سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

 همه ساله هفته آخر آذر ماه به منظور گرامیداشت هفته پژوهش نشست‌ها، سخنرانی‌‌ها، نمایشگاه‌ها و فن بازارهایی در سراسر کشور برگزار می‌شود، اما ای کاش شعار‌ها و حرف‌های دلنشینی که در این هفته در راستای حمایت از جوانان و نخبگان می‌شنویم همیشگی باشد و وعده‌هایی که مسئولان از آنها صحبت می‌کنند تنها مختص این روزها نباشد.

 

یعنی قول و قرارهایی نباشد که تا هفته پژوهش سال آینده دیگر سخنی از آنها به میان نیاید. هر سال همزمان با برگزاری مراسم هفته پژوهش بسیاری از مسوولان و دست اندرکاران حوزه علم و فناوری داوطلبانه از روزنامه‌ها درخواست مصاحبه می‌کنند یا در برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی حضور پیدا می‌کنند تا به قول معروف از طریق رسانه‌های جمعی به جوانان علاقه‌مند به فعالیت در حوزه علم و فناوری اعلام کنند همواره از آنها حمایت می‌کنند، اما متاسفانه از این هزار وعده و وعید تنها تعداد انگشت شماری رنگ واقعیت به خود می‌گیرد.

اگر پای درددل نخبگان و پژوهشگران بنشینید ، متوجه می‌شوید اغلب آنها از وضع موجود در زمینه حمایت از نخبگان راضی نیستند.

امسال نیز طبق روال سال‌های گذشته مراسم هفته پژوهش از بیست و پنجم آذر ماه آغاز شده و تا پایان هفته ادامه دارد.

بدون تردید مسئولان و متولیان علمی و پژوهشی نیز طبق معمول قول و قرارهای جدیدی را مطرح کرده یا مطرح می‌کنند که امیدواریم وعده سرخرمن نباشد.

ناامید کردن جوانان پس از این‌که با دادن وعده‌هایی، اندک امیدی در دلشان سبز می‌شود آنها را مایوس کرده و همچون ترمز قدرتمندی مانع حرکت آنها در مسیر پیشرفت می‌شود.

تسهیل و حمایت از تلاش‌های محققان ایرانی در ثبت جهانی و کاهش شکاف عمیق میان مرحله تحقیق و توسعه تا عملی شدن پژوهش‌های علمی از مهم‌ترین خواسته‌های نخبگان است که اگرچه شاید تکراری باشد و بارها در جاهای مختلف مطرح شده باشد.

اما به نظر می‌رسد مطرح شدن دوباره آنها به امید یافتن گوش شنوا و همتی متعالی برای محقق شدنشان چندان هم خالی از لطف نباشد.


خواندنی

پند استاد به دانشجوهای     قدیمی ....


 

گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جورواجور، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند.
چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و …. در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه آن را تغییر می دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال بودن البته به معنى این که همه چیز عالى و کامل است نیست. بلکه بدین معنى است که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید. در آرامش زندگى کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد...

 نگاهتان را در گوشه و کنار کارگاه‌های ساخت ارتوز و پروتز هلال احمر که بچرخانید، می‌توانید انواع و اقسام دست و پاهای عاریه را ببینید؛ از دست و پاهایی که برای کودکان درست شده تا آنها که برای سالمندان آماده شده است.

 

اینجا چیزی که بیشتر از همه به چشم می‌آید، نام‌هایی است که روی قالب‌های گچی اندام مصنوعی نوشته شده است. از آنجا که مددجوهای زیادی به این مرکز مراجعه می‌کنند تکنیسین‌ها قالب‌های زیادی می‌سازند. آنها برای این‌که قالب‌ها با هم اشتباه گرفته نشوند، روی هر کدام از آنها نام مددجو‌ها را می‌نویسند. این قالب‌ها قرار است هر کدامشان دست و پایی بشوند برای مددجو‌ها تا آنها با استفاده از این وسایل کمی از بار مشکلات زندگی خود کم کنند و در جامعه‌ای که کمتر شرایطی برای زندگی برایشان تدارک دیده شده است، روزگار سپری کنند. به کارگاه‌های ساخت ارتوز و پروتز جمعیت هلال احمر تهران رفتیم تا از مراحل ساخت ابتدایی‌ترین نیاز معلولان کشور و مشکلاتشان بیشتر بدانیم.

