سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان


روز بزرگداشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی 

 

تولد آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی

 

پدرش ، آیه الله حاج سید مصطفی کاشانی ، از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال 1280 ش . از ایران به نجف اشراف هجری کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت .

سید ابوالقاسم که در این هنگام ، جوانی شانزده ساله بود – همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آنجا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی و آیه الله آخوند خراسانی شرکت جست .

او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش ‍ سر آمد بود؛ بطوری که در 25 سالگی به درجه اجتهاد دست یافت و بزرگانی مانند آیه الله شیخ الشریعه اصفهانی ، آیه الله آقا ضیاء الدین عراقی و آیه الله صدر در نوشته های خود، مقام علمی اش را با القابی نظیر ((شکافنده دریای علم ))، ((کلید در گنجهای دقیق )) و… ستودند و آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ، تقلید از وی را تاءیید می نمود.(384)

او از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه ای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد.

آیه الله کاشانی در نهضت مشروطه ، مشاور شخصیتی چون آیه الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت ) بود و او را در تصمیم گیری ها و تنظیم اعلامیه ها یاری می داد.

 

 جنگ جهانی اول

نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای عراق از جمله ((فاو)) و ((بصیره )) را اشغال کرده بودند، آیه الله کاشانی به دلیل جوان بودن و پرشورتر بودن ، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت ، آنان با جنگهای چریکی و پی در پی ، نیروی های دشمن را در منطقه ((کوت العماره )) زمین گیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت ، به کمک دولت عثمانی ، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.

 

انقلاب 1920 عراق

او در این انقلاب نقشی یگانه داشت ، آیه الله کاشانی به منظور آماده کردن ، مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به کاظمین رفت و آنجا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید.

با آغاز فعالیتهای ضد استعماریش ، علمای بزرگی چون آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامه هایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن ، عمده ای از سران عشایر نیز به تاءیید حرکت او پرداختند.

پس از آن که راههای مسالمت آمیز برای استقلال عراق به نتیجه نرسید، آیه الله کاشانی عده ای را در پانزدهم شعبان 1338 ق . به منزل خود در کربلا فرا خواند. و مساءله قیام مسلحانه بر ضد استعمار انگلیس را به بحث گذاشت . در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان ، مساءله را با آیه الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند.

با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی ، آقای کاشانی از آیه الله شیرازی فتوای جهاد گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.(385)

پس از شکست انقلاب عراق ، او به تقاضای عده ای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه استعمار انگلیس ، عازم ایران گردید و بعد از چند روز توقف در شهر قم ، در سی ام بهمن 1299 وارد تهران شد.

 

انتقام جوئی استعمار

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین ، استعمار انگلیس که از مبارزات آیه الله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانیها، تصمیم به دستگیری اش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهاردهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در خرداد 1322 چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش تا کام ماندند آیه الله کاشانی به ناچار مخفی گردد.

کاشانی مدت یک سال ، مخفیانه به مبارزه اش ادامه داد تا این که انگلیسیها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران ) با خبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود اینکه وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش ‍ متفقین ، از لیست اسامی نمایندگان حذف شد و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسیها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل گردید.

سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سخت ترین شرایط، در 24 مرداد 1324 آزاد گشت و روز جمعه ، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.(386)

 

مخالفت با دولت قوام

در انتخابات دوره پانزدهم مجلس ، نخست وزیر (قوام السلطنه ) در صدد بود تا آن را بصورت فرمایشی برگزار کند. مجاهد نستوه که چندین ماه از آزادی اش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپاخاست و پس از سخنرانی در تهران ، عازم مشهد شد و در شهرهای مسیرش ، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه می کرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیرماه 1325 در بین راه شاهرود – مشهد دستگیر که و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود.

آیه الله کاشانی یک سال در تبعید بسر برد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم ، در 21 خرداد 1326 آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت .

شاه ایران پس از اقوام ، عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار، را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد.

کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت ، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327 یعنی روزی که قرار بود، هژیر برای گرفتن راءی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فرا خواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونه ای عده ای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.

