سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

ضرب المثلی چینی هست که می گوید: «کسی که سؤال می پرسد پنج دقیقه در نادانی به سر می برد، کسی که سؤال نمی پرسد یک عمر».

ضرب المثلی چینی هست که می گوید: «کسی که سؤال می پرسد پنج دقیقه در نادانی به سر می برد، کسی که سؤال نمی پرسد یک عمر». همه ی ما با بخش پایانی جلسات یا سخنرانی ها آشنا هستیم؛ زمانی که گرداننده ی جلسه از حضار می پرسد آیا سؤالی دارند یا خیر. سکوتی که در چنین مواقعی برقرار می شود تنها سه دلیل می تواند داشته باشد. یک اینکه گوینده آنقدر توانایی بالایی در خواندن فکر مخاطبان خود داشته که با توضیح مفصل خود جای هیچ سؤالی برای آنها باقی نگذاشته است.

دو اینکه جذابیت موضوع آنقدر پایین بوده است که نتوانسته حتی یک سؤال کوچک در ذهن مخاطبین ایجاد کند. و سه اینکه، مخاطبان از ترس آنکه مبادا احمق جلوه کنند از پرسیدن سؤالات خود اجتناب می کنند. بسامد مورد سوم با اختلاف فاحشی از دو مورد اول بیشتر است. افراد بیش از آنکه از موقعیتی که برای باهوش تر جلوه کردن برایشان پیش آمده استقبال کنند، از احمق جلوه کردن پیش رئیس و همکارانشان می ترسند.

افراد باهوش هیچ پاسخی را بدون سؤال کردن نمی پذیرند. آنها روحیه ای انتقادی دارند، با فکر و تحلیل گر هستند. از همه مهم تر اینکه حاضرند خودشان را در معرض ریسک قرار دهند و با پرسیدن سؤال، بحثی را به چالش بکشند، تغییر دهند و به سطح تازه ای وارد کنند. اما گاهی اوقات پیدا کردن سؤال مناسبی که بتواند در موقعیت هایی به خصوص شما را باهوش تر جلوه دهد دشوار است. پنج سؤال زیر سؤالاتی هستند که می توانید در اینگونه مواقع بپرسید.

1 چرا؟ چرا؟ چرا؟

همیشه بپرسید چرا. حتی اگر باعث شود ساده لوح به نظر برسید. کسانی که در مورد چراییِ وقایع سؤال می کنند همیشه با نگاهی تازه به موقعیت های مختلف می نگرند و وضعیت موجود را به چالش می کشند. هنری فورد با همین «چرا» انقلابی در صنعت حمل و نقل رقم زد. استیو جابز نیز با همین سؤال دنیای رایانش شخصی را متحول کرد. چند سال پیش، سیمون سینک در کنفرانس TED ارائه ای داشت تحت عنوان «با چرا شروع کنید». بر اساس نظریه ی او، اکثر کسب و کار ها می توانند بگویند چه کار می کنند، اما تعداد محدودی از آنها قادرند بگویند چرا. پرسیدن این سؤال در ابتدای یک پروژه به شما امکان می دهد به هدف غایی از انجام آن دست پیدا کنید تا بتوانید رابطه ی بهتری میان چگونگی و چیستی آن برقرار کنید. نقب زدن به چرایی هر چیزی استراتژی شما را می آزماید و به روشن شدن هدف، تصویر بزرگ تر و نقش عناصر در کنار هم کمک می کند.

2 چرا ? نه؟

تینا سیلیگ، مدیر اجرایی برنامه ی شرکت های فناوری دانشگاه استنفورد، در کتاب خود از اهمیت چارچوب بندی مجدد مشکلات با هدف دستیابی به نوآوری می نویسد. او به ما یادآور می شود خارج شدن از محدوده ی تفکر خود و نگاه به یک موقعیت از زاویه ای متفاوت می تواند ایده های تازه ای در ذهن ما به وجود بیاورد و خلاقیت ما را بارور کند. به این ترتیب چرا خدماتی را رایگان ارائه ندهیم؟ چرا با یکی از رقبای خود متحد نشویم؟ دفعه ی بعدی که در جلسه ای بودید، خود را در نقش دیگری تصور کنید و سؤال هایی بپرسید که مرز ها را به چالش بکشند و واقعیات تازه ای رقم بزنند.

3 این پروژه چگونه ممکن است شکست بخورد؟

هدف از پرسیدن این سؤال، منفی نگری و یا بدبینی نیست؛ بلکه آزمودن میزان تحمل یک پروژه است، پیش از آنکه هزینه های شکست آن بیش از اندازه بالا برود. درست مثل سازمان های دفاعی و اطلاعاتی که برای شناسایی نقاط مشکل ساز پیش از سوء استفاده ی دشمن گروه هایی ملقب به «گروه های قرمز» تشکیل می دهند، شما نیز با هدف کمک به بهبود نتایج خود، باید به دنبال پیدا کردن نقاط آسیب پذیر و سناریو های احتمالی شکست خود باشید.

