آموزش در باره‌ی کلسترول به ده‌ها میلیون امریکایی مبتلا به فزونی کلسترول خون، رژیم غذایی سختی را تحت نظر پزشک پیشنهاد می‌کند و اگر این رژیم مؤثر واقع نشد آن‌گاه نوبت به تجویز داروهای کاهنده‌ی کلسترول خون می‌رسد. این تلاش گسترده‌ی ضد کلسترول یکی از بزرگ‌ترین مداخلات پزشکی در تاریخ امریکاست. اما امروزه یافته‌ها و توصیه‌های قبلی به شدت مورد تردید قرار گرفته‌اند. عامل این تردید دو کتاب هستند با عناوین نارسایی فلب نوشته‌ی توماس مورِ روزنامه نگار و تغذیه‌ی مناسب بدون ترس از کلسترول نوشته‌ی دکتر فردریک استار از بنیان گذاران بخش تغذیه‌ی دانشکده‌ی بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد و دکتر رابرت اُلسون، پروفسور طب داخلی و الیزابت والان رئیس سابق شورای امریکایی دانش و تندرستی. آن‌ها می‌گویند: الف) راجع به مضرات کلسترول مبالغه شده است و به نظر نمی‌رسد اگر سیگار نکشیم و دچار فزونی فشار خون نباشیم، زیادی کلسترول به تنهایی، آن‌گونه که به ما قبولانده شده است، عاملی خطرناک در بیماری قلب باشد. ب) بر اساس پژوهش‌هایی که انجام گرفته‌اند، کاستن کلسترول ممکن است نتایج زیان‌باری داشته باشد از جمله در افزایش میزان شیوع سکته‌ی مغزی و سرطان. ج) کاستن از میزان کلسترول با رژیم غذایی دشوار است و گاه به زحمت آن نمی‌ارزد. د) در باره‌ی سودمندی داروهای کاهنده‌ی کلسترول مبالغه شده و عوارض جانبی آن‌ها بی‌اهمیت تلقی یا حتی نادیده گرفته شده است. برای درک این مفهوم جدید نخست باید بدانیم چرا مردم کلسترول را مترادف بیماری قلبی می‌انگارند.
چندین دهه گمان می‌رفت که خوردن غذاهای چرب و پُر کلسترول، خون را سرشار از کلسترول می‌کند و سرانجام به انسداد سرخ‌رگ‌ها می‌انجامد به ویژه سرخ‌رگ‌های اکلیلی قلب و سرخ‌رگ‌های میانی سبات (کاروتید) که خون را به مغز می‌رسانند، و هر گاه رسوب کلسترول چندان شود که سرخ‌رگ را به شدت تنگ کند، ممکن است خون لخته شود و سرخ‌رگ را به طور کامل ببندد و در نتیجه سکته‌ی مغزی یا قلبی پیش آید. شواهد قانع کننده مبتنی بر ارتباط کلسترول و بیماری قلبی، از بررسی فرامینگهام در سال 1960 میلادی سرچشمه می‌گیرد. با افزایش شواهد حاکی از نقش کلسترول در بیماری قلبی، توجه مسئولان بهداشت عمومی در این زمینه نیز افزایش یافت. پزشکان کم کم هشدار دادن به بیماران را در زمینه‌ی مضرات این ماده شروع کردند و رسانه‌های گروهی چندان در این باره تبلیغ کردند که زمانی که دولت برنامه‌ی ملی آموزش در باره‌ی کلسترول را به اجرا درآورد کلسترول را همه می‌شناختند و میلیون‌ها نفر از مردم قانع شده بودند که اگر میزان کلسترول خونشان بیش از دویست و چهل میلی گرم در دسی لیتر خون باشد در معرض خطر بیماری‌های قلبی قرار خواهند گرفت. اما درستی نتایج بررسی‌های پیشین کم کم مورد شک قرار گرفت و پرسش‌های تازه‌ای طرح شدند که پاسخ به آن‌ها بررسی‌های بیش‌تری می‌طلبید.