 

تبعید به لبنان

 

مخالفتهای آیه الله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤ سسان برای تغییر قانون اساسی ، او را از ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژیر آیه الله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید کردند.

او در تبعیدگاه بیروت نیز از آنچه که در ایران می گذشت ، غافل نبود و در اعلامیه هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس ، آنان را به وظائفشان توجه می داد.(387)

سرانجام اعلامیه ها مؤ ثر افتاد و آیه الله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم راءی لازم را به دست آورند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس ، در تعداد آراء تقلب کرد.

مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام ، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد وبه هیات ننگین او خاتمه داد.

از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم ، منصور الملک ، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف ، از آیه الله کاشانی عذر خواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد 1329 به وطنش برگشت .

مبارزه با رزم آرا

سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرار داد گس – گلشائیان ) در پنچم تیر 1329 به مقام نخست وزیری رسید.

روحانی مجاهد که هدف روی کار آمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه شوم دشمن آگاه کرد.

به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیر کنند.

آیه الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرار داد نفت در مجلس ، اعلامیه ای خطاب به ملت ایران ، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.(388)

اما رزم آرا با گستاخی تمام و بی اعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم ، همچنان بر تصویب قرار دادالحاقی نفت جنوب پافشاری می کرد و با بی شرمی ، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت ،اهانت نمود.

سر انجام رزم آرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضاء فدائیان اسلام ) از پای در آمد و پرونده خیانتش بسته شد.

او در برداشتن آخرین گامها برای ملی کردن صنعت نفت ، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد.

وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر درگم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیاءت وزیران را به جلسه ای اضطراری فرا خواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تاءخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه ، فرصت را از دست نداد و گفت : من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین می کنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید.

از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از اسلام و مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.

 

ملی شدن صنعت نفت

پس از ترور رزم آرا هیچکس جراءت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت . از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس ، در 24 اسفند 1339، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیه الله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران ، به ثمره نشست .

حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت 1330 به نخست وزیری رسید و آیه الله کاشانی در حمایت از او اعلام داشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد کرد.

او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کار شکنی ها و تهدیدهای انگلستان ، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنیهای انگلیس و همدستی آمریکا با وی ، آگاه کرد.(389)

همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تامین کمبود بودجه دولت ، اقدام به پخش اوراق قرضه کرد، آیه الله کاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.(390)

پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران ، مجاهد سخن به میان آورد و گفت : اگر انگلیسیها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را برای آنها به جهنم تبدیل می کند.(391)

در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.

 

توجه به جهان اسلام

آیه الله کاشانی هیچگاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از این رو سال 1326 ش . که تاءسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن ، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن ، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی ، مصر و فلسطین اشاره کرد و راءی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیستهای مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤ ال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه کن کردن این غده سرطانی بکار گیرند.(392)

او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دیماه 1326، بیش از سی هزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند.

وی در سی ام اردیبهشت 1327 بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پر شور تظاهر کنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از احکام اسلام دانست .(393)

آیه الله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان ، مورد حمایت قرار و در بحران کانال سوئز، پیام تاءییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاریهایشان برپا کرد.

او در جریان مبارزه مردم مسلمان تونس برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه ، بیانیه ای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به بر قراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس ، بیان داشت . وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش ‍ کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.(394)

آیه الله کاشانی در سال 1331 ش . پس از بازگشت از مراسم حج ، نامه ای به تمام کشورهای اسلامی فرستاد و از آنها خواست برای شرکت در کنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام ، نمایندگانی به ایران بفرستند.(395)

این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران می رسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به کمک جیره خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیه الله کاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمه های مخالفت با تشکیل کنگره ، از حلقومهای مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.

 

نخست وزیری چهار روزه

دکتر مصدق در 25/4/1331 نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد.

شاه نیز با اشاره انگلیس ، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع ، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته اش یاری دهد.

در فضایی که کسی جراءت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیه الله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوه های قوام ، یک بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت و ضمن اعلامیه ای اظهار داشت :

((… احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالهای رنج و تعب ، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده اند، نباید رسما اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحا می گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اکبر، کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است …))(396)

به دنبال انتشار این اعلامیه ، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤ ثر نیفتاد، از این رو قوام در شب 29 تیره ماه 1331 حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد.

