مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان
السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،یا بِنْتَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ
از شاه بی آغاز من، پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را، در دیر ویران بشکنم
زآغاز عهدی کرده ام، کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
#مولوی
تا جغد طوطی خوار را، در دیر ویران بشکنم
زآغاز عهدی کرده ام، کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
#مولوی
پ
روز هشتم غزلی عشق مرا می چیند
سفره را گوشه ی ایوان طلا می چیند
از همین اول صبح نیت مشهد کردم
نام سلطان دلم را به زبان آوردم
شورعشقی به دلم ریخت، غمی پیرم کرد
یارضاگفتم و این اسم نمک گیرم کرد
هشتمین روز؛قرارازدل ما میگیرد
سحر، عطرحرم وصحن وسرا میگیرد
هشتمین روز هوای دلمان بارانی است
مشهدو کرب وبلا هردوحرم مهمانی است
سحر هشتم ماه رمضان ، درسفرم
بین اربابم وسلطان خودم دربه درم
هم سر سفره سلطان دوعالم هستیم
هم پریشان شب هشت محرم هستیم
هم علی اکبریم هم رضوی، حیرانم
کفتر بام حسین و حرم سلطانم