4 میزان موفقیت را چگونه اندازه گیری می کنید؟

از قدیم گفته اند «اگر نتوانی چیزی را اندازه گیری کنی، نمی توانی مدیریتش کنی». این گفته اینجا صدق می کند. پرسیدن این سؤال نشان می دهد شما هدف محور هستید و به دنبال نشانه هایی می گردید تا اطمینان حاصل کنید به همراه تیم خود در مسیر درست قرار دارید. با این سؤال همچنین می توانید نتایجی که واقعاً برای کسب و کار شما اهمیت دارند را پیدا و اولویت دهی کنید و مطمئن شوید همه ی اعضای تیم در راستای همین اهداف حرکت می کنند.

 

5 چه بهبودی صورت گرفته است؟

فرقی نمی کند چه کاری انجام می دهید؛ رویه ای قبل از آن وجود داشته و بعد از آن نیز رویه ای وجود خواهد داشت. پیگیری کنید ببینید پروژه های مشابه در گذشته چگونه انجام شده اند و عملکرد تلاش های هم راستا با آنها را پیش بینی کنید. موقعیت های اصلی را در طرح های قابل مقایسه بررسی کنید. این نوع پرسش نشان می دهد شما می توانید روند های بزرگ و عمده را به اقدامات خاصی مرتبط کنید و به دنبال الگوهای موفقیت می گردید. این سؤال همچنین نشان می دهد به ساختن آینده نیز علاقه ی زیادی دارید، نه اینکه تنها به دنبال واکنش نشان دادن به آن باشید.

0
  

بسیاری از افراد گمان می کنند میوه هایی که در تره بار عرضه می شوند کیفیت پایین تری دارند چون درهم و ریزتر است و درعوض میوه فروشی ها، میوه های زیباتر و دست چین شده را عرضه می کنند.

 

بسیاری از ما والدین نه تنها در امر تربیت فرزندانمان دچار اشتباهات رفتاری می شویم بلکه گاهی از نظر شناختی هم اطلاعات اشتباهی به فرزندانمان انتقال می دهیم. وقتی کودکان سر یخچال می رود و میوه ای ریز یا نافرم را انتخاب می کند، فورا از دست او می گیریم و در عوض میوه ای درشت و زیباتر به او می دهیم. هنگام خرید هم دنبال این هستیم که نه تنها برای مهمان بلکه برای فرزندان خودمان هم میوه های زیباتر و درشت تر را انتخاب می کنیم، غافل از این که شاید میوه های ریزتر طعم، بو و ارزش غذایی بیشتری داشته باشند.

 

فرزندمان با این پیش آگهی که میوه ها و سبزیجاتی را باید انتخاب کند که زیباتر است، بزرگ می شود و در نهایت به اینجا می رسیم که وزیر اسبق جهاد کشاورزی، دکتر کلانتری اعلام می کند 40 درصد از میوه های تولیدشده در ایران هدر می رود که بخش قابل توجهی از این هدردهی مربوط به شکل ظاهری میوه هاست. بهترین نکته این است که بدانیم ملاک زیبایی در انتخاب میوه و سبزیجات چقدر اهمیت دارد. برای این منظور با دکتر حسین ایمانی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی گفت و گو کرده ایم.

 

در میادین میوه و تره بار و مغازه های میوه فروشی انواع و اقسام میوه و سبزیجات با قیمت های متفاوت به فروش می رسند. بسیاری از افراد گمان می کنند میوه هایی که در تره بار عرضه می شوند کیفیت پایین تری دارند چون درهم و ریزتر است و درعوض میوه فروشی ها، میوه های زیباتر و دست چین شده را عرضه می کنند. آیا میوه هایی که در بازار است را کلا می توان از لحاظ نحوه مصرف و عرضه دسته بندی کرد؟

 

بله. این گروه از مواد غذایی به 3 گروه کلی، میوه و سبزیجات فصلی، میوه و سبزیجات انباری و میوه و سبزیجات گلخانه ای تقسیم می شوند.

 

از نظر سلامت و تغذیه این گروه میوه و سبزیجات چه تفاوت هایی با هم دارند؟

 

میوه و سبزیجات فصلی همان طور که از نامشان پیداست، میوه و سبزیجاتی هستند که در فصل مربوط به خود کشت داده شده و وارد بازار می شوند. در مقایسه با میوه و سبزیجات انباری یعنی گروهی از میوه ها و سبزیجات که کال چیده می شوند و در انبار نگهداری می شوند تا به کمک گازهای مصنوعی برسند و گاهی به آنها افزودنی اضافه می شود تا طول مدت نگهداری شان افزایش یابد، ارزش ویتامینی و املاحی بالاتری دارند و برای نگهداری آنها از افزودنی ها و گازهای شیمیایی استفاده نشده است.

 

میوه های انباری مدت کوتاه تری در مواجهه با نور خورشید بوده و کال چیده شده اند. بنابراین میزان ویتامین پایین تری دارند و افزودنی های موجود در آنها می تواند برای بدن در طولانی مدت مضر باشد و ساختار DNA سلولی را تغییر دهد و زمینه ساز رشد و تکثیر سلول های جهش یافته باشد. حتی نهایتا منجر به سرطان شود.