فردای آن شب که ماءموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری همچون نگینی در میان گرفته بودند.

دراین هنگام ، آیه الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که : روی کار آمدن قوام ، زیر نظر انگلیسیها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر اقوام تا 48 ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود کفن می پوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حکومت او را سرنگون خواهم کرد.(397)

پس از این مصاحبه ، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیری اش چهار روز بیشتر طول نکشید.

به این تربیت دکتر مصدق بعد از پنج روز خانه نشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.

 

منزوی کردن آیه الله کاشانی

در این هنگام استعمار انگلیس برای ضربه زدن به جبهه انقلابیون ، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمون استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق و آن عالم بیدار عده ای به طرفداری از مصدق ، خانه آیه الله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.(398)

با این حال ، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد در روز 27 مرداد 1332 نامه ای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد.(399)

ولی با تاءسف در اثر بی توجهی ، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا(400)، در روز 28 مرداد 1332 سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچگونه مقاومت شایسته ای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سالها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت .

 

خروشی دیگر

زاهدی پس از به قدرت رسیدن ، امینی را به منظور امضای قراردادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانیهای نفتی انگلیس ، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود.

در این هنگام آیه الله کاشانی با فریادی حسینی ، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیه ای ، مردم را از خیانتهای زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد(401)درباره رابطه با انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خو نصب کنند.(402)

او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس ، شبنامه ای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ایران ، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.(403)

 

تا مرز شهادت

در سال 1334 ش . شاه برای اینکه در پیوستن به پیمان ((سنتو)) مشکلی از جانب کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دیماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند.

آنگاه وی را پس از شکنجه های بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت ، بویژه آیه الله بروجردی ، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش ‍ کردند.

سرانجام روحانی مجاهد با دلی پرخون از شکست نهضت و برقراری دوباره حکومت فساد، در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فرو بست و پیکرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام تشییع گردید و بین مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.



 
کنکاشى درباره حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)
در میان راویان اخبار و ناقلان آثار اهل بیت گرامى رسول اکرم(ص)، شمار محدّثانى که چندین تن از امامان معصوم(ع) را درک کرده‌اند، اندک نیست. این امر علاوه بر اهمیتى که براى شخص محدّث داشته، براى ما نیز -که پس از قرنها به بررسى احادیث آنها نظر مى‌افکنیم بسیار حایز اهمیت است.
در این میان، نام محدث عالى‌قدر شیعه و ملجأ ومأواى محبّان و دوستداران اهل بیت، حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) درخشش ویژه‌اى دارد.
آنچه مسلّم است وى محضر امام جواد و امام هادى(ع) را درک کرده و از آنها روایات زیادى نقل نموده است. اما درباره درک زمان حضرت رضا وامام حسن عسکرى اختلافاتى وجود دارد. البته مراد، درک زمان امامت امام است، نه درک زمان حیات فقط.
درباره درک محضر مبارک حضرت عسکرى(ع) گرچه بعضى تصریح فرموده‌اند(1) که وى از اصحاب آن حضرت نیز بوده است، ولى شواهدى بیانگر عدم صحت آن است. بهترین شاهد بر این مطلب، توصیه حضرت هادى(ع) به زیارت آن بزرگوار در رى است، که خود حاکى از وفات آن جناب در عصر امامت حضرت هادى(ع) است.
بنابراین، بحث اصلى در این نوشتار درباره درک زمان حضرت رضا(ع) است، که معرکه آرا و اختلاف میان محدثان و بعضى از علماى رجال شده و عده‌اى از معاصران نیز در آن اختلاف نموده‌اند، به‌گونه‌اى که بعضى جزم به درک حضور و عده‌اى به عدم آن دارند.

