سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان



می گویند تقوا از تخصص لازم تراست ، آن را می پذیرم اما می گویم:آنکس که تخصص ندارد
و کاری را می پذیرد بی تقواست.

زندگینامه شهید مصطفی چمران

« من‌المؤمنین‌رجال‌صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‌نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا »« سوره احزاب آیه23»
سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‌ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشة نبرد و عارف شب‌های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.
سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(علیه السّلام) ، این مالک‌اشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‌توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(علیه السّلام) و حسین(علیه السّلام) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‌شود توصیف نمود و سنجید. این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.

تـولد:
دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

تحصیـلات:
وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغ‌التحصیل شد و یک‌سال به تدریس در دانشکدة‌ فنی پرداخت.وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‌علمی در جمع معروف‌ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

فعـالیت‌های اجتماعی:
از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‌الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‌کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‌نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‌ملی ایران در کشمکش‌های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‌ترین مبارزه‌ها و مسئولیت‌های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‌ترین مأموریت‌ها را در سخت‌‌ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین‌بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‌ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‌رفت که به دلیل این فعالیت‌ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‌شود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‌خمینی(رحمت الله علیه) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‌ساز می‌زند و همه پل‌ها را پشت‌سر خود خراب می‌کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‌فکر، رهسپار مصر می‌شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‌ترین دوره‌های چریکی و جنگ‌های پارتیزانی را می‌آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‌شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده می‌شود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‌گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین می‌شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی‌توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‌کند که مات هنوز نمی‌دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‌دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

در لبنـان:
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‌کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‌شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.او به کمک امام موسی‌صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‌ریزی نموده که در میان توطئه‌ها و دشمنی‌های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‌کند و علی‌گونه در معرکه‌های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‌رود و در طوفان‌های سهمناک سرنوشت، حسین‌وار به استقبال شهادت می‌تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‌گران روزگار، صهیونیزم اشغال‌گر و هم‌دستان خونخوار آنها، راست‌گرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمی‌آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‌های بلند کوه‌های جبل‌عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‌ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‌های داغ و بر دامنة کوه‌های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می‌گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‌گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‌پردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‌های پاسداران انقلاب در سعدآباد می‌کند. سپس در شغل معاونت نخست‌وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‌اندازد تا سریع‌تر و قاطعانه‌تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‌گردد.

در کردستـان:
در آن شب مخوف پاوه، همة امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‌شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل‌عام شده بودند و همة شهر و تمام پستی و بلندی‌ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به ‌لحظه نزدیک‌تر می‌شد. باران گلوله می‌بارید و می‌رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی‌مانده را نجات دهد و شهر مصیبت‌زده را از سقوط حتمی برهاند.
آنگاه فرمان انقلابی امام‌خمینی(رحمت الله علیه) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد.رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همة تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت،‌قدرت رهبری و برنامه‌ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالی‌ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی‌ها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راه‌ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.

وزارت دفـاع:
دکتر چمران بعد از این پیروزی بی‌نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام‌خمینی(رحمت الله علیه) ، به وزارت دفاع منصوب گردید.در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‌های وسیع بنیادی دست زد که پاک‌سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‌های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.

مجلـس:
دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش،‌ حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشتة ‌ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایش‌های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می‌گوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده‌اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده‌اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می‌بینم که نمی‌توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایستة این همه مهر و محبت باشم.»وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.

در خوزستـان:
گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ‌های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم‌کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین،‌ پیروزی‌ها و شکست‌ها، شهامت‌ها و شهادت‌ها و ایثارگری‌های آنان بودند، به گوشه‌ای از این خدمات که دکترچمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.
ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‌های نامنظم یکی از این برنامه‌ها بود که به کمک آن، جاده‌های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‌های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک‌ماه، آب کارون را به طرف تانک‌های دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‌نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوة جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرت‌ها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین‌بار نیروهایی بین دویست تا یک‌هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت‌ها مقاومت کنند.

محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد:
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‌بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین‌بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانک‌های او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، ‌با فشار و تلاش فراوان خود و آیت‌الله خامنه‌ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین‌بار دست به یک حمله خطرناک و حماسه‌‌آفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه‌ای جدید از جانب جادة اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می‌شتافت که در محاصرة تانک‌های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقة‌ محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می‌رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک‌ها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می‌رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانک‌ها به سوی او تیراندازی می‌کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(علیه السّلام) و در راه حسین(علیه السّلام).
در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می‌داد. در همین اثناء، هم‌رزم باوفایش به شهادت رسید و او یک‌تنه به نبرد حسین‌گونه خود ادامه می‌داد و به سوی دشمن حمله می‌برد. هرچه تنور جنگ گرم‌تر کی‌شد و آتش حمله بیشتر زبانه می‌کشید، چهرة ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین(علیه السّلام)، گلگون‌تر وشوق به شهادتش افزون‌تر می‌شد تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمی‌بخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهام‌بخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.
با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می‌داد.
خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازة سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی‌محابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. دکتر چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‌های نامنظم و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسة مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهیدفلاحی، فرماندة لشگر 92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمایندة امام در سپاه پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله‌کبر را مطرح کرد.

آغاز حرکت مجدد:
به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگ‌های نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشه‌های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می‌نگریست و مرتب طرح‌های جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه‌های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می‌داد. کم‌کم زخم‌های پای او التیام می‌یافت و او دیگر نمی‌توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دی‌ماه 59) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ماشد و فاجعة هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بی‌سابقه و انتحاری زد. او در حالی که از درد جنگ به خود می‌پیچید و از ناراحتی می‌خروشید، آمادة حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حملة هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.

دیدار امام امت:
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می‌رفت و همراه با هم‌رزمانش از یکایک جبهه‌های نبرد در اهواز دیدن کرد.
پس از زخمی شدن، ‌اولین‌بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(رحمت الله علیه) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می‌داد، او و همة رزمندگان را دعا می‌کرد و رهنمودهای لازم را ارائه می‌داد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه‌ها وجود داشت دائماً رنج می‌برد و تلاش می‌کرد که با ارائه پیشنهادات و برنامه‌های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکت‌ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‌برکف ستاد نیز عملی می‌ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه‌های الله‌اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی‌ویکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حملة‌ هماهنگ و برق‌آسا، ارتفاعات الله‌اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله‌اکبر گذاشت؛ درحالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می‌کرد. او و فرماندة شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه‌های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی که دیگران در هاله‌ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می‌نگریستند.
پس از پیروزی ارتفاعات الله‌اکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگ‌های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانة کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعة پیروزی‌های دیگر به حساب آمد.
در سی‌ام خردادماه سال شصت، یعنی یک‌ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله‌اکبر، در جلسة فوق‌العاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت‌الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.این آخرین جلسة شورایعالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم‌انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

به سوی قربانگاه:
در سحرگاه سی‌ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‌ای از دوستان صمیمی او می‌گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‌نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‌وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‌ای بزرگ و زلزله‌ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(علیه السّلام) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(علیه السّلام) آمادة حرکت به جبهه است.»
همة‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‌کردند و با نگاه‌های اندوه‌بار تا آنجا که چشم می‌دید و گوش می‎‌شنید، او و همراهانش را دنبال می‌کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‌کرد.
دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‌سابقه‌ای نصیحت کرده بود و خدا می‌داند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‌ها، شنیدن دروغ و تهمت‌ها و دم‌برنیاوردن‌ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه می‌رفت. سال‌ها یاران و تربیت‌شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‌های سخت محک می‌زد و می‌آزمود، او را هر چه بیشتر می‌گداخت و روحش را صیقل می‌داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‌الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‌بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‌شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‌ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‌برد.» خداوند ثابت کرد که او را دوست می‌دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