 

میوه و سبزیجات گلخانه ای چطور؟

 

میوه های گلخانه ای در فصولی غیر از خود کشت می شوند. مثلا در فصل زمستان گوجه فرنگی در گلخانه به عمل می آید. میزان تابش نور خورشید به این نوع میوه و سبزیجات کم است و به همین دلیل ارزش تغذیه ای آنها نسبت به میوه های فصل کمتر است.

 

این نوع میوه های معمولا ظاهر زیباتری دارند و درشت ترند اما بو و مزه دارند. چرا؟

 

استفاده از سموم و آفت کش ها در برخی شرایط یا اصلاح ژنتیکی باعث می شود اندازه و ظاهر میوه های گلخانه ای بهتر باشد ولی طعم آنها تغییر کند و به اصطلاح عموم مردم بی مزه شود. وقتی میوه ای اصلاح ژنتیکی می شود مدت زمان ماندگاری آن روی بوته بیشتر می شود و هر چه میوه بیشتر بماند، ارزش غذایی آن کمتر می شود. از سوی دیگر، از آنجا که ساختار میوه از لحاظ ژنتیکی تغییر کرده، بعد از مصرف باعث تغییر میکرو فلور معده شده و گاهی زمینه ساز مشکلات گوارشی می شود.

 

میوه های طبیعی که اصلاح ژنتیکی نشده اند حاوی فیبر طبیعی هستند بنابراین محیط معده را برای رشد میکروارگانیسم های مفید در دستگاه گوارش آماده می کنند و برای هضم غذا مفید هستند. اما میوه های گلخانه ای به دلیل اصلاح ژنتیکی و تغییری که در میکرو ارگانیسم های دستگاه گوارش می دهند مشکل ایجاد می کنند.

 

به این ترتیب انتخاب میوه های گلخانه ای برعکس ظاهر فریبنده ای که دارند اصلا به نفع سلامتمان نیست!

 

بله، هنگام انتخاب میوه و سبزیجات ظاهر میوه مهم است اما درشتی آن نه! میوه باید از هر نظر هم ظاهر، هم بافت و هم بو و طعم کاملا طبیعی باشد.

 

میوه های ارگانیک این طورند؟

 

اگر از ارگانیک بودن محصولات ارگانیک مطمئن باشیم ارزش غذایی بالاتری در مقایسه با سایر میوه ها دارند و بهترند. محصول ارگانیک محصولی است که از 3 سال قبل در تهیه آن هیچ کود و سمی استفاده نشده باشد و اصلاح ژنتیکی نداشته باشد و از سموم و آفت کش در کشت و پرورش آن استفاده نشده باشد.

 

میوه های ارگانیک شکل، اندازه، رنگ، بافت طبیعی و مزه خوبی دارند و از گاز اتیلن برای رسیده شدن این میوه ها استفاده نمی شود. در بازار میوه، غرفه هایی برای میوه های ارگانیک وجود دارد اما متاسفانه وقتی به برچسب میوه توجه می کنید، می بینید که تنها روی 1 یا 2 قلم میوه برچسب ارگانیک وجود دارد و بقیه میوه هایی که در این غرفه ها عرضه می شود در واقع میوه های گلخانه ای دستچین شده است.

 

? میوه های ارگانیک شکل و اندازه حقیقی خود را دارند، در حالی که میوه های غیرارگانیک یا دستکاری ژنتیکی شده قیافه ای بزرگ تر و شاداب تر دارند. گروهی از داشن آموزان آلمانی کمپینی راه اندازی کرده اند برای دفاع از میوه ها و سبزیجاتی که از دید عموم «زشت» تلقی می شوند و مورد استفاده قرار نمی گیرند!

 

درواقع، هدف اصلی آنها دفاع از تولید زباله غذایی کمتر و مصرف محصولات سالم است. سالانه ده ها تن میوه و سبزیجات در سرتاسر جهان تنها به این دلیل که از لحاظ زیبایی شناسی با تصور عمومی از شکلی که میوه و سبزی باید داشته باشد، مغایر است، دور ریخته می شوند. اگر ما بتوانیم این قبیل میوه ها و سبزیجات را خریداری و مصرف کنیم، زباله های غیرضروری کمتری خواهیم داشت.

 

6 نکته کلیدی در خرید میوه و سبزی

 

1 میوه های لک دار و خراب را نخرید زیرا مشخص است مدت ها از زمان چینش این نوع میوه ها از بوته یا درخت گذشته و ارزش غذایی آنها به شدت پایین آمده است.

 

2 دنبال میوه های خیلی درشت نباشید. میوه هایی با اندازه طبیعی بخرید. برای درشت شدن میوه ها از کود و سم بیشتری استفاده می شود. میزان نیترات که ماده ای سرطان زاست در کود و سموم شیمیایی بالاست. میوه و سبزیجات حاوی نیترات هم بزرگ ترند هم تیره و کدر.

