سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز فرهنگی توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان

 

در زمان امام ششم - صادق آل محمد (ع) - یکی از یاران خراسانی به نام سهل خراسانی خدمت ایشان می رسند و حین گفتگو مکرر از ایشان سوال می کنند که:
-" آقا چرا قیام نمی فرمایید؟!! چرا تشکیل حکومت اسلامی نمی دهید؟!"
حضرت (ع) سعی می کنند که با سکوت و لبخند از کنار این موضوع بگذرند. تا اینکه شیعه خراسانی اصرار می ورزد که : "آقا چرا ... ما که هستیم! ..." و کم کم اعتراضش تندتر می شود که : "با این که حق خلافت و رهبری از آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟"
در این گیر و دار، امام صادق (ع) از کنیزشان می خواهد که تنور را روشن کنند و بعد بی مقدمه به این عزیز هموطن! می فرمایند که: " برو و داخل تنور بنشین! "
سهل می ترسد و می گوید: "آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدای از تو بگذرد."
امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. امام به او فرمود: " کفش هایت را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین! "
او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: "برخیز و داخل تنور را نگاه کن! "
سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.
آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه) مثل این مرد دارید؟ 
سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طور نداریم.
فرمود: انا لا نخرج فی زمان لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت.
یعنی: ما تا وقتی پنج نفر همراه ـ واقعی ـ نداشته باشیم قیام نمی کنیم... ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم!
------------------------------
چند نفر آمادگی همراهی صادقانه با امام زمانمان را داریم ؟
چند نفر آمادگی ظهور و حضور حضرت صاحب الزمان ( عجل الله فرجه ) را داریم ؟
نکنه ما هم مانند سهل باشیم و پایمان بلغزد ؟
نکنه .... ؟؟؟؟
خدایا توفیق همراهی باحضرت را به ما عنایت بفرما

 

به بهانه 25 آبان، سالروز تشییع 370 شهید در اصفهان

تاریک بود و کسی فرورفتن بچه‌ها را نمی‌دید/ این‌بار دویرج، لاله‌ها را ‌چید و به ملت ایران هدیه داد

 


اِن تَنصُرالله یَنصُرکُم


در بعدازظهر روز 9 آبان 1361 گردان‌ها یکی پس از دیگری به راه افتادند تا پس از غروب خورشید بر سیاهی‌ها و تاریکی‌ها یورش برند... رودخانه "چیخواب" و " دویرج" در پیش بود و نیروها و سیلاب‌ها هم هر دو به سمت دویرج در حرکت بودند... هوا تاریک بود، جز چند نفری که در کنار رودخانه منتظر عبور بودند؛ کسی فرورفتن بچه‌ها را نمی‌دید... آب که فرو نشست در بین گل و لای و شن زارها، پیکر لاله‌ها جمع آوری شد و این بار دویرج بود که لاله‌ها را دسته دسته می‌چید تا به ملت ایران و مردم اصفهان هدیه دهد.