در گوشه‌ای از سالن مرد سالخورده‌ای روی صندلی پلاستیکی آبی‌رنگی نشسته است و زیر لب غرولند می‌کند. کمی جلوتر که می‌رویم، متوجه حرف‌هایش می‌شویم: «چند سال پیش برای خرید پای مصنوعی 300 هزار تومان دادم. اما حالا از من یک میلیون و 400 هزار تومان می‌خواهند. از کجا بیاورم؟»‌ اگر در راهروهایی که به کارگاه‌های ساخت ارتوز و پروتز هلال احمر می‌رسد قدم بزنید، معلولان زیادی را می‌بینید که از اوضاع و احوال خود گله دارند. بیشتر آنها می‌گویند در جامعه‌ای که شرایط کار برای معلولان مهیا نیست و آنها نمی‌توانند شغلی داشته باشند. پرداختن هزینه‌های کمرشکن برای ارتوز و پروتز واقعا زندگی را برایشان مشکل‌تر کرده است. البته این در حالی است که هلال احمر برای مدد جوهایش به اصطلاح تخفیف و کمک هزینه‌هایی در نظر گرفته است وگرنه هزینه خدمات و ساخت اعضای مصنوعی که اینجا ساخته می‌شود، حدود40 تا 70 درصد کمتر از کارگاه‌های خصوصی است.

اولین مرکز ارتوپدی ایران

حدود 50 سال پیش مراکز ارتوپدی فنی یا دست و پا سازی مصنوعی در کشورمان شروع به کار کرد.این مراکز به کمک متخصصان سازمان ملل و کشور آلمان دایر شد. جالب است بدانید اولین مرکز ارتوپدی فنی مدرن در ایران در محل ساختمان مرکزی جمعیت هلال احمر شروع به فعالیت کرد. اوج فعالیت‌ها و پیشرفت‌های توانبخشی جمعیت هلال احمر هم در سال‌های جنگ بوده است. اکنون در کشورمان 21 مرکز جامع توانبخشی در 18 استان کشور دایر است و حدود 77 مرکز هم در 31 استان کشور زیر نظر جمعیت هلال احمر مشغول به کار هستند.

به گفته مدیرکل توانبخشی هلال احمر، سالانه بیش از 120 هزار مددجو به مرکز توانبخشی هلال احمر تهران مراجعه می‌کنند تا از خدماتی که این مرکز ارائه می‌کند، استفاده کنند.

توانبخشی برای مددجوها

در مرکز توانبخشی هلال احمر، توانبخشی به دو صورت مکانیکی و فیزیکی انجام می‌شود. بخش مکانیکی شامل ارتوز، پروتز و کفش طبی است و بخش توانبخشی فیزیکی خدمات فیزیوتراپی، شنوایی سنجی، بینایی سنجی‌، کارگاه تغذیه و آب درمانی را در بر می‌گیرد. البته همه افرادی که به این مرکز مراجعه می‌کنند، معلول نیستند. برخی از آنها تنها برای اطمینان پیدا کردن از سلامت خود به ساختمان هلال احمر می‌آیند. یکی از دلایلی که باعث می‌شود افراد زیادی به این مرکز بیایند هزینه‌های پایین این مرکز نسبت به مراکز توانبخشی خصوصی است.


