مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان
ابن تیمیه (احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدالله بن تیمیه)در سال 661 در شهر "حران" شام متولد شد. آیین وهابیت در قرن 12 هجری بر اساس افکار و آراء او پی ریزی گردید. به گونهای که شناخت عقاید وهابیان در گرو شناخت ابن تیمیه و آراء و عقاید او است. ابن تیمیه از علمای حنبلی بود و چون عقاید و آرایی بر خلاف عقاید عموم مسلمین اظهار می نمود همواره با مخالفت علما و اندیشوران مواجه می شد و در رد آثار و عقاید او کتاب هایی از قبیل:الدرر المصیه فی الرد علی ابن تیمیه وشفاء السقام فی زیاره قبر خیر الانام وکتاب های دیگر از طرف علمای اهل سنت نگارش یافت. مراجع فتوا و بزرگانی از اهل سنت در عصر او، وی را تفسیق و گاهی تکفیر کرده و به عنوان بدعت گذار نامیدند.
اکنون دیدگاه تعدادی از علمای اهل سنت را بیان می کنیم:
ابن حجر مکّى(از بزرگان اهل سنت):
ابن حجر مکّى متوفّاى 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تیمیّه می نویسد:
خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعىها، مالکىها وحنفىها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند ... سخنان ابنتیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید. (الفتاوى الحدیثه، ص 86.)
قاضى شافعى(از بزرگان اهل سنت)
ابن حجر عسقلانى متوفّاى 852 و شوکانى متوفّاى 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مىنویسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است. (الدرر الکامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242)
حصنى دمشقى (از بزرگان اهل سنت)
حصنى دمشقى مىنویسد: ابن تیمیّهاى را که دریاى علم توصیف مىکنند، برخى از پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق مىشمارند.
علّت گفتار بعضى از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمى ابن تیمیّه را بررسى کرده و به اعتقاد صحیحى برنخورده است؛ مگر این که وى در موارد متعدّد برخى از مسلمانان را تکفیر مىکند و برخى دیگر را گمراه مىداند.
حصنى دمشقى در جاى دیگر مىنویسد:
ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند ... ظالم، گمراه و مشرک است.
از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان مىلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان، ابن تیمیّه از دهان کسى در هیچ زمان و هیچ مکانى بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیلهاى براى رسیدن به نیّت ناپاکش در بىاعتنایى به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بىاساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و مدّعى شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است. (دفع الشبه عن الرسول، ص 131)
سُبْکى،(از بزرگان اهل سنت)
سُبکى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مىنویسد:
او در پوشش پیروى از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنى گفت که لازمه آن جسمانى بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آن جا که ازلى بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّى از 73 فرقه نیز بیرون رفت(طبقات الشافعیّه، ج 9، ص 253؛ السیف الصقیل، ص 177 و الدرّة المضیئة فى الردّ على ابن تیمیّه، ص 5)
ابن حجر(از بزرگان اهل سنت)
ابن حجر عسقلانى که از ارکان علمى و حافظ على الاطلاق اهل سنّت به شمار مىرود در باره ابن تیمیّه مىنویسد:
بزرگان اهل سنّت در باره ابن تیمیّه نظریّههاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدة الحمویّة براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است. و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلى الله علیه و آله که این نیز تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مىآید، وى را زندیق و بى دین دانسته اند.
و بعضى به جهت سخنان زشتى که در باره على[ علیه السلام ]بیان داشته وى را منافق دانسته اند. چون وى گفته است: على بن ابى طالب[ علیه السلام ] بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولى کسى او را یارى نکرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلکه براى ریاست طلبى بود. اسلام ابوبکر، از اسلام على[ علیه السلام ] که در دوران طفولیّت صورت گرفته باارزشتر است و همچنین خواستگارى على[ علیه السلام ]از دختر ابو جهل، نقص بزرگى براى وى به شمار مىرود.
تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى [ صلى الله علیه وآله ] به على[ علیه السلام ] فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد. (الدرر الکامنة فى أعیان المائة الثامنة، ج 1، ص 155).