جمعه 24 آبان 1392 - 15:45
عملیات محرم از آغاز بوی کربلا می‌داد؛ بچه‌ها در این عملیات جور دیگر بودند؛ کربلا حس می‌شد؛ رزمندگان حسینی شده بودند؛ تمام طراحی و شناسایی‌ها انجام شده بود؛ فرماندهان از رده‌ی تیپ تا دسته نسبت به عملیات توجیه شدند؛ رزمندگان آمادگی لازم را پیدا کردند و در بعدازظهر روز 9 آبان 1361 گردان ها یکی پس از دیگری به راه افتادند تا پس از غروب خورشید بر سیاهی‌ها و تاریکی‌ها یورش برند؛ آسمان در هم فرو رفت و خورشید در پس ابرها مخفی شد، نم نم باران بچه ها را بدرقه می‌کرد؛ آرام آرام به بارش باران اضافه می‌شد، وقتی هوا کاملا تاریک شد، رزمندگان پشت خط، آماده‌ی فرمان از قرارگاه ایستادند؛ بارش باران بسیار تند شد و از بین شیارها و تپه‌ها جویبارهایی روانه گشت؛ رودخانه "چیخواب" و " دویرج" در پیش بود و نیروها و سیلاب‌ها هم هر دو به سمت دویرج در حرکت بودند؛ بعضی از فرماندهان و نیروها بر آب، پیشی گرفتند و خود را به آن سوی رودخانه‌ها رساندند و گروهی ماندند، هوا تاریک بود جز چند نفری که در کنار رودخانه منتظر عبور بودند؛ کسی فرورفتن بچه‌ها را نمی‌دید؛ آنها برای یک لحظه هم توقف نکردند، چون فرمان به حرکت و عبور بود؛ خبر طغیان رودخانه به قرارگاه رسید اما همچنان تاکید بر گذر از رودخانه بود؛ تا اینکه فرماندهان یکی پس از دیگری بر ساحل رودخانه حاضر شدند و دیگر عبور را مصلحت ندیدند، اما کمی دیر شد و حدود دو گردان در رودخانه غرق شدند؛ التهاب رودخانه به سنگر فرماندهی و قرارگاه رسید؛ همه به فکر چاره‌‌ای بودند و در اینجا چاره‌ای جز توقف نبود این محور با یک روز تاخیر و از دست دادن دو گردان عملیات را ادامه داد؛ رودخانه فتح شد؛ "جبل الحمرین" فتح شد؛ تپه 175 با تمام اُفت و خیزهایش و تمام مقاومت و جنگ تن به تن به دست رزمندگان افتاد. "زبیدات" و "شرحانی" تسلیم نیروهای اسلام شد؛ و عملیات تا آخر آبان ماه ادامه یافت؛ رودخانه " دویرج" به خون خانه تبدیل شد؛ آب که فرو نشست در بین گل و لای و شن زارها پیکر لاله‌ها جمع آوری شد و این بار دویرج بود که لاله‌ها را دسته دسته می‌چید تا به ملت ایران و مردم اصفهان هدیه دهد...
مرحله نخست این عملیات شامگاه دهم آبان 61 با همکاری تیپ قمربنی هاشم، لشکر نجف اشرف و 84 خرم آباد از ارتش جمهوری اسلامی با رمز یا زینب (س)? به فرماندهی سردار حسن باقری آغاز شد و یک هفته به طول انجامید.
نیروهای ایرانی توانستند در کمتر از نیم ساعت شماری از نیروهای عراقی را به اسارت در آورده و 550 کیلومترمربع از خاک ایران را آزاد و شهرک طیب عراق را تصرف کنند.
بامداد 11 آبان، مرحله دوم عملیات آغاز شد و نیروهای عراقی به محاصره کامل رزمندگان ایرانی درآمدند و 150 کیلومتر مربع از زمین های اشغالی آزاد شد و تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت در آمدند .
شامگاه 15 آبان نیز مرحله سوم این عملیات با هدف تصرف بلندی های غرب حمرین، جاده ها و مراکز مهم عملیاتی آغاز شد و در این مرحله 300 کیلومترمربع از خاک عراق و 35 حلقه چاه نفتی تاسیسات عراق به تصرف نیروهای ایرانی در آمد و عملیات محرم صبح 16 آبان خاتمه یافت.
در این عملیات یک‌هزار و 250 نفر از شیران بیشه ایران به شهادت رسیدند که بیش از 700 نفر آن‌ها از استان اصفهان بودند و سه هزار و 250 رزمنده دیگر نیز مجروح شدند.
25 آبان سال 1361 کاروان شهدای محرم به اصفهان بازگشت؛ تعداد شهدا بیش از حد تصور بود، فرماندهی لشگر امام حسین (ع) از طاقت و تحمل مردم اصفهان در اندیشه بود که حاج حسین خرازی گفت: آنها را در دو یا سه نوبت بفرستید؛ اولین کاروان در 24 آبان به اصفهان رسید؛ کوچه‌ها و خیابان‌ها از حجله شهدا آذین بسته شده بود. مساجد همه پذیرای شهدا بودند؛ در هر محله و کوی و برزن التهاب بود و روحیه بالای مردم