نکته: در‌کارگاه‌های جداگانه‌ای به مردان و زنان معلول خدمات پروتز و ارتوز ارائه می‌شود. ارتوز وسیله‌ای کمکی است که شخص‌ از آن برای رفع مشکل دفرمه‌شدن اندام‌ یا پیشگیری ازآن استفاده می‌کند

 

افرادی که برای اولین بار به این مرکز آمده‌اند تا پروتز یا ارتوز تهیه کنند، بعد از پذیرش و تشکیل پرونده به اتاق معاینه می‌روند تا پزشک با توجه به مشکل‌ آنها برایشان نسخه‌ای بپیچد. به این ترتیب بیمار با توجه به مشکلی که دارد به یکی از کارگاه‌های ساخت ارتوز و پروتز هدایت می‌شود، اما گاهی هم پیش می‌آید مشکل مراجعه‌کننده فقط با چند جلسه فیزیوتراپی یا آب درمانی برطرف می‌شود. استادان، یکی از کارشناسان توانبخشی درباره تفاوت ارتوز و پروتز و خدماتی که دراین مرکز ارائه می‌شود، می‌گوید: «اینجا در کارگاه‌های جداگانه به مردان و زنان معلول خدمات پروتز و ارتوز ارائه می‌شود. ارتوز وسیله‌ای کمکی است که شخص از آن برای رفع مشکل‌ دفرمه‌شدن اندام یا پیشگیری از آن استفاده می‌کند.» از دیگر موارد کاربرد ارتوز می‌توان به زانوبند یا قوزبند‌ها اشاره کرد. البته برخی دیگر از بیماران مانند آنها که دچار آسیب‌دیدگی در غضروف و مفاصل شده‌اند از ارتوز‌ها برای کاهش فشار به مفصل آسیب‌دیده استفاده می‌کنند، اما پروتز‌ها وسیله جایگزین هستند و افرادی که قطع عضو شده‌اند، از آنها بهره می‌برند.

بعد از این‌که مددجو پذیرش و معاینه شد به یکی از کارگاه‌ها فرستاده می‌شود. در آنجا برای فردی که دچار قطع عضوشده و نیاز به پروتز دارد ابتدا قالبی از باقیمانده عضو تهیه می‌شود. استادان ادامه می‌دهد: «مثلا اگر پایش را از پایین زانو از دست داده باشد ما از قسمت باقیمانده که به آن استند می‌گویند قالب گچی تهیه می‌کنیم.» گرفتن قالب گچی با نوارهایی گچی انجام می‌شود که معمولا هنگام گچ‌گرفتن دست و پای شکسته کاربرد دارند. بعد از این که قالب آماده شد، کارشناسان آن را بررسی می‌کنند تا مشکلی نداشته باشد. بعد از این مرحله تکنیسین‌ها با استفاده از موادی از جنس رزین و حرارت دادن آنها قالب پلاستیکی را برای مددجو آماده می‌کنند. این قالب پلاستیکی روی پا یا دست مددجو تست می‌شود تا اطمینان پیدا شود متقاضی بعد از قرار گرفتن قالب روی عضو صدمه دیده‌اش احساس راحتی دارد.

مرحله به مرحله

به گفته استادان، کار ساخت پروتز برای مددجو مرحله به مرحله پیش می‌رود تا مراجعه‌کننده به کارگاه‌های هلال احمر از پروتزی که برایش ساخته می‌شود، رضایت کامل داشته باشد: «بعد از این‌که قالب گچی آماده شد. تکنیسین‌ها ورقه‌های رزین را در کوره قرار می‌دهند تا ذوب شوند. بعد از این مرحله آنها روی قالب‌های گچی پارچه‌هایی توری که مانند جوراب هستند می‌کشند و موارد رزین را لابه‌لای پارچه‌های توری تزریق می‌کنند.» به این شکل تکنیسین‌ها می‌توانند قالب پلاستیکی را آماده کنند. در مرحله تست اگر مشخص شود قالب پلاستیکی به قسمت‌هایی از بدن بیمار فشار وارد می‌کند تکنیسین‌ها قسمت‌هایی را که ایراد دارد، مشخص می‌کنند تا در کارگاه‌ها به وسیله سوهان و دستگاه‌های تراش مخصوصی که دارند نقص اش را بر طرف کنند.