شهـادت:
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده‌بوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‌ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‌شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‌های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‌ای جانکاه بودند که خمپاره‌ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‌های صدامیان، یکی از نمونه‌های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(علیه السّلام) و حسین(علیه السّلام)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‌های علی‌گونه و یکی از یاران باوفای امام‌خمینی(رحمت الله علیه) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‌های دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عین‌حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‌ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(علیه السّلام) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(علیه السّلام) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‌های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‌جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
از شهادت انسان‌ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
امواج خروشان مردم حق‌شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشک‌آلود،‌ پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»
بلی، این‌چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این‌چنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین‌گونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(علیه السّلام) و شهدای کربلا محشور گرداند.
والسلام علی من‌اتبع‌الهدی
منبع: http://www.chamran.org

هوالرزاق

خلاصه ای از کتاب عیش و معاش دکتر امیرحسین بانکی
 
در این کتاب بنا به سبک زندگی اسلامی به اقتصاد خانواده پرداخته شده است؛ که اقتصاد خانواده علم تدبیر منزل است و اداره منابع مالی خانواده و برقراری تعادل دخل و خرج.
نکته مهم این است که این خلاصه فقط صرف آشنایی و اشتیاق به محتوای کتاب است و توضیح بیشتر را در مطالعات جزئی باید خواند.
در ابتدای کتاب به تعریف رزق که همان عطا و بخشش مستمر است اشاره می‌کند و دو نوع مادی و معنوی رزق را توضیح می‌دهد.
در فصل اول به تقسیم‌بندی مال به دو قسم حلال و حرام اشاره کرده و آثار مال حرام را می‌آورد. همچنین برای کسب برکت بیشتر در مال حلال نکاتی را بیان می‌کند که عبارت‌اند از: سحرخیزی، تغذیه مبارک (خوردنی‌هایی که در روایات برکت‌ساز معرفی شده‌اند مثل عسل و عدس و جو و ...)، مشورت و مشارکت، ازدواج، اسباب معنوی مثل وضو، نماز، دعا، صدقه، استغفار و...، داشتن اخلاق حسنه، رعایت عدالت، روابط اجتماعی خوب از جمله صله رحم، امانت داری، اطعام و ...
در بخش بعد به عوامل محرومیت و فقر می‌پردازد: بیکاری و تنبلی، تکیه بر غیر خدا، اجیر دیگران شدن و مهمترین عامل که انجام گناه است.
در ابتدای فصل دوم به نقش اقتصاد در انتخاب همسر می‌پردازد و محورهای کفویت، توانمندی، گفتگو و تصمیم گیری را دربارة اقتصاد مطرح می‌کند. نویسنده معتقد است این شناخت باید قبل از ازدواج و نهایتا در دوران عقد صورت گیرد.
سپس بحث اشتغال زنان را مطرح می‌کند. هر چند امیرحسین بانکی اشتغال زنان را تایید می‌نماید اما وقتی جداگانه به فواید حضور زن در جامعه و معایب اشتغال زنان می‌پردازد، می‌بینیم اشتغال نداشتن زنان ارجح است. هرچند اشتغال نداشتن جدای از داشتن فعالیت اجتماعی زن است.
در فصل سوم مسئله کار را مطرح می‌کند. از این نظر که جدای از درآمد مالی، کار یک وظیفه اجتماعی است به ابعاد مختلف کار اشاره می‌شود؛ از جمله: نگاه عبادی به کار، مسئولیت اجتماعی آن، بیزاری دین از تنبلی و بیکاری و...
در بحث بعد فواید کار را بیان می‌کند: استقلال مالی، تاثیرات روانی مثبت و تعلیم و تربیت انسان و ... . سپس اقسام کار از جمله کار تولیدی، کار فرهنگی، کار توزیعی و ... را توضیح می‌دهد.
در فصل چهارم که درباره تولید و درآمد است اقسام درآمدهای حلال و راههای آشنایی با آن و نیز اقسام درآمدهای حرام و مصدیق آن در بازار را معرفی می‌کند. سپس تعدادی از عواقب درآمد حرام را می‌آورد: رفتن برکت از مال، قبول نشدن عبادت، مستجاب نشدن دعا، فساد در نسل و ...
نکته جالب توجه این فصل آوردن روایاتی است که ائمه علیم السلام درآمدهای ناپسند را ذکر کرده‌اند.
جناب بانکی در فصل پنجم به بعد این کتاب ( به غیر فصل آخر) به مسئله هایی اشاره می‌کند که کمتر در کتاب‌هایی از این قبیل تا به حال دیده‌ایم. ایشان در فصل پنجم به پس انداز و سرمایه گذاری بخصوص الگوپذیری آن برای فرزندان و نحوة آموختن آن به کودکان اشاره می‌کند.
در فصل ششم به بحث انواع خرید کالا و دقتهایی که در این زمینه باید انجام داد می‌رسیم. اصول اساسی خرید از نظر ایشان چهار چیز است: اصل اول، دغدغه منافع مذهبی، فرهنگی، ملی و منطقه ای؛ اصل دوم تناسب دخل و خرج؛ اصل سوم تشخیص مرغوبیت کالا (این اصل بسار جالب بیان شده است.)؛ اصل چهارم آگاهی از مکان نگهداری و شیوه استفاده از کالا است. حتی در این فصل اذکار و ادعیه موقع خرید هم ذکر شده‌اند.
در قسمت بعد هم معیارهای مصرف بیان می‌شود یعنی آنچه که باعث توانمندی در دخل و خرج است نکاتی مانند رعایت عرف اجتماعی، قناعت و .... . در قسمت آخر هم راهکارهایی برای تغییر نگرش رفتار مصرفی بیا ن می‌شود.
در فصل هفتم به اهمیت مسکن و ویژگی‌های آن پرداخته شده است. مطالبی که کمتر در کتابهایی این چنینی مطالعه کرده‌ایم.
در فصل هشتم به بحران‌های مالی که ممکن است در هر خانوادهای پیش بیاید اشاره و روش‌های مقابله با آن بیان شده است؛ ایشان چگونگی آگاهی به همسر و فرزند از این بحران را بیان می‌کند و کاهش هزینه‌ها، استفاده از خدمات وام، پرهیز از تکدی گری و.... را از جمله راه‌های مبارزه با بحران مالی می‌داند.
در فصل نهم با توجه به روایات، انفاق نوعی بیمه الهی معرفی شده که موجب توزیع ثروت در جامعه است. سپس درباره انواع و آداب آن مبسوط صحبت می‌کند. از انواع انفاق، قرض الحسنه، صدقه، خمس و وقف است
در فصل دهم نمازها، ذکرها و دعاهایی که در روایات برای وسعت رزق بیان شده می‌آورد.

خلاصه خلاصه این کتاب:
خداوند روزی را به درآمد گره نزده است بلکه خدا لطفش را به تلاش و تقدیرش را به تدبیر ما منوط کرده است. با برنامه‌ریزی، تلاش و امیدواری به فضل او می‌توان زندگی پربرکتی داشت. باید دانست تقدیر خدا به حیله‌گری و فریب دادن و حقه‌بازی گره نخورده است بلکه به تدبیر و برنامه‌ریزی صحیح، منطقی و شرعی همراه با تلاش متصل است.
همکاران گرامی می توانند با تکمیل فرم تهیه کتاب در سایت اداره روابط عمومی این کتاب  را با 50 درصد تخفیف تهیه نمایند.


وفات حضرت خدیجه علیهاالسلام

اَینَ مِثلُ خدیجة‏؟

کجاست دیگر مثل خدیجه؟

حضرت خدیجه، اولین یار و یاور پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، آنچنان حقیقت ‏شناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق می‏کند، و مدال پرافتخار ایمان را به دست ‏آورده1، بر قله معنویت صعود کرده و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در وصف او فرموده است:

«.... لَمْ یَکْمُلْ مِنْ النِّسَاءِ إلَّا أَرْبَعٌ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ»2

«هیچ زنی به کمال نرسید جز چهار نفر: آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله»

مقام حضرت خدیجه به اندازه‏ای رفیع است که حضرت ختمی مرتبت خطاب به او می‌فرمود:

«یا خدیجةُ، اِنَّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ لـَیُباهی بکِ کِرامَ مَلائکتِهِ کُلَّ یَومٍ مِراراً»3

«ای خدیجه، خدای بزرگ، روزی چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات می‏ کند.»

و جبرائیل بر او سلام فرستاده و آن گونه که پیامبر می‌فرمایند، سلام خداوند را به آن حضرت ابلاغ می‌نماید:

«قالَ جَبرَئیلُ: هذِهِ خدیجَة ُ؛ فـَاقرَأ عَلیهَا السَّلامَ مِن رَبّـِها وَ مِنِّی السَّلامَ وَ بَشِّرها ببَیتٍ فِی الجَنـَّةِ...»4

«جبرئیل گفت: سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانه‏‌ای در بهشت را به او بده.»

حضور شوهری چون پیامبراکرم و دختری همچون حضرت فاطمه زهرا و دامادی مانند حضرت علی علیهم‌السلام باعث شده مقام والای ام المومنین سلام‌الله‌علیها مخفی مانده و نورانیت معنوی او تحت الشعای خورشیدهای عالم‌تاب آنان قرارگرفته و مسلمانان خصوصا شیعیان کمتر به شخصیت او بپردازند و از همین روی ظلمی عظیم بر آن بانوی دو عالم روا شده است.

نگاهى به آموزه‌هاى تربیتى در زندگى حضرت خدیجه علیها السلام

نویسنده:عبد الکریم پاک‌نیا
حضرت خدیجه همسر گرامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوى صلى الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وى خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم مى‌باشد . او در چهل سالگى با حضرت محمد صلى الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپرى کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نام‌هاى قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، ام‌کلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وى به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقى و پاکدامنى، «طاهره‌» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بى‌نظیر بود و اهالى مکه با اموال وى به صورت مضاربه‌اى تجارت مى‌کردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادى دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جاى آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حدى بود که در مدت 25 سال زندگى مشترک با این بانوى با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وى با هیچ زنى ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانى خویش را به وى بخشید . بعد از رحلت‌حضرت خدیجه، رسول گرامى اسلام همیشه به یاد محبت‌ها و تلاش‌هاى او بود . بنابر برخى اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنام‌هاى «ابو هالة بن زراره تمیمى‌» و «عتیق بن عائذ مخزومى‌» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفاى رسالت‌بعد از 25 سال زندگى در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگى و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دست‌هاى خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکى از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین على علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعارى جانسوز سروده و در بخشى از آن حزن و ماتم قلبى خویش را بیان داشته است:

اى چشمان من! احسنت‌بر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگوارى که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوى بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوى] پاکدامنى که خداوند خصلت‌هاى او را پاکیزه کرده است [ . بانوى ] مبارکى که خداوند برترى را به سوى او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شب‌ها را در اندوه و حزن این دو سر مى‌کنم .» در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوى خجسته را در گسترش آموزه‌هاى مکتب تربیتى اسلام مورد توجه قرار داده و مواردى قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامى تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیت‌برجسته و بانوى نمونه در جهان اسلام درس‌ها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوى تربیتى پیروى کنیم .

1- فضائل اخلاقى و علمى
مطالعه تاریخ زندگى حضرت خدیجه علیها السلام نشان مى‌دهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت‌خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله داراى فضائل اخلاقى و کمالات معنوى بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوى زن برتر، تاثیر بسزایى در گسترش صفات نیک انسانى داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکارى، عفت و پاکدامنى، دوراندیشى و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانى و صبر و استقامت، از جمله فضیلت‌هاى پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان مى‌دهد .
به همین جهت آن بانوى یگانه در میان زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتاى واقعى براى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبرى علیها السلام نشانگر جاذبه‌هاى معنوى و فضائل اخلاقى بى‌شمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخوردارى از آن صفات نقش مهم و اساسى در زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله این بانوى تربیت‌یافته را از برترین زنان بهشتى شمرده و مى‌فرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت‌خویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنى] زن فرعون .»
وفادارى این بانوى آسمانى در راه رسیدن به اهداف والاى همسر خویش، مورد توجه سیره‌نویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلى الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پاى فشرد و لحظه‌اى شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقى، او از کمالات علمى نیز برخوردار بود . تاریخ گواهى مى‌دهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانى داشت و از کتاب‌هاى آسمانى آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکى بر تمام زنان حتى بسیارى از مردان معاصر برترى داشت . بنابراین او داراى تمام کمالات و امتیازهایى بود که یک زن مى‌تواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوى مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامى و الگوهاى یک زن مسلمان و با کمال نقش والاى خود را ایفا کرده است و بانوان بسیارى از تربیت عملى وى درس‌ها آموخته‌اند . اهمیت فضائل اخلاقى و کمالات انسانى در وجود این بانوى با فضیلت آنگاه به اوج خود مى‌رسد که نگاهى به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگى مى‌کرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودى شوم زنده به گور مى‌شد . خدیجه در چنین عصرى اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه مى‌تواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحله‌اى برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‌کند: شبى که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: اى جبرئیل! آیا خواسته‌اى از من دارى؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانى . (3)

2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطى و وراثتى در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایى دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانى همه مؤمنین است، به عنوان مادرى شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحى براى رسول‌الله صلى الله علیه و آله تربیت نمود . وى شش فرزند براى پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آن‌ها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصى برخوردار است . دخترى که رهبرى اسلام بعد از پیامبر اکرم و على علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت .
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلت‌حضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنج‌سال داشت‌شدیدا بى‌تابى مى‌کرد و به دور پدر بزرگوارش مى‌چرخید و مى‌گفت: «یا ابه این امى; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول‌الله! خداوند مى‌فرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانه‌هاى بهشتى با آسیه و مریم زندگى مى‌کند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتى احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایى و بى‌یاورى حضرت محمد صلى الله علیه و آله مى‌باشد، به مادرش دلدارى داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنى ولاترهبى فان الله مع ابى (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم مى‌باشد .» امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادرى افتخار مى‌کردند; همچنانکه حضرت مجتبى علیه السلام هنگامى که با معاویه مناظره مى‌کرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله‌» مى‌باشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایه‌اى پرورش یافته‌اى] این گونه اعمال زشت از تو سر مى‌زند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام مى‌باشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا براى معرفى خویش و آگاه کردن دل‌هاى بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه سلام الله علیها اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امى فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتى خدیجة بنت‌خویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم مى‌دهم! آیا مى‌دانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفى صلى الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آرى [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم مى‌دهم! آیا مى‌دانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنى است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آرى .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفت‌خویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایسته‌اى را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آن‌ها هند بن ابى هاله مى‌باشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفى شده بود، به همراه على علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلى الله علیه و آله آذوقه مى‌برد و برمى‌گشت . وى مردى بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابى هالة بن زرارة تمیمى متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسى است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایى خود از وى نام مى‌برد . وى اوصاف و شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى امام مجتبى علیه السلام توصیف مى‌کرد و بسیار مورد علاقه رسول‌الله صلى الله علیه و آله بود . او بت‌هاى مشرکان را مى‌شکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)

3- توجه به نیازهاى عاطفى و خواسته‌هاى فرزندان
مهرورزى و محبت‌به کودکان و رفع نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان، یکى دیگر از اصول تربیتى اسلام مى‌باشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربى آگاه در این مورد حساسیت ویژه‌اى داشت . ماجراى زیر بیانگر این ویژگى حضرت خدیجه مى‌باشد . در ایام بیمارى خدیجه که به مرگ وى انجامید، روزى اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلدارى داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب مى‌شوى، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدى، تو همسر رسول گرامى اسلام هستى و بارها تو را به بهشت‌بشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستى؟ خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانى‌ها و اسرارش را به مادر بگوید و خواسته‌هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، مى‌ترسم کسى نباشد که متکفل کارهاى وى در هنگام عروسى شود و برایش مادرى کند . اسماء بنت عمیس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى‌کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه مادرى کنم و نیازهاى روحى و عاطفى وى را برطرف نمایم . بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامى که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: همه زن‌ها از اتاق عروس خارج شوند و کسى در آنجا باقى نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقى مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسول‌الله من شنیدم و قصد مخالفت‌با فرمایش شما رانداشتم، ولى عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در این‌جا بمانم; چون با خدیجه پیمان بسته‌ام که در چنین شبى براى فاطمه مادرى کنم . (12) حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند براى این کار ایستاده‌اى؟ اسماء عرض کرد: آرى . پیامبر صلى الله علیه و آله دست‌به دعا برداشته و براى اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13) همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دغدغه‌هایى را به این ترتیب بیان نمود: یا رسول‌الله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسى از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسى به صورتش سیلى بزند، مبادا کسى صداى خود را بر روى او بلند کند، مبادا کسى با او رفتارى تند و خشن داشته باشد . (14)

4- رعایت آیین شوهردارى
یکى از برنامه‌هاى تربیتى اسلام، آموزش آیین شوهردارى به بانوان مى‌باشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگى و طلاق و ناهنجارى‌هاى خانواده‌ها توجه شود، بخش قابل توجهى از این مشکلات به رفتارهاى بانوان و زنان و دختران جوان بر مى‌گردد و این همه، به خاطر ناآگاهى و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهى از اصول شوهردارى در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهردارى اسلامى و رعایت‌حقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل مى‌آورد . حضرت خدیجه علیها السلام با شیوه‌هاى مختلفى فضاى خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحى و روانى را براى شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را براى رشد فضائل اخلاقى فراهم مى‌آورد .


5- برترین معیارهاى انتخاب همسر
هر جوانى در زندگى خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب مى‌شود . دختر و پسرى که مى‌خواهند به سوى امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستى به سوى غیردوستى بر مى‌دارند، آنان با امضاى پیمان مقدس زناشویى از دایره خودخواهى بیرون رفته و با وارد شدن‌به مرحله جدیدى از زندگى، بخشى از کمبودهاى خود را جبران مى‌کنند که از جمله آن‌ها مى‌توان به بقاى نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسى، سلامت و امنیت اجتماعى و تامین نیازهاى روحى و روانى اشاره کرد . اما در این میان مهم‌ترین دغدغه‌هاى هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار مى‌گیرد، برترین معیارها و ملاک‌هاى ازدواج در انتخاب همسر آینده‌اش مى‌باشد . حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوى دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاک‌ها و اصولى را مطرح مى‌کند که از گفت و گوى وى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله معلوم مى‌شود . خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلى الله علیه و آله به وى گفت: به خاطر خویشاوندیت‌با من، بزرگواریت، امانتدارى تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان مى‌شود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینه‌ها براى ازدواج وى با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .

پى‌نوشت‌ها:

1) بحار الانوار، ج‌35، ص‌143; دیوان امام على علیه السلام، ص‌359 و مستدرک سفینة البحار، ج‌4، ص‌73 .
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج‌2، ص‌186 .
3) بحارالانوار، ج‌18، ص‌385 .
4) امالى شیخ طوسى، ص‌175 .
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص‌164 .
6) الاحتجاج، طبرسى، ج‌1، ص‌282 .
7) الامالى شیخ طوسى، ص‌463 .
8) همان .
9) اکمال الکمال، ج‌1، ص‌119 .
10) مکارم الاخلاق، ص‌11 .
11) برخى از متفکران اسلامى معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلى الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانى همچون هند خواهرزادگان وى بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
12) اعیان الشیعه، ج‌1، ص‌380 .
13) شجره طوبى، ج‌2، ص‌334 .
14) همان .
15) مستدرک سفینة البحار، ج‌5، ص‌44 .
16) خدیجه، على محمد على دخیل، ص‌31 .
17) بحارالانوار، ج‌43، ص‌131 .
18) کشف الغمه، ج‌2، ص‌132 .