 

ثمرات بحث

علاوه بر ثمرات علمى که بر درک حضور پرفیض امام رضا(ع) به وسیله حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) مترتب است، سه ثمره مهم دیگر نیز به نظر مى‌رسد:
اولاً. اگر ایشان، حضرت رضا(ع) را درک نکرده باشند، بنابراین روایت یا روایات منقول وى از حضرت ثامن مرسل خواهد بود و از درجه اعتبار رجالى ساقط است. البته این به معناى صادر نشدن روایت از امام معصوم(ع) نیست و طبعاً سیاق روایت، روایات مشابه و دیگر مطالب و مرجّحات ومضعّفات رجالى نیز باید مقارنِ با روایت بررسى شوند؛ ولى آنچه مسلم است آن روایت، دیگر به طور مستقل نمى‌تواند دلیلیت داشته باشد و بدان استناد شود.
ثانیاً. با توجه به زوایاى مجهولى که درباره ورود حضرت عبدالعظیم(ع)، تاریخ ورود و مکانى که از آن حرکت کرده است، مشخص شدن اینکه عبدالعظیم(ع) از راویان حضرت رضا(ع) بوده و بررسى احتمالات مبنى بر اینکه این ملاقات (یا ملاقاتها) در ایران انجام شده یا مدینه یا جاى دیگر براى روشن شدن بعضى از نکات مجهول تاریخى مفید خواهد بود.
ثالثاً. در بررسى تاریخ تولد عبدالعظیم -که در هاله‌اى از ابهام قرار دارد نیز بسیار مؤثر است.
ذکر این نکته نیز ضرورى است که از جهت تاریخى، بعید نیست که عبدالعظیم(ع) از اصحاب امام رضا(ع) باشد، چون به عقیده برخى تولد حضرت عبدالعظیم در سال 173 هجرى و وفاتش در سال 250 تا 252 است، بنابراین، ایشان در 77 یا 79 سالگى دنیا را وداع گفته است؛ با توجه به شهادت امام کاظم(ع) در سال 183، دوران کودکى عبدالعظیم، مقارن با دهه آخر عمر حضرت کاظم(ع) بوده، و دوره امامت امام رضا(ع) -که شهادتش در سال 202 یا 203 بوده - را درک کرده و احتمالاً از آن حضرت روایت کرده، و سپس حضور حضرت امام جواد و امام هادى(ع) رسیده و از آنها حدیث نقل کرده و در دو یا چهار سال قبل از شهادت حضرت هادى(ع) ( در سال 254 ) از دنیا رفته، و حضرت هادى(ع) نیز تشویق و تحریض بر زیارت ایشان نموده‌اند.
آقاى عطاردى مى‌گوید(2):
یکى از فضلاى معاصرین در رساله‌اى که در شرح زندگى حضرت عبدالعظیم به نگارش درآورده گوید: «عبدالعظیم حسنى در سال 202 هجرى متولد شده، لیکن مأخذ این گفتار خود را ذکر نکرده است».
این گفته مدرک درستى ندارد ؛ زیرا حضرت عبدالعظیم راوى هشام بن حکم است و او در سال 198 درگذشته‌(3)، و نیز عبدالعظیم محضر مبارک حضرت رضا(ع) را درک نموده، در حالى که آن جناب در سال 203 به شهادت رسیده است.
گفتنى است که در مقام اثبات این درک حضور، به مشکلى برمى‌خوریم، و آن اینکه کتابهاى حدیثى از روایت حضرت عبدالعظیم از امام ثامن(ع) خالى است، مگر یک روایت.

 

تنها روایت رضوى منقول از سوى عبدالعظیم(ع):