بعد از این مرحله یعنی وقتی قالب پلاستیکی کاملا آماده شده تکنیسین‌ها وسیله‌های دیگری به آن اضافه می‌کنند؛ وسیله‌هایی مانند سوکت و گیره. در این مرحله پروتز تقریبا آماده شده است. برای همین مددجو چند جلسه‌ای با پروتز خود تمرین می‌کند تا اگر مشکلی وجود داشت بر طرف شود. جلسات تمرینی زیر نظر کارشناس انجام می‌شود تا مددجو یاد بگیرد چطور با پروتز کار کند.

وقتی مددجو و کارشناس‌ها مطمئن شدند پروتز ساخته شده کاملا مناسب است، نوبت مرحله آخر و طبیعی‌سازی عضو مصنوعی می‌رسد. استادان می‌گوید: «در این مرحله پروتز با وسایلی مانند اسفنج و پلاستیک پوشانده می‌شود تا دقیقا شبیه عضو سالم مددجو به نظر برسد.»

مدد جوها بعد از این‌که پروتزهای جدید خود را تحویل گرفتند چند جلسه‌ای با آن تمرین می‌کنند. اگر معلولی برای اولین باشد که از پروتز استفاده می‌کند، کارشناسان هلال احمر کلاس دیگری هم برای او در نظر می‌گیرند تا مددجو بتواند هرچه بهتر از پروتز ساخته‌شده بهره ببرد و در جامعه‌ای که هنوز در برابر نیازهای او آن‌طور که باید و شاید پاسخگو نیست، به زندگی خود ادامه دهد


عمه، بابایم کجاست؟


اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

 پیش از ازدواج و آغاز زندگی مشترک، محضرداران شما را با معرفی نامه‌ای عکس دار و مهر شده به آزمایشگاه فرستاده یا به مشاوران تنظیم خانواده معرفی می‌کنند تا این آزمایش‌ها یا دوره‌ها را پشت سر بگذارید.

1ـ عدم اعتیاد:

2ـ‌ عدم ابتلا به بیماری سیفلیس:

3ـ‌ بررسی ابتلا به تالاسمی:

4ـ‌ تزریق واکسن کزاز:

5ـ‌ گذراندن دوره مشاوره تنظیم خانواده:

در این جلسات درباره برخی مسائل مهم بهداشتی، بارداری، زایمان و... به عروس و داماد آینده اطلاع‌رسانی می‌شود تا با تنظیم خانواده و روابط بعدی مشکلات کمتری داشته باشند.
باکتری عامل کزاز در خاک، گردوغبار، البسه گرد گرفته و... زندگی می‌کند و در صورت ورود به بدن انسان از طریق زخم یا حتی تنفس، فعالیت اعصاب و عضلات را بشدت مختل می‌کند.
تالاسمی نوعی صفت ارثی است که از والدین به فرزندان منتقل می‌شود و مبتلایان به آن را از ساختن هموگلوبین کافی در گلبــــول‌های قرمز باز می‌دارد. تالاسمی انواع مختلفی دارد و آزمایش تشخیص آن از طریق تست خون صورت می‌گیرد.
بیماری‌های مقاربتی خطرناک‌تر دیگری هم هست اما در آزمایش ازدواج فقط سیفلیس بررسی می‌شود. این آزمایش با غربالگری خون صورت می‌گیرد. در ابتدای ورود باکتری سیفلیس به بدن، زخمی نسبتاً سخت در ناحیه تناسلی دیده می شود که پس از چندی خودبه‌خود نیز از نظر محو می‌شود. سپس عفونت در بدن پخش شده و حمله به هر بافت و سیستمی را آغاز می‌کند.
طی آن نمونه ادرار زوجین برای شناسایی ترکیبات تریاک، به شیوه غربالگری بررسی می‌شود. ناشتا بودن در انجام این تست اهمیتی ندارد. خوردن قرص هایی مثل کدئین و برخی شربت‌های مسکن یا حتی گیاهان دارویی ممکن است بر مثبت بودن آن اثر بگذارد و شما را با دردسرهایی مثل بی‌اعتمادی یا تکرار آزمایش و صرف وقت و هزینه بیشتر روبه‌رو کند! بنابراین حداقل 72 ساعت قبل از انجام آزمایش، پس از مشورت با پزشک مصرف چنین داروهایی را قطع کنید. نمونه ادرار ممکن است با خودداری زن یا مرد معتاد از مصرف مواد طی چند روز پیشین، نتیجه منفی را نشان دهد. پس، از تحقیق و باز کردن چشمانتان غافل نشوید.