 

3 میوه هایی که بریدگی و شکستگی دارند را کنار بگذارید. اکسیداسیون باعث کاهش ارزش غذایی در این میوه ها شده است.

 

4 میوه های فصلی بخرید و از خرید میوه های انباری اجتناب کنید. میوه های انباری کال چیده می شوند و ارزش غذایی آنها بسیار پایین است.

 

5 تا جای ممکن از محصولات گلخانه ای استفاده نکنید زیرا در معرض نور خورشید نبوده اند و ویتامین کمتری دارند.

 

6 گرچه میوه های صادراتی یا گلخانه ای زیباترند اما اصلاح ژنتیکی آنها سبب تغییر فلور روده و مقاوم شدن بدن به آنتی بیوتیک ها می شود


خانواده پایه گذار بخش مهمی از سرنوشت ما است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی و آینده، اخلاق، صحت و سلامت روانی مان نقش بزرگی برعهده دارد. رشد عاطفی و سلامت روانی کودک به خانواده و محیط خانوادگی بستگی دارد.

 

خانواده پایه گذار بخش مهمی از سرنوشت ما است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی و آینده، اخلاق، صحت و سلامت روانی مان نقش بزرگی برعهده دارد. رشد عاطفی و سلامت روانی کودک به خانواده و محیط خانوادگی بستگی دارد.

 

خانواده پایه گذار بخش مهمی از سرنوشت ما است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی و آینده، اخلاق، صحت و سلامت روانی مان نقش بزرگی برعهده دارد. رشد عاطفی و سلامت روانی کودک به خانواده و محیط خانوادگی بستگی دارد.

 

در کانون خانواده های نابسامان، خانواده هایی که از فروغ هرگونه محبت، گرم و روشن نشده است، دشواری کودکان از شیطنت ها و شلوغ کردن های ساده شروع می شود و به انواع بزهکاری ها، طغیان ها، انجام دادن اعمال شنیع و جنایات و عمل منافی عفت و دزدی منتهی می شود. محرومیت عاطفی که معمولا از تیرگی روابط خانوادگی به وجود می آید، یکی از علل مهم بزهکاری نوجوانان است.

 

خانواده یکی از اساسی ترین نهادهای اجتماعی است و در مراحل اولیه رشد کودک مهد پرورش وی به شمار می رود. به همین دلیل هرگونه اختلالی که در خانواده پدید آید، تأثیر مخربی در روحیه کودک می گذارد.

 

وضعیت مغشوش خانواده، ستیز و... اختلاف بین پدرومادر و رفتار خشونت آمیز والدین، از علل مهمی است که جوانان را دچار نگرانی و ناامنی کرده، در خود فرو می برد و به کناره گیری دیگران به ویژه پدرومادر می کشاند. جوان در چنین شرایطی روابط خود را با والدین گسسته، گاه در نتیجه فشار یا خواست درونی ناچار می شود برای ارضای نیازهای مادی و معنوی خود یا انتقام گرفتن از والدین به خاطر محرومیت ها و سختگیری های نابجای آنها دست به کار های خلاف بزند.

 

گاهی اوقات خانواده هایی که در آن پدر و مادر از هم جدا نشده اند، نسبت به خانواده های گسسته اثر مخرب تری روی فرزندان دارند، بدین معنی که اگر اولیا با هم تجانس و توافق نداشته و همیشه درحال نزاع و مشاجره باشند، کودک احساس حقارت و ناامنی شدیدی خواهد کرد. اغلب اوقات منشأ اضطراب بزرگسالان را می توان در اختلاف پدر و مادر آنها در زمان کودکی یافت.

 

البته باید متذکر شد که اختلاف والدین لزوما باعث ایجاد اختلالات روانی کودکان نمی شود، زیرا گاهی کودکانی بوده اند که با وجود خانواده ناآرام توانسته اند به خوبی با محیط خود سازش یابند و زندگی سالمی داشته باشند. ولی به طورکلی اغلب کودکانی که در خانواده های غیرعادی پرورش پیدا می کنند، تحت تأثیر سوء آن قرار خواهند گرفت.

 

تعارض ازدواجی برای کودکان، پیامد های بدی دارد. کودکان و نوجوانان والدینی که تعارض مکرر شدید دارند و آنها که مشکلات را به روش خصمانه ای حل می کنند، مشکلات عاطفی و رفتاری بیشتری داشته و نسبت به کودکان خانواده های متعادل، عزت نفس پایین تری دارند.

 

محققان پی برده اند که ناسازگاری ازدواجی والدین با ناسازگاری ازدواجی فرزندانشان در سال های بعدی رابطه دارد. وقتی والدین حسود، کج خلق، منتقد، سلطه گر و زود خشم هستند، بچه های آنها این روند را در روابط ازدواجی خودشان ادامه می دادند.

 

تعارض والدین برای رفاه عاطفی و رفتاری کودکان زیانبار است. طبق تحقیقات انجام شده اگر والدین در تعارض قبل از طلاق باشند برای کودکان بهتر است که آنها طلاق بگیرند تا به ازدواج ادامه دهند.