در بعضى از نوشته‌ها آمده است که تنها روایتى را که عبدالعظیم از حضرت رضا(ع) روایت کرده، حدیثى است که عبدالعظیم در باب صوم به واسطه سهل بن سعد از حضرت نقل کرده و مرحوم صدوق در من لا یحضره الفقیه آن‌را بیان داشته است‌(4):
و روى عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی عن سهل بن سعد، قال: سمعت الرضا(ع) یقول: « الصوم للرؤیة والفطر للرؤیة، ولیس منا من صام قبل الرؤیة وأفطر قبل الرؤیة للرؤیة ». قال: قلت له: یابن رسول اللّه، فما ترى فى صوم یوم الشک ؟ فقال: «حدّثنی أبی، عن جدی، عن آبائه(ع) قال: قال أمیرالمؤمنین(ع): لئن أصوم یوماً من شهر شعبان، أحب إلىّ‌ّ من أن أفطر یوماً من شهر رمضان ».
سپس صدوق روایت را غریب دانسته و مى‌گوید:
قال مصنف هذا الکتاب ؛: وهذا حدیث غریب لا أعرفه إلاّ من طریق عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی المدفون بالرى فی مقابر الشجرة، وکان مرضیاً -رضى اللّه عنه.
بدیهى است که این روایت دلالت بر درک حضور حضرت رضا(ع) نمى‌کند؛ چون عبدالعظیم روایت را از سهل بن سعد نقل کرده و او حدیث را از امام رضا(ع) شنیده است. چنانکه روایتى نیز عبدالعظیم از هشام بن حکم نقل کرده که او از امام صادق(ع) شنیده است‌(5). پس آیا مى‌توان گفت: حضرت عبدالعظیم امام صادق(ع) را نیز درک کرده است ؟
تنها روایتى که عبدالعظیم بدون واسطه از امام رضا(ع) نقل کرده، موعظه‌اى است که مرحوم شیخ مفید در الاختصاص نقل کرده است. روایت چنین است:
روی عن عبدالعظیم، عن ابى‌الحسن الرضا(ع) قال: یا عبدالعظیم، أبلغ عنی أولیائی السلام وقل لهم أن لا یجعلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً، ومرهم بالصدق فى الحدیث وأداء الأمانة....(6)
در اینجا به دو نکته توجه کنیم:

الف. ارسال روایت:

1 . این روایت مرسل است و به جهت ارسالش قابل اعتماد نیست، گرچه مضمون بسیار بالایى دارد؛ امّا به تنهایى، اثبات نمى‌کند که عبدالعظیم از اصحاب امام رضا باشد؛ چرا که:
اولاً. ممکن است عبدالعظیم از واسطه‌اى نقل کرده که آن واسطه در روایتْ ذکر نشده است. نیز دلیِل ظاهرى در روایت نیست که از آن بتوان فهمید عبدالعظیم بلاواسطه از امام رضا(ع) روایت کرده است؛ یعنى نمى‌توان یقین نمود که ارسال قبل از عبدالعظیم است، گرچه ظهور در آن دارد که ارسال قبل از اوست و روایت از عبدالعظیم تا امام(ع) متصل است.
ثانیاً. محتمل است مراد از ابوالحسن، ابوالحسن ثالث باشد که امام هادى(ع) است و با امام رضا(ع) اشتباه شده.

ب. عبدالعظیم در روایت کیست ؟

از آنجا که شیخ مفید وصفى براى عبدالعظیم بیان نکرده محتمل است مراد از عبدالعظیم، شخصى غیر از عبدالعظیم حسنى باشد.
با توجه به اینکه روایتى دیگر به وسیله عبدالعظیم حسنى از امام رضا(ع) نقل نشده، این احتمال عقلایى است، در صورتى که مراد از ابوالحسن، حتماً همان امام رضا(ع) باشد، ولى از طرفى دیگر با بررسى روات شیعه به شخصى عبدالعظیم نام غیر از عبدالعظیم حسنى -که مناسبت طبقاتى داشته باشد نیز برخورد نمى‌کنیم، خصوصاً شیخ مفید در الاختصاص، فقط در یک جاى دیگر نامى از عبدالعظیم آورده که مراد از آن قطعاً عبدالعظیم حسنى است.
روایت دیگر الاختصاص چنین است:
أحمد بن الحسن، قال: حدثنا عبدالعظیم بن عبداللّه، قال: قال هارون الرشید لجعفر بن یحیى البرمکی: إنی أحبّ أن أسمع کلام المتکلّمین....(7)

 

عبدالعظیم وقصد زیارت حضرت رضا(ع)