 زندگی مشترک همین روزهای عادی است نه روز عروسی‌تان. زندگی از کارهای خسته‌کننده روزانه با چاشنی وقایع خنده‌دار یا ناراحت‌کننده تشکیل می‌شود.

 

تاسف‌بار است که عروس و دامادها بیشتر نگران جزئیات مراسم ازدواجشان هستند و بیشتر وقت صرف آن می‌کنند تا گفت‌وگو درباره وظایفی که برای تشکیل یک کانون خوشبخت باید به عهده بگیرند. باید بدانید مراسم ازدواج یک روز طول می‌کشد، اما زندگی مشترک یک عمر. شما در طول زندگی‌تان به‌مرور به عادت‌هایی از هم پی می‌برید که می‌تواند برای شما مشکل‌ساز باشد. باید در دوران نامزدی سوالاتی درباره هر‌موضوعی مطرح شود و به آن پاسخ دهید تا نقطه نظرتان مشخص شود. برای مثال شما حق دارید نظر شریک زندگی آینده‌تان را درباره مسائل مالی، داشتن فررند، نحوه انجام کارها و شیوه گذراندن اوقات فراغت بپرسید و خودتان هم در این زمینه‌ها نظرتان را بگویید.

آیا برای هم مناسب هستید؟

وقتی شریک زندگی‌تان را پیدا می‌کنید خوشحال و شاد هستید، اما باید بدانید ازدواج موجب نمی‌شود یک رابطه بد به یک رابطه خوب تبدیل شود یا ارتباط عاشقانه شاید ابتدا هیجان‌آور باشد، اما آیا می‌توانید یک عمر فراز و نشیب‌های زندگی را تحمل کنید؟

سیما فردوسی‌پور، روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران معتقد است برای این‌که بدانید شما برای هم مناسب هستید یا نه، سوالات بی‌شماری وجود دارد که باید درباره نامزدتان به آنها پاسخ دهید. مثلا این که آیا به کارهای روزانه شما علاقه نشان می‌دهد؟ درباره مسائل، افکار و عقایدش با شما حرف می‌زند؟ اعتماد به نفس شما را بالا می‌برد؟ تکیه گاهتان است؟ از مسئولیت لذت می‌برد؟ زندگیتان را راحت و دلپذیر می‌کند؟ با بیشتر مردم رابطه خوبی دارد؟ این سوال‌ها را از خودتان هم بپرسید که آیا متقابلا شما هم این گونه برای او هستید؟

پول چه معنایی برای شما دارد؟

براساس پژوهش‌هایی که انجام شده پول موضوع بیشتر نزاع‌های خانوادگی است. زن و شوهرها چه پولدار باشند و چه بی‌پول اغلب درباره هزینه‌ها و امور مالی خانواده جر و بحث می‌کنند. گاهی هم این جر و بحث‌ها به ناسزاگویی به همدیگر می‌انجامد. یکی به یکی می‌گوید خسیس و دیگری می‌گوید ولخرج. گاهی هم زن و شوهر برای دوری از جر و بحث، مسائل مالی را از یکدیگر پنهان می‌کنند. در این باره فردوسی‌پور معتقد است در حالی که زن و شوهرها درباره مسائل مالی باید با هم شفاف باشند، هر‌کدام باید بدانند همسرش چقدر پول دارد و با آگاهی از همسرش پولی را خرج یا پس‌انداز کند.

فردوسی‌پور می‌گوید: در دوران نامزدی مشخص کنید هر یک از شما چقدر می‌خواهد از مخارج زندگی را تامین کند. اولویت‌های مالیتان را مشخص کنید تا اگر در تنگنای مالی قرار گرفتید مشخص شود کدام موارد برای شما اولویت دارد.