 

از هم گسیختگی یک خانواده معمولا تأثیر ژرفی در زندگی اعضای آن می گذارد و حتی گاهی آنها را به بی سازمانی شخصیتی یا بی سازمانی شخصیت که یکی از کج روی های اجتماعی است، سوق می دهد. محیط خانواده رابطه مستقیمی با بروز رفتار انحرافی و ارتکاب جرم دارد و از هم گسیختگی خانواده غالبا منجر به فرار کودکان از منزل، مدرسه و ولگردی می شود.

 

قبل از بچه دار شدن به نوع رابطه و چگونگی رفتار با فرزندانتان فکر کنید

 

شاید بتوان گفت که آماده سازی برای پدر یا مادر شدن و ایفای چنین نقشی در طول زمان کودکی به وجود می آید، مراقبتی که از کودک صورت می گیرد، برای آماده سازی عاطفی و دادن الگوی عینی جهت ایفای نقش والدینی کودک در آینده سودمند است.

 

از نظر پارسونز، احساس ایمنی به دوران کودکی محدود می شود، در این دوران کودک، محبت بی قیدوشرط والدین را دریافت می کند. خانواده، اساسی ترین نهاد «جامعه پذیرکردن» کودکان، به ویژه در سال های حساس اولیه زندگی است. خانواده، تحت شرایط صحیح، کودکان را آماده می سازد تا توانایی های بالقوه خود را شناسایی کنند و به عنوان افراد بالغ نقش های سودمندی را درجامعه برعهده گیرند.

 

کودکان در فرآیند جامعه پذیری در خانواده، امر و نهی والدین، تقلید و همانندسازی را که از مهم ترین شیوه های انتقال ارزش ها، هنجارها و سنت های اجتماعی است، یاد می گیرند. درحقیقت در خانواده است که کودکان می آموزند چه چیزی درست یا چه چیزی غلط است و چه چیزی خوب یا چه چیزی بد است.

 

طبیعی است که خانواده نقش قابل ملاحظه ای در شکل گیری شخصیت و رفتار کودک دارد. در محیط گرم و دوستانه خانواده که در آن پدر و مادر و اعضای دیگر خانواده، دارای روابط خوب و صمیمانه ای هستند، معمولا کودکان سالم، با شخصیتی مثبت و فعال بار می آیند که بازتاب عشق و علاقه خانوادگی را به صورت کار و کمک به دیگران نشان می دهند.

 

عدم مراقبت دقیق والدین و بی توجهی آنان به امر تعلیم وتربیت فرزندانشان، اساس کج روی ها را در کودکی پایه گذاری می کند که این امر در نوجوانی با شدت و حدت ظاهر می شود.

 

مهم ترین عوامل موثر در بزهکاری فرزندان، روش تربیتی نارس یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده است، والدینی که با کودکان خود مهربان نیستند بیشتر احتمال دارد که فرزندانی بزهکار داشته باشند.

 

افزایش احتمال بزهکاری در خانواده هایی وجود دارد که والدین از روش های انضباطی بسیار سخت گیرانه یا بسیار بی بندوبار و فریبنده استفاده می کنند یا شیوه انضباطی به جای آن که مبتنی بر استدلال باشد مبتنی بر تنبیه بدنی است یا والدین نسبت به فرزندان خود به جای آن که گرم و صمیمی و عاطفی باشند، بی توجه، غافل و تمسخر کننده هستند.

 

بچه انسانی است که اعمالی از او سر می زند، برای آن که حس عزت نفس را در کودک تقویت کنید، باید بین بچه و اعمال او تفاوت گذاشت، بچه ای شکست می خورد، شکست خورده نیست، بلکه انسانی است با امکان و فرصت تازه برای رشد و شکوفایی بهتر.

 

فرزندان نیاز دارند تا والدین شان با آنها بنشینند و صحبت کنند و به بازی و شوخی بپردازند. بعضی از والدین به این مسائل توجه نمی کنند آنها با این کار، نسبت به فرزندان شان غفلت می ورزند. باید حد و حدودی برای خواسته فرزندان تعریف کرد. تفاوت بین رفتار درست و نادرست به آنها آموخته شود.

 

یکی از موثرترین عوامل توسعه روابط بین والدین و فرزندان، دلگرم کردن فرزندان است. با این کار بر نقاط قوت و محاسن او تأکید می شود و اعتمادبه نفس و عزت نفس را در او به وجود می آورد. برای این که کودکان به خودشان اعتقاد پیدا کنند، باید به آنان اعتقاد داشت. برای این که کودک احساس لیاقت کند، باید گاه گاهی او را تشویق کرد. هر کودکی برای داشتن احساس امنیت باید حداقل یک نفر را دوست داشته باشد و توسط یک نفر دوست داشته شود.

 

ایجاد عشق و علاقه بین فرزندان و والدین بستگی به نحوه به وجودآوردن ارتباط بین آنان دارد. جو خانواده ممکن است رقابتی یا همکارانه، خصمانه یا دوستانه، استبدادی یا اختیاردهنده، منظم یا توأم با هرج و مرج باشد. جو خانواده، مدلی از روابط انسانی را به کودکان عرضه می دارد.