برخى بر این عقیده‌اند که عبدالعظیم(ع) براى زیارت حضرت رضا(ع) به ایران آمده، ولى خدمت حضرت نرسیده است. واعظ تهرانى در ابتداى روح و ریحان دهم از کتاب جنة النعیم مى‌گوید:
و بعضى نقل کرده‌اند: به عزم زیارت مرقد منوّره مطهر حضرت رضا(ع) از سرّ من رأى بیرون آمد و به بلاد خراسان متوجه گردید. چون به شهر رى وارد شد، زمانى به جهت زیارت قبر مطهر حضرت حمزة بن موسى بن جعفر (ع) توقف فرمود، و امر آن بزرگوار مخفى بود، و کسى آن جناب را نمى‌شناخت تا آنکه دوستان و شیعیان در خفا خدمتش رسیدند، و اطلاع از حالات حسنه‌اش پیدا کردند، و مسائل حلال و حرام خودشان را سؤال نمودند، و کمال تقرّب آن جناب را به امامین همامین(ع) یافتند و بر ارادت و خلوص ایشان افزود. پس نگذاردند آن جناب حرکت نماید.
سپس مى‌افزاید:
و اگر این قول اخیر را تصدیق نماییم، بعید نیست از آن‌که حضرت عبدالعظیم (ع) به زیارت لقاى حضرت رضا(ع) مشرف نشده بود و خواست اداى حق امام ثامن ضامن را نموده باشد. سایرین از ائمه طاهرین، بنا بر حدیث مشهور که فرمودند: «هر امامى بر این امت حقّى دارد، اگر کسى خواهد حق ایشان را ادا نماید، باید به زیارت ایشان رود».
لکن پس از آن، توجیهى درباره تنصیص حضرت رضا(ع) بر زیارت عبدالعظیم نقل کرده که قابل قبول نیست و به زودى وجه آن را نقل خواهیم کرد. وى در ادامه گفتارش مى‌گوید:
وبیاید در اقوال علما قولى که در کتاب رجال، داعى دیده است: حضرت رضا(ع) تنصیص فرمود به زیارت حضرت عبدالعظیم و ثوابى براى زایران بزرگوار بیان نمود. پس حسن حالت آن جناب مقتضى بوده است که به زیارت حضرت رضا(ع) رود و آن جناب هم قبل از وفات و ملاقات حضرت عبدالعظیم زیارتش را از دوستانش بخواهد


روز بزرگداشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی 

 

تولد آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی

 

پدرش ، آیه الله حاج سید مصطفی کاشانی ، از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال 1280 ش . از ایران به نجف اشراف هجری کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت .

سید ابوالقاسم که در این هنگام ، جوانی شانزده ساله بود – همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آنجا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی و آیه الله آخوند خراسانی شرکت جست .

او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش ‍ سر آمد بود؛ بطوری که در 25 سالگی به درجه اجتهاد دست یافت و بزرگانی مانند آیه الله شیخ الشریعه اصفهانی ، آیه الله آقا ضیاء الدین عراقی و آیه الله صدر در نوشته های خود، مقام علمی اش را با القابی نظیر ((شکافنده دریای علم ))، ((کلید در گنجهای دقیق )) و… ستودند و آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ، تقلید از وی را تاءیید می نمود.(384)

او از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه ای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد.

آیه الله کاشانی در نهضت مشروطه ، مشاور شخصیتی چون آیه الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت ) بود و او را در تصمیم گیری ها و تنظیم اعلامیه ها یاری می داد.

 

 جنگ جهانی اول

نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای عراق از جمله ((فاو)) و ((بصیره )) را اشغال کرده بودند، آیه الله کاشانی به دلیل جوان بودن و پرشورتر بودن ، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت ، آنان با جنگهای چریکی و پی در پی ، نیروی های دشمن را در منطقه ((کوت العماره )) زمین گیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت ، به کمک دولت عثمانی ، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.

 

انقلاب 1920 عراق

او در این انقلاب نقشی یگانه داشت ، آیه الله کاشانی به منظور آماده کردن ، مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به کاظمین رفت و آنجا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید.

با آغاز فعالیتهای ضد استعماریش ، علمای بزرگی چون آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامه هایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن ، عمده ای از سران عشایر نیز به تاءیید حرکت او پرداختند.

پس از آن که راههای مسالمت آمیز برای استقلال عراق به نتیجه نرسید، آیه الله کاشانی عده ای را در پانزدهم شعبان 1338 ق . به منزل خود در کربلا فرا خواند. و مساءله قیام مسلحانه بر ضد استعمار انگلیس را به بحث گذاشت . در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان ، مساءله را با آیه الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند.

با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی ، آقای کاشانی از آیه الله شیرازی فتوای جهاد گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.(385)

پس از شکست انقلاب عراق ، او به تقاضای عده ای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه استعمار انگلیس ، عازم ایران گردید و بعد از چند روز توقف در شهر قم ، در سی ام بهمن 1299 وارد تهران شد.

 

انتقام جوئی استعمار

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین ، استعمار انگلیس که از مبارزات آیه الله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانیها، تصمیم به دستگیری اش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهاردهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در خرداد 1322 چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش تا کام ماندند آیه الله کاشانی به ناچار مخفی گردد.

کاشانی مدت یک سال ، مخفیانه به مبارزه اش ادامه داد تا این که انگلیسیها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران ) با خبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود اینکه وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش ‍ متفقین ، از لیست اسامی نمایندگان حذف شد و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسیها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل گردید.

سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سخت ترین شرایط، در 24 مرداد 1324 آزاد گشت و روز جمعه ، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.(386)

 

مخالفت با دولت قوام

در انتخابات دوره پانزدهم مجلس ، نخست وزیر (قوام السلطنه ) در صدد بود تا آن را بصورت فرمایشی برگزار کند. مجاهد نستوه که چندین ماه از آزادی اش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپاخاست و پس از سخنرانی در تهران ، عازم مشهد شد و در شهرهای مسیرش ، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه می کرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیرماه 1325 در بین راه شاهرود – مشهد دستگیر که و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود.

آیه الله کاشانی یک سال در تبعید بسر برد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم ، در 21 خرداد 1326 آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت .

شاه ایران پس از اقوام ، عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار، را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد.

کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت ، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327 یعنی روزی که قرار بود، هژیر برای گرفتن راءی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فرا خواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونه ای عده ای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.

 

تبعید به لبنان

 

مخالفتهای آیه الله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤ سسان برای تغییر قانون اساسی ، او را از ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژیر آیه الله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید کردند.

او در تبعیدگاه بیروت نیز از آنچه که در ایران می گذشت ، غافل نبود و در اعلامیه هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس ، آنان را به وظائفشان توجه می داد.(387)

سرانجام اعلامیه ها مؤ ثر افتاد و آیه الله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم راءی لازم را به دست آورند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس ، در تعداد آراء تقلب کرد.

مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام ، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد وبه هیات ننگین او خاتمه داد.

از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم ، منصور الملک ، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف ، از آیه الله کاشانی عذر خواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد 1329 به وطنش برگشت .

مبارزه با رزم آرا

سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرار داد گس – گلشائیان ) در پنچم تیر 1329 به مقام نخست وزیری رسید.

روحانی مجاهد که هدف روی کار آمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه شوم دشمن آگاه کرد.

به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیر کنند.

آیه الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرار داد نفت در مجلس ، اعلامیه ای خطاب به ملت ایران ، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.(388)

اما رزم آرا با گستاخی تمام و بی اعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم ، همچنان بر تصویب قرار دادالحاقی نفت جنوب پافشاری می کرد و با بی شرمی ، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت ،اهانت نمود.

سر انجام رزم آرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضاء فدائیان اسلام ) از پای در آمد و پرونده خیانتش بسته شد.

او در برداشتن آخرین گامها برای ملی کردن صنعت نفت ، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد.

وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر درگم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیاءت وزیران را به جلسه ای اضطراری فرا خواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تاءخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه ، فرصت را از دست نداد و گفت : من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین می کنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید.

از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از اسلام و مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.

 

ملی شدن صنعت نفت

پس از ترور رزم آرا هیچکس جراءت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت . از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس ، در 24 اسفند 1339، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیه الله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران ، به ثمره نشست .

حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت 1330 به نخست وزیری رسید و آیه الله کاشانی در حمایت از او اعلام داشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد کرد.