این روان‌شناس ادامه می‌دهد: برای این موضوع هر یک از شما باید به این سوال‌ها پاسخ دهد که چه احساسی پیدا می‌کند اگر همسرتان اجازه خرید کالایی را به شما ندهد؟ همسرتان تصمیم بگیرد برای ادامه تحصیل از کارش استعفا کند شما چه می‌کنید؟ اگر درآمد همسرتان از شما بیشتر باشد چه می‌شود؟ اگر متوجه شوید همسرتان پولی دارد که از شما پنهان کرده است یا همسرتان بدون این که به شما بگوید پولی را به یکی از دوستان، اعضای خانواده یا اقوامش قرض دهد، چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهید؟

فردوسی‌پور می‌گوید: این سوالات مشخص می‌کند که پول برایتان چه معنایی دارد، بنابراین به این سوالات صادقانه پاسخ دهید و به دنبال راه‌حل باشید. چون شاید به نظر شما پول یک منبع امنیت باشد، در نتیجه در خرج کردن دقت می‌کنید، اما نامزدتان به راحتی خرج می‌کند چون احساس می‌کند به او قدرت می‌دهد. به هرحال نباید کاری کنید که به حریم آسایش احساسی ـ مالی همدیگر تجاوز کنید.

چند فرزند می‌خواهیم؟

بی‌شک یکی از مهم‌ترین تصمیم‌هایی که در زندگی می‌گیرید داشتن یا نداشتن فرزند است. هیچ چیزی به اندازه پدر یا مادر شدن بر زندگی‌تان تاثیر نمی‌گذارد. این روان‌شناس در این باره می‌گوید: در دوران نامزدی باید حتما بدانید چه تصمیمی برای فرزنددار شدن دارید و حتما به سوالاتی مانند این که چند فرزند می‌خواهید، فاصله سنی آنها چقدر است، اگر متوجه شوید بچه‌دار نمی‌شوید چه می‌کنید، اگر حاملگی ناخواسته پیش آید چه می‌کنید و اگر پزشک تشخیص دهد که جنین شما باید سقط شود چه می‌کنید پاسخ دهید.

زیرا به گفته فردوسی‌پور این سوالات به شما کمک می‌کند در آینده دچار مشکل نشوید، زیرا بالاترین هدیه‌ای که می‌توانید به فرزندتان بدهید کانونی با ثبات و پرمهر است تا آنها بتوانند با مشاهده زیبایی همدلی یک زوج، بزرگ شوند و رشد کنند.

پدر و مادر بودن نه‌تنها یک کار تمام وقت است، بلکه نیاز دارد شما و همسرتان نقش آشپز، آموزگار، پزشک و راننده را هم به عهده بگیرید و همراه با بزرگ کردن کودکتان کارهای خود را هم انجام دهید.

فردوسی‌پور می‌گوید: برای همین حتما قبل از این که کودکی به زندگی شما بیاید، در دوران نامزدی به این سوال‌ها پاسخ دهید که شب‌ها چه کسی بیدار می‌شود تا به کودک که گریه می‌کند غذا بدهد و او را آرام کند؟ آیا بیشتر دوست فرزندتان خواهید بود یا ترجیح می‌دهید نقش سنتی پدر و مادر را داشته باشید؟ آیا ترجیح می‌دهید فرزندتان جدیدترین اسباب‌بازی‌ها و سرگرمی‌ها را داشته باشد؟ تا چند سالگی به کودکتان اجازه می‌دهید در تختخواب شما بخوابد؟ به فرزندتان چگونه محبت نشان می‌دهید؟

تساوی در انجام کارها یا تقسیم‌بندی؟

تصمیم‌گیری درباره این‌که چه کاری در خانه انجام دهید می‌تواند منجر به کشمکش در خانه شود. برای خود جدولی تهیه کنید و کارهایی را که در خانه باید انجام شود مثل شستن ظرف، جارو، گردگیری، رفتن به داروخانه، خرید خواربار، انتخاب برنامه تلویزیونی، گرفتن لباس از خشکشویی و... بنویسید و هر یک از شما جداگانه جواب دهید. فردوسی‌پور می‌گوید: بعد نتیجه جواب‌های یکدیگر را ببینید و برای جاهایی که اختلاف دارید به یک نتیجه واحد برسید.