 

فشار و خشونت رفتار والدین به نوبه خود موجب اختلال عصبی در کودکان و نوجوانان می شود، محیط و رفتار نامناسب خانواده یکی از انگیزه های بزهکاری در کودکان و نوجوانان است. کودکانی که از عطوفت و محبت والدین برخودار نباشند به دشواری های روانی دچار می شوند. پدران و مادران نخستین کسانی هستند که می توانند اضطراب را در نوجوانان پدیدآورند.

 

روابط نادرست والدین با کودک از نظر مهرورزی و عاطفی و سختگیری های افراطی آنها ازجمله عوامل انحراف نوجوان است. روابط والدین با فرزند باید براساس عشق و علاقه و صمیمیت استوار باشد تا اعتمادبه نفس را در نوجوانان ایجاد کند. کانون سرد و بی فروغ و خالی از محبت و نوازش خانواده، اثر شومی در کودک به جا می گذارد.

 

پرخاشگری، بزهکاری و سایر مشکلات رفتاری نمایانگر اختلالاتی در روابط بین والدین و نوجوانان است. از آن جا که دلبستگی به خانواده ارتباط معکوسی با دلبستگی به همسالان دارد، هر قدر نوجوان به دلیل احساس تعلق که در خانواده از آن محروم است، به گروه همسالان جذب شود، خانواده بیشتر او را طرد می کند و او بیشتر جذب همسالان ناهنجار خود می شود.

 

مشکلات مالی و فقر می تواند بر آینده فرزندان تأثیر گذارد

 

فقر بی گمان به وجودآورنده سختی ها و ناملایماتی است که اگر نتوان در برابر آنها مبارزه کرد، خواه ، ناخواه انسان را به زانو درمی آورد. بیشتر محرومیت ها و برآورده نشدن تمایلات که باعث عدم اطمینان اجتماعی می شود، متکی به عامل فقر است و نمی توان آن را نادیده گرفت. بحران اقتصادی و کاهش درآمدها و در نتیجه، فقر عمومی رابطه نزدیکی با جرایم نوجوانان دارد. ناکامی ناشی از فقر و تنگدستی کودک را به انحرافات گوناگون می کشاند.

 

آلفرد مارشال در کتاب «تئوری های اقتصادی سرمایه داری» می نویسد: «در محیط فقر، به ویژه در مناطق پرجمعیت، فقر اقتصادی موجب از میان رفتن و پژمرده شدن استعدادهای انسانی می شود، جنایت، فحشا، فساد و رفتار خلاف اخلاق در درجه اول ناشی از فقر است.»

 

شاید بتوان گفت فقر و محرومیت مادی از مهم ترین عوامل به وجود آورنده جرم و بزهکاری است. فردی که دچار جرم و بزهکاری می شود، از یک سو از لحاظ روانی احساس حقارت و مغبون بودن می کند و از جامعه طلبکار می شود و از سوی دیگر، چون جامعه را مسئول محرومیت و فقر خود می پندارد، نوعی احساس انتقام کشی در او پرورش می یابد.

 

به این ترتیب، کوشش او برای فقر زدایی چه بسا در مجاری غیرقانونی ضداجتماعی افتاده و به جنایت کشیده شود. تنگدستی در خانواده باعث می شود زنان برای تأمین موادغذایی و نیاز های زندگی از ایفای وظایف خود عاجز باشند به نحوی که تربیت فرزندان را رها ساخته و به کار در خارج از منزل بپردازند، همبستگی مثبت بین میزان طلاق و فقر وتنگدستی وجود دارد.

 

نداشتن مسکن مناسب برای خانواده ها، تفریحات سالم و پرکردن اوقات فراغت برای فرزندان و همچنین عدم توانایی این خانواده ها جهت محافظت فرزندان از مفاسد موجود در محیط های ناسالم و معاشرت با افراد ناباب همگی ناشی از فقر و تهیدستی خانواده است.

 

برخی جامعه شناسان فقر و بینوایی را از عوامل به وجود آورنده جرم دانسته، می گویند که در فرد تهیدست عقده حقارت ایجاد می شود و او را به ارتکاب جرم وامی دارد، غالبا دخترانی که منحرف شده اند از یک سو دارای زندگی محقر بوده؛ ولی از سوی دیگر، تمایل داشته اند لباس های فاخر و تجملات دیگر داشته باشند.

 

جوانانی که باید در همان اتاق پدر و مادر خود یا سایر برادران و خواهران بزرگتر یا کوچکتر زندگی کنند و ناچارند هرگونه صدا، تمایل، سلیقه متضاد و دخالت های بجا و بی جای دیگران را از نزدیک احساس و تحمل کنند، واجد آمادگی بیشتری برای ارتکاب جرم هستند. از نظر آسیب شناسی اجتماعی، بیکاری و فقر نیز می تواند عامل عمده ای در پیدایی نابسامانی های رفتاری و روانی و در نتیجه موجب بالا رفتن انواع کج رویی های اجتماعی به خصوص اعتیاد به مواد مخدر و حتی خودکشی باشد.

 

نابسامانی های اقتصادی اجتماعی از قبیل فقر، تورم، گدایی، بیکاری، فقدان امنیت مالی و حقوقی و دیگر عواملی که باعث محرومیت می شوند، زمینه مساعدی را برای انواع مختلف آسیب های اجتماعی چون خودکشی، سرقت، اعتیاد به موادمخدر، الکلیسم، طلاق و گدایی و... فراهم می آورد.

 

آگاهی در مقابل وظایفی که نسبت به فرزندان باید داشت باشیم

 

خانواده مهم ترین و اصیل ترین رکن و اساس هر جامعه است و هر شخص بسته به این که چه نوع تربیتی در خانواده به دست آورده، طبق همان یادگیری در جامعه عمل خواهد کرد. والدین شخصیت کودک را رنگ می دهند، خط مشی و رفتار او را در زندگی معین می کنند و براساس روش تربیتی خود، کودکی آرام یا متعادل می پرورانند.

 

نگهداری اطفال هم حق و هم تکلیف است برای والدین (ماده1168ق.م) و هر فردی، شایسته احراز مقام پدری و مادری نیست، درست است که بلوغ و رشد جسمی زمینه را برای ازدواج فراهم می کند اما قبل از ازدواج باید به وظایف خود آشنا و به مسائل کلی تربیت آگاه و در قبال مسئولیت خود هوشیار باشند.

 

نقش والدین در شکل گیری شخصیت فرزندان به خصوص در کودکی و نوجوانی و موفقیت آنان در مسیر زندگی بسیار مهم است. والدین با تأمین فضای امن و پرمحبت و سازنده و ارایه الگو های مثبت، بهترین تکیه گاه برای فرزندان بوده و سبب ایجاد و افزایش اعتماد به نفس در آنان می شوند.

 

والدین نخستین و نزدیکترین کسانی هستند که مورد تقلید کودکان خود واقع شده و در عمل سرمشقی برای آنها قرارمی گیرند. بنابراین پدرومادر وظیفه ای خطیر و سنگین در امر تربیت اطفال به عهده دارند و کوچکترین غفلت آنها موجب سرگردانی کودک یا انحراف او خواهد شد که جبران ناپذیر است.

 

90 درصد ارزش ها در 8سال اول کودکی شکل می گیرد. یعنی شخصیت انسان در این سال ها، شکل می گیرد. اغلب مشکلات رفتاری ناشی از عدم توجه و پیشگیری از افتادن در دام مشکلات، مربوط به این مرحله سنی است. هر رفتار نادرست کودک، نتیجه طبیعی بی توجهی و سستی در تربیت او در این مرحله آغازین سنی است.

 

باید قبل از بروز بعضی مشکلات رفتاری به فکر پیشگیری بود، چون اگر ظاهر شوند، علاج شان سخت خواهد بود. زیرا در وجود کودک نقش بسته و آنها را به دور از چشم والدین، تمرین کرده است تا به صورت عادت و ملکه درآمده اند؛ بنابراین در این صورت درمان آنها سخت خواهد بود.

 

فرزندان در کودکی بیش از هر مقطع دیگری تحت تأثیر تلقین و عادت قرار می گیرند. باید سعی کرد خیر به او تلقین شود و او را به انجام کارهای خیر عادت داد. کودک براساس آنچه والدین به او عادت داده اند رشد و نمو می کند. باید به کودکان آموخته شود که با روحیه امیدوار و خوش بینی به مسائل نگاه کنند نه با روحیه یأس و بدبینی. اعتماد به نفس را باید به کودکان آموخت، باید به کودک آموخت که پیشنهاد و ابتکار داشته باشد.

 

وجود فرزندان برای ازدواج یک شمشیر دولبه است برخی شواهد نشان می دهد که احتمال طلاق زوج های دارای فرزند اندکی کمتر از زوج های بدون فرزند است. در نظر بگیرید که بیشتر زوجین مطلقه بچه دار بوده اند، به هرحال وجود فرزندان یک مانع اطمینان بخش برای جلوگیری از نابسامانی ازدواج نیست.

 

طلاق و ازهم پاشیدگی خانواده، زندگی و آینده فرزندان را تحت الشعاع قرار می دهد

 

هنگامی که طلاق زنجیره خانواده را از هم می گسلد، پدر و مادر هویت جداگانه ای می یابند ولی آن کس که دیگر نامی ندارد و بی پناه و متزلزل در جامعه رها می شود، فرزند است. جدایی پدر و مادر یک اثر آنی و زودگذر نیست؛ بلکه در تمام مراحل زندگی فرزندان اثرات منفی و زیانباری را برجای خواهد گذاشت.

 

پراکنده شدن اعضای خانواده و محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک والدین، پس از گسیختگی و از هم پاشیدگی خانواده، آنها را از داشتن مواهب و مزایای خانواده محروم و هویت فردی و خانوادگی فرزندان طلاق را مختل می کند.