او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کار شکنی ها و تهدیدهای انگلستان ، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنیهای انگلیس و همدستی آمریکا با وی ، آگاه کرد.(389)

همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تامین کمبود بودجه دولت ، اقدام به پخش اوراق قرضه کرد، آیه الله کاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.(390)

پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران ، مجاهد سخن به میان آورد و گفت : اگر انگلیسیها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را برای آنها به جهنم تبدیل می کند.(391)

در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.

 

توجه به جهان اسلام

آیه الله کاشانی هیچگاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از این رو سال 1326 ش . که تاءسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن ، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن ، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی ، مصر و فلسطین اشاره کرد و راءی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیستهای مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤ ال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه کن کردن این غده سرطانی بکار گیرند.(392)

او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دیماه 1326، بیش از سی هزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند.

وی در سی ام اردیبهشت 1327 بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پر شور تظاهر کنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از احکام اسلام دانست .(393)

آیه الله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان ، مورد حمایت قرار و در بحران کانال سوئز، پیام تاءییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاریهایشان برپا کرد.

او در جریان مبارزه مردم مسلمان تونس برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه ، بیانیه ای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به بر قراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس ، بیان داشت . وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش ‍ کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.(394)

آیه الله کاشانی در سال 1331 ش . پس از بازگشت از مراسم حج ، نامه ای به تمام کشورهای اسلامی فرستاد و از آنها خواست برای شرکت در کنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام ، نمایندگانی به ایران بفرستند.(395)

این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران می رسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به کمک جیره خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیه الله کاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمه های مخالفت با تشکیل کنگره ، از حلقومهای مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.

 

نخست وزیری چهار روزه

دکتر مصدق در 25/4/1331 نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد.

شاه نیز با اشاره انگلیس ، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع ، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته اش یاری دهد.

در فضایی که کسی جراءت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیه الله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوه های قوام ، یک بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت و ضمن اعلامیه ای اظهار داشت :

((… احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالهای رنج و تعب ، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده اند، نباید رسما اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحا می گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اکبر، کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است …))(396)

به دنبال انتشار این اعلامیه ، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤ ثر نیفتاد، از این رو قوام در شب 29 تیره ماه 1331 حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد.

فردای آن شب که ماءموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری همچون نگینی در میان گرفته بودند.

دراین هنگام ، آیه الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که : روی کار آمدن قوام ، زیر نظر انگلیسیها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر اقوام تا 48 ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود کفن می پوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حکومت او را سرنگون خواهم کرد.(397)

پس از این مصاحبه ، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیری اش چهار روز بیشتر طول نکشید.

به این تربیت دکتر مصدق بعد از پنج روز خانه نشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.

 

منزوی کردن آیه الله کاشانی

در این هنگام استعمار انگلیس برای ضربه زدن به جبهه انقلابیون ، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمون استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق و آن عالم بیدار عده ای به طرفداری از مصدق ، خانه آیه الله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.(398)

با این حال ، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد در روز 27 مرداد 1332 نامه ای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد.(399)

ولی با تاءسف در اثر بی توجهی ، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا(400)، در روز 28 مرداد 1332 سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچگونه مقاومت شایسته ای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سالها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت .

 

خروشی دیگر

زاهدی پس از به قدرت رسیدن ، امینی را به منظور امضای قراردادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانیهای نفتی انگلیس ، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود.

در این هنگام آیه الله کاشانی با فریادی حسینی ، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیه ای ، مردم را از خیانتهای زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد(401)درباره رابطه با انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خو نصب کنند.(402)

او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس ، شبنامه ای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ایران ، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.(403)

 

تا مرز شهادت

در سال 1334 ش . شاه برای اینکه در پیوستن به پیمان ((سنتو)) مشکلی از جانب کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دیماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند.

آنگاه وی را پس از شکنجه های بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت ، بویژه آیه الله بروجردی ، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش ‍ کردند.

سرانجام روحانی مجاهد با دلی پرخون از شکست نهضت و برقراری دوباره حکومت فساد، در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فرو بست و پیکرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام تشییع گردید و بین مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.