وی ادامه می‌دهد: ممکن است برای یکی از شما اهمیت نداشته باشد با جوراب کثیف و بدبو وارد خانه شود یا حوله خیس را روی تختخواب بیندازد، اما ممکن است این موارد مو بر اندام شریک زندگی‌تان سیخ کند. بنابراین به طور جداگانه فهرستی تهیه کنید و 10 موردی را که بشدت آزارتان می‌دهد، بنویسید و درباره آن به تفاهم برسید.

شاید به نظر شما مسخره باشد، اما اختلاف‌های جزئی و حل نشده که روی هم انباشته شوند می‌تواند به جدایی و طلاق منجر شود.

فردوسی‌پور می‌گوید: به آنها که طالب تساوی کامل در انجام کارهای خانه هستند باید بگویم واقعا هیچ راهی برای تقسیم مساوی کارها وجود ندارد. بهترین وضعیت این است که کارها را طوری تقسیم کنید که برای هر دوی شما قابل قبول باشد.

به وقت هم احترام بگذارید

این روزها مردم ساعت بیشتری کار می‌کنند و تعطیلی کمتری دارند. برای همین اوقات فراغت کمتر شده است و همه سعی می‌کنند در این فرصت کوتاه کارهای عقب‌مانده‌شان را انجام دهند. برای همین گاهی اختلافاتی در نحوه گذراندن آن پیش می‌آید. مثلا همسرتان قول می‌دهد در تعطیلی آخر هفته شیر دستشویی را تعمیر کند، اما او در روز تعطیل به جای این کار بازی فوتبال را تماشا می‌کند یا این‌که فیلم می‌بیند. شما در این شرایط چه می‌کنید؟

فردوسی‌پور در این باره می‌گوید: من به شما توصیه می‌کنم کارهای یک هفته را در یک روز نگنجانید. کارهایتان را در طول هفته پخش کنید.اگر می‌توانید برای برخی خدمات هزینه کنید، مثلا از بیرون تعمیرکار بیاورید.

در روزهای اوقات‌فراغت، حتی شده نیم ساعت را به یکدیگر اختصاص دهید و تلویزیون را خاموش کنید و از کنار هم بودن لذت ببرید. اوقات‌فراغت، فرصتی برای استراحت و انجام کارهایی است که دوست دارید. پس در این روز خوش‌اخلاق باشید و جایی برای دعوا و بگو و مگو نگذارید.

این روان‌شناس ادامه می‌دهد: ممکن است شیوه گذراندن اوقات استراحت و تفریح برای هریک از شما متفاوت باشد. برای نمونه ممکن است برای یک نفر یک روز ماهیگیری آرامبخش باشد و برای شخص دیگر خرید کردن. به هر حال هر شخصی نیاز دارد اوقاتی را آن‌گونه که دوست دارد استراحت کند. اگر شیوه استراحت کردن همسرتان را نمی‌پسندید به حق انتخاب او احترام بگذارید.

طبیعی است هر کدام از شما پاسخ متفاوتی به این سوال‌ها می‌دهید. باید توجه داشته باشید تفاوت‌ها در چه چیزی است و چقدر مهم هستند.

نباید هدف عقد ازدواج باشد. اگر می‌بینید به جر و بحث‌ها درباره موضوعات گوناگون وارد نمی‌شوید شاید مسائل عمده‌ای را سرکوب می‌کنید که باید مورد بررسی قرار گیرد. ازدواج تصمیمی برای همه عمر است و تا وقتی ندانید از زندگی چه می‌خواهید نمی‌توانید تصمیم به ازدواج بگیرید.