 

آسیب شناسان اجتماعی بر این باورند که پس از جدایی والدین، مسائل روحی و روانی بسیاری برای فرزندان ایجاد می شود ازجمله بدبینی به جنس والد دیگر و بی خبرماندن از روحیات و ساختار وجودی او که آسیب های آن بعد ها در ازدواج چنین فرزندانی آشکار می شود. مشکلات روانی و جسمانی، تربیتی، احساس گناه و سردرگمی، اختلال در هویت و احتمال گرایش به بزهکاری را می توان ازجمله آثار مخرب و زیانبار معنوی و مادی طلاق روی فرزندان برشمرد.

 

فرزندان هیچ منطقی در طلاق نمی بینند، طلاق برای فرزندان بیش از والدین شان یک تجربه بسیار دردناک تلقی می شود. والدین پس از طلاق ممکن است شغل جدیدی اختیار کنند، سرگرمی جدید یا همسر جدیدی بیابند. پایان زندگی زناشویی برای فرزندان یک شکست کامل به حساب می آید. عکس العمل های فرزندان نسبت به طلاق در سنین مختلف متفاوت است ولی آنچه به طورکلی در آنها دیده می شود، این است که با مشاهده جدایی خانواده از یکدیگر، احساس سردرگمی می کنند.

 

براساس مقایسه ای که انجام شده، محققان به استدلال هایی فراوانی دست یافته اند که فرزندان خانواده های طلاق بیش از دیگران دچار مشکلات رفتاری، عاطفی، سلامتی و تحصیلی هستند و دوران نوجوانی، اوج آسیب پذیری آنان است. علل مشکلات کودکان پس از طلاق متفاوت است، شاید نخستین علت واکنش های عاطفی کودکان نسبت به طلاق عدم آمادگی آنها برای جدایی والدین باشد و عوامل دیگری ازجمله به هم خوردن سبک زندگی بی پولی، غیبت یکی از والدین و ضعف سرپرستی می تواند در این امر موثر باشد.

 

وضع نامناسب خانواده که بر اثر جدایی و طلاق یا ناسازگاری پدرومادر یا غیبت ممتد پدر یا نقص تربیتی مادر و عدم توجه آنان به تربیت فرزندانشان پیش می آید، می تواند در تربیت آنها اثرگذاشته و آنان را به سوی جرم سوق دهد. چون راهنمای اخلاقی، امر و نهی به خود او واگذار شده است و درون وی نوعی کشمکش بین هوای نفسانی و وجدان نارسیده و ناپخته او جریان می یابد و رفع این کشمکش ممکن است در خارج به صورت جرمی نمودار شود.

 

آنچه کودک یا نوجوان در خانواده به عنوان یک جامعه کوچک می آموزد، در ساختار رفتاری او شکل می گیرد و ثبات پیدا می کند بعدها همین رفتار را در جامعه بزرگتر از خانواده یا اجتماع به مرحله اجرا می گذارد.

 

طلاق به بچه ها آسیب می زند، بچه هایی که ناراحت می شوند ناراحتی خود را به شکلی نشان می دهند که بعضی اوقات این ناراحتی متوجه خودشان می شود، احساس ضایعه، ردشدن، ترک شدن، تنهایی، هراس، گناه، ترس و خشم به شدت آسیب می زند. بسیاری از صاحب نظران، رابطه مستقیم میان طلاق و افزایش بزهکاری، مصرف موادمخدر و اخراج شدن از مدارس می بینند.

 

در نیمی از بچه هایی که با آنها صحبت شده، مشخص شده که خود را علت اصلی طلاق پدر و مادرشان می دانند. آنها با خود فکر می کنند «اگر رفتار بهتری می داشتم، اگر کارهای خانه را بیشتر انجام می دادم، اگر اتاقم را مرتب می کردم یا نمرات درسی بهتری می گرفتم» پدرومادرم با هم زندگی می کردند. اگر فرزند بهتری می بودم این اتفاقات نمی افتاد. این سرزنش کردن خویشتن سبب می شود که احساس خود ارزشمندی از دست برود. احساس امنیت خاطر تمام شود و افسردگی شکل گیرد.

 

از دست دادن والدین، چه به صورت یتیم شدن و چه به صورت طلاق و نیز داشتن خواهران و برادران ناتنی و داشتن نامادری و در هر حال کم توجهی به نوجوانان از عوامل ناسازگاری است که زمینه را برای ناکامی و ولگردی، عقب افتادگی در مدرسه و اجتماع فراهم می کند و باعث می شود در مواقعی که نیاز به تغییراتی در مسکن، وسایل و لوازم زندگی، زناشویی خود یا خواهر و برادرش به وجود آید، فرد توان تأمین و انجام آن را نداشته باشد لذا به تناسب اهمیت مسائل و با توجه به شرایط، فرد مجبور می شود به بزهکاری روی آورد؛ خصوصا اگر پدر یا مادر وی اقدام به ازدواج مجدد کنند شرایط جدیدی به وجود می آید که ارتکاب به بزهکاری را تشدید می کند.

0