سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

از کاباره تا جبهه........................... بازنشر فراموش نشه

 

عکس


گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد
چون هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردند ، بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند
میشد بادیگارد قماربازا...
بچه که بوده باباش می میره ، خودش می مونه و مادرش
کاری از دست مادر هم بر نمی یومد
سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه و تا از کلانتری زنگ میزدند ، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره
وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه
خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته ، چرا نفرینش نمی کنی؟!!!
مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:
خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده
خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت
می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان عج کجا؟!!!!
اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند

عکس


... سال 57 همراه انقلاب ، درون شاهرخ هم انقلابی بپا شد
توبه کرد و شد عاشق امام خمینی
رفت جبهه و کاری کرد کارستون
عراقی ها تا می فهمیدند شاهرخ توی منطقه ی عملیاتیه ، تنشون می لرزید
صدام برا سرش جایزه بزرگی گذاشته بود
تا اینکه بالاخره توی یه عملیات شهید شد
پیکرشم برنگشت
انگار می خواست حضرت زهرا سلام الله علیها براش مادری کنه...
اینه اثر دعای مادر
بچه ها نکنه از دعای خیر مادرمون محروم بشیم
نکنه مادرمون ازمون برنجه
دست مادرمون رو ببوسیم
به قول شاعر:
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
                              هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
سلامتی همه ی مادران عزیز و شادی روح مادران از دنیا رفته صلوات
                                  بخشی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام
                                 


باور کنیم همه توی این دنیا حق زندگی دارند...حق آرامش داشتن...

حق در رفاه بودن...حق محترم خطاب شدن...

اشتباه نکنیم ...حق دارند نه اینکه قابل ترحم باشن...

اجازه نداریم به کسی ترحم کنیم...اجازه داریم "دلجویی" کنیم...


خدایا صبرم عطا کن در تمام روزهایی که قرار است دنیا علیه من باشد...

خدایا امیدم عطا کن در تمام روزهایی که ناملایمات مرا نا امید و خسته کرده است...

خدایا عشقم عطا کن در تمام روزهایی که قلبم را به درد می آورند تا بتوانم ببخشم و فراموش کنم...

خدایا عزتم عطا کن در تمام روزهایی که سختیها پاهایم را سست کرده اند تا محتاج غیر تو نشوم...

خدایا ایمانم عطا کن تا دل بکنم از غیر تو...

تو تنها کسی هستی که بی بهانه و بی منت می بخشی...

تنها کسی هستی که هزار بار راه کج رفتنم را می بخشی و وقتی به سویت امدم دوباره مرا به اغوش می کشی

تنها کسی هستی که هر زمان بخوانمت بی هیچ منت و چشم داشتی پذیرای من می شویی

تنها کسی هستی که بی بهانه دوستم داری در تمام روزهایی که اگر نفعی برای بندگانت نداشته باشی دیگر دوستت ندارند

تنها کسی هستی که گریه هایم قلبت را به درد می آورد و به فرشتگانت می گویی او جز من کسی را ندارد چگونه رهایش کنم...بر خلاف بندگانت

تنها کسی هستی که اگر قدمی به سویت بردارم هزاران قدم به سویم بر میداری...

این روزها سخت محتاج اغوشت هستم محتاج اغوش تو...تا دمی اسوده چشمانم را ببندم و از تمام هیاهوی دنیا خلاص شوم...

می خواهم از این پس از سوز درونم با کسی سخن نگویم...می خواهم از این پس اگر