نقش کلسترول در پیدایی بیماری قلبی چیست؟ این پرسش، جانِ مطلب است و همان چیزی است که مبنای اغلب اختلاف نظرهاست. بر اساس بررسی فرامینگهام، در بین مردان جوان و میان‌سال، ارتباط غیر قابل بحثی میان فزونی کلسترول و بیماری قلبی وجود داشت. ولی این نتیجه فقط در مورد آن گروه آزموده‌ی فرامینگهام صدق می‌کند که دچار فزونی کلسترول بودند، زیرا در بین مردان با میانگین کلسترول بین دویست تا دویست و سی و نه هم تعداد قابل توجهی بیمار قلبی وجود داشت ، حتی آن‌هایی که میزان کلسترول آن‌ها کم‌تر از دویست بود شواهدی از بیماری نشان می‌دادند. بنا بر این مور می‌گوید باور به فزونی کلسترول به عنوان عاملی که باعث انسداد رگ‌های قلب می‌شود ساده انگاری است و برای کل جمعیت صادق نیست. اما ارتباط کلسترول و بیماری قلبی در زنان و سالمندان چگونه است؟ بررسی فرامینگهام نشان می‌دهد زنانی که دچار فزونی کلسترول هستند نسبت به مردانِ دچارِ فزونی کلسترول، بسیار کم‌تر با خطر ابتلا به بیماری قلبی مواجه هستند. مور می‌گوید زنان قبل از یائسگی از ابتلا به این بیماری ایمن هستند و بعد از سن پنجاه سالگی نیز ارتباطِ بین فزونی کلسترول و افزایش خطر بیماری رگ‌های قلب چه در زن و چه در مرد ضعیف می‌شود. واضح است که برای رسیدن به نتیجه‌ی قطعی باید به پژوهش‌های بیش‌تری دست زد. چون بیش‌تر بررسی‌های مربوط به کلسترول معطوف به مردان جوان و میان‌سال بوده است، انستیتوی ملی قلب و ریه و خون، مطالعه‌ی وسیعی را برای تعیین خطر فزونی کلسترول در زنان و سالمندان پیش برد.
آیا با کاستن از میزان کلسترول از مرگ ناشی از حمله‌ی قلبی نیز کاسته شده است؟ معمای دیگر، مسأله‌ی مرگ ناشی از حمله‌ی قلبی است. در یک بررسی معلوم شد که از سال 1963 میلادی که بیش‌ترین میزان مرگ و میر بر اثر حمله‌ی قلبی رخ داده است تا سال 1986، میزان مرگ، چهل و دو درصد کاهش یافت در حالی که در این فاصله از میانگین کلسترول خون امریکایی‌ها فقط سه درصد کاسته شد. از این رو مور معتقد است هزار و یک عامل ممکن است مایه‌ی افت مرگ و میر باشد، ولی آن‌چه مسلّم است کاهش کلسترول عامل مهمی به حساب نمی‌آید.
میزان کلسترول تا چه حدی باید کاهش یابد؟ با توجه به این که همه نگران فزونی کلسترول هستند کسی در باره‌ی خطرهای کاستی کلسترول فکر نمی‌کند. یک نکته‌ی مهم رابطه‌ی میان کاستی کلسترول و برخی از انواع سکته‌ی مغزی است. چندی پیش مجله‌ی نیوانگلند نتایج تحقیق بر بیش از سی‌صد و پنجاه هزار مرد امریکاییِ سی و پنج تا پنجاه و هفت ساله را منتشر کرد. مردانی که میزان کلسترول آن‌ها کم‌تر از صد و شصت بود نسبت به مردانی که کلسترول آن‌ها زیاد بود ، سه برابر بیش‌تر امکان ابتلا به سکته‌ی مغزی بر اثر پارگی رگ‌های مغز را داشتند. مور می‌نویسد درست است که مردانی که کلسترول آن‌ها کم است کم‌تر به بیماری قلبی مبتلا می‌شوند ولی مطالعات ثابت نکرده‌اند که کاستی کلسترول عمر را طولانی می‌کند. مور توضیح احتمالی این مسأله را در تحلیلی که انستیتوی ملی مبارزه با سرطان ارائه کرد می‌یابد. «مردانی که میزان کلسترول آن‌ها بسیار کم است تقریباً دو برابر افرادی که میزان کلسترول آن‌ها زیاد است به سرطان مبتلا می‌شوند.» برای این که بدانیم چگونه چنین چیزی ممکن است باید بدانیم که کلسترول چیز بدی نیست. حتماً آن قدر خوب هست که در حدود دو سوم از کل کلسترول در بدن و به طور عمده در کبد تولید می‌شود. غشای خارجی هر یاخته‌ی بدن سرشار از کلسترول یا چربی است و این مورد در تنظیم آن‌چه از یاخته خارج می‌شود یا به آن وارد می‌گردد نقش دارد.
مایکل الیوز پژوهش‌گر بریتانیایی نظریه‌ای ارائه داد که بر مبنای آن معتقد بود اگر غشای یاخته‌ای عاری از کلسترول باشد مقاومت ایمنی آن کاهش می‌یابد. از همین رو سالمندان که کلسترول کم‌تری دارند ممکن است بیش‌تر به سرطان مبتلا شوند. هنوز ابهام‌ها و نظریه‌های مختلفی راجع به کاستی کلسترول طرح می‌شوند از جمله گزارش مجله‌ی پزشکی نیوانگلند مبنی بر این که مردانی که کلسترول آن‌ها از صد و شصت تا دویست و بیست باشد با احتساب تمام علل، به طور اساسی به نسبت افرادی که کلسترول کم یا زیاد دارند کم‌تر دچار مرگ و میر می‌شوند.
آیا رژیم‌های غذایی کاهنده‌ی کلسترول مؤثرند؟ نه چندان. مور می‌نویسد که پژوهش‌گران فرامینگهام میزان کلسترول نُه‌صد و دوازده زن و مرد میان‌سال را با میزان کلسترول موجود در غذای آن‌ها مقایسه کردند و با شگفتی تمام متوجه شدند هیچ رابطه‌ای میان این دو وجود ندارد، و چون به هر حال باید تفاوت میان افراد را توضیح می‌دادند به این نتیجه رسیدند که این عامل هر چه باشد رژیم غذایی نیست. در اعتراض به سودمندی داروهای کاهنده‌ی چربی، مور، استار، و صاحب نظران دیگر با توجه به تحلیل امید زندگی چاپ شده در کتاب سالانه‌ی پزشکی داخلی، به شواهدی موافق با نظریات خود برخوردند. طبق محاسبات گروه پژوهش دانشگاه هاروارد، افرادی که کلسترول کمی در سراسر زندگی مصرف کرده باشند به شرط این که از لحاظ عوامل دیگر در خطر نبوده باشند تنها سه روز تا سه ماه بر طول عمرشان افزوده خواهد شد. مور بر برنامه‌ی پژوهشی دیگری که انستیتوی ملی قلب، ریه، و خون از آن پشتیبانی کرد اشاره می‌کند. در این برنامه بیست و دو مرکز بالینی، سیزده هزار مرد میان‌سال را که به طور مساوی به دو و سه تقسیم شده بودند بررسی کردند. میانگین مدت بررسی هفت سال بود. در این مدت یک گروه تحت رژیم سخت غذایی بود و گروه دیگر نبود. نتیجه چه شد؟ میزان کلسترول گروهِ تحتِ رژیم، هفت درصد کاهش یافت. هم‌چنین تفاوت عمده‌ای در میزان مرگ و میر این دو گروه وجود نداشت و حتی تعداد کل مرگ در گروهِ تحت رژیم کمی هم بیش‌تر بود. البته هیچ متخصصی پیشنهاد نمی‌کند که بر اساس این نتیجه هر کس هر چه می‌خواهد بخورد. شواهد محکمی حاکی از زیان‌باری غذای سرشار از چربی وجود دارد. خوردن چربی با سرطان پستان و کولون که از سرطان‌های کشنده هستند بی‌ربط نیست. به علاوه، غذاهای پر چربی پُر کالری هم هستند و بنا بر این هر چه بیشتر خورده شوند فرد را چاق‌تر می‌کنند و چاقی عامل مهمی برای ابتلا به مرض قند و فزونی فشار خون است.
آیا داروهای کاهنده‌ی کلسترول مؤثرند؟ پاسخ به این پرسش نیز هم‌چون پرسش پیشین است. دکتر بِرِت از دانشگاه هاروارد می‌گوید بعضی از نتایج آزمایش‌های دارو درمانی چندان که گفته می‌شد مؤثر نبوده‌اند. برای مثال مردانِ تحت این تجربه‌های درمانی علی رغم کاهش میزان ابتلا به بیماری قلب، میزان کلی مرگ آن‌ها تغییر نکرد. برت هم‌چنین به برخی نتایج نامنتظر در دو بررسی راجع به داروهای کاهنده‌ی کلسترول اشاره می‌کند. برای مثال به نظر می‌رسد برخی از بیماران درمان شده با این داروها بیش‌تر به مرگ بر اثر تصادف‌های خشونت‌بار و به ویژه خودکشی در می‌گذشتند و یا دست به آدم کشی می‌زدند و بیش‌تر با اتوموبیل تصادف می‌کردند و معمولاً پژوهش‌گران این اتفاقات را به حوادث تصادفی نسبت می‌دادند. با وجود این، مدافعان استفاده از داروهای کاهنده‌ی کلسترول می‌توانند از دیدگاه خود به موفقیت‌هایی اشاره کنند. تعدادی از داروها، به شدت کلسترول خون را کم می‌کنند و از حمله‌ی قلبی می‌کاهند. بررسی مردانی که مورد عمل کنار گذر (بای پس) رگ‌های اکلیلی قرار گرفته بودند نشان داد که داروهای کاهنده‌ی کلسترول ممکن است اندازه‌ی صفحه‌های رسوبی سرخ‌رگ‌ها را کوچک کنند و میزان لیپوپروتئین پُرچگالی (HDL) را که همان کلسترول مفید است افزایش دهند. با این حال، برای استفاده از داروهای کاهنده‌ی چربی باید با پزشک مشورت کرد و آن‌گاه بر اساس سن، روش زندگی، سابقه‌ی خانوادگی و البته میزان موجود کلسترولِ فرد به تصمیم گیری پرداخت.
کلسترول، خوب است یا بد؟

برت، مور، استار، و نویسندگان دیگر، پرسش‌های مهم و اعتراض آمیزی راجع به کلسترول مطرح کردند. این پرسش‌ها دست‌کم یادآوری می‌کنند که بدن انسان ماشین پیچیده‌ای است با توانایی واکنش اسرار آمیزی برای واکنش‌های ساده. به همین علت است که سرانجام باید پرسید ما اکنون راجع به کلسترول و اثرهای آن بر تندرستی چه می‌دانیم؟ آن‌چه در زیر آمده است خلاصه‌ای است از پژوهشی در این باره:
1- مردان. شواهد حاکی از این هستند که مردان از بیست و پنج تا پنجاه و پنج سالگی اگر دچار فزونی کلسترول خون به بیش از دویست و چهل باشند به شدت در معرض ابتلا به بیماری رگ‌های قلب هستند در حالی که آن‌هایی که کلسترولشان کم است کم‌تر در خطرند. احتمال بیماری با افزایش عوامل خطر مانند کشیدن سیگار یا فزونی فشار خون افزایش می‌یابد و اگر در معرض دو عامل خطر دیگر باشند احتمال ابتلا به بیماری قلب بسیار زیاد می‌شود. در باره‌ی فزونی کلسترول در مردان مسن‌تر از شصت سال چندان پژوهش نشده است. می‌دانیم که میزان کلسترول با افزایش سن افزایش می‌یابد. ولی راجع به این که فزونی کلسترول در سالمندان خطر بیماری رگ‌های اکلیلی قلب را بیش‌تر می‌کند شواهد، بسیار متناقض هستند. از آن جا که خطر کاستی کلسترول به خوبیِ فزونی آن ثابت نشده است اکنون شواهد چنین القا می‌کنند که مردان جوان و میان سال با کلسترول کم‌تر از صد و شصت از لحاظ ابتلا به بیماری رگ‌های اکلیلی قلب چندان در خطر نیستند اما ممکن است بیش‌تر دست‌خوشِ سکته‌ی مغزی و سرطان شوند. برخی شواهد بیان‌گر این هستند که اگر عوامل خطر دیگر در میان نباشند میزان بهینه‌ی کلسترول برای تندرستی بین صد و شصت تا دویست است.
2- زنان. بیش‌ترِ بررسی‌هایی که در باره‌ی کلسترول شده‌اند بر مردان جوان و میان‌سال متمرکز بوده‌اند. با وجود این، تحقیقات کافی برای اثبات این نکته انجام شده‌اند که زنان قبل از یائسگی، حتی آن‌هایی که کلسترولشان بیش از دویست و چهل باشد، به ندرت به بیماری رگ‌های اکلیلی قلب مبتلا می‌شوند مگر این که عوامل خطر اضافه‌ی دیگری هم وجود داشته باشد. زنانِ یائسه‌ی مبتلا به فزونی کلسترول، به طور تقریبی به اندازه‌ی مردان میان‌سال با همان میزان کلسترول، به بیماری رگ‌های اکلیلی قلب مبتلا می‌شوند. با وجود این به نظر می‌رسد هر چه زنان سالمندتر شوند نسبت به مردان هم سنشان کم‌تر به بیماری قلب گرفتار می‌آیند.
3- رژیم غذایی کم کلسترول. به نظر می‌رسد بر خلاف آن‌چه تاکنون تصور می‌شد میزان کلسترول خون به خوردن غذاهای چرب و سرشار از کلسترول (گوشت قرمز، زرده‌ی تخم مرغ، کره، و ...) چندان ربطی ندارد. البته این بدان معنا نیست که غذاهای چرب و غنی از کلسترول برای تندرستی زیان‌بار نیستند.
4- داروهای کاهنده‌ی کلسترول. عوارض دراز مدت بیش‌تر داروهای کاهنده‌ی کلسترول مشخص نشده است. با وجود این که بسیاری از این داروها در کاستن کلسترول موفق بوده‌اند، بر طول عمر نمی‌افزایند. به علت عوارض جانبی بالقوه‌ی این داروها، باید تنها هنگامی به کار روند که روش‌های دیگر موفقیت آمیز نباشند و تصمیم برای مصرف آن‌ها باید با مشورت پزشک و در نظر داشتنِ سودمندی و زیان‌باری آن‌ها گرفته شود.

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده...

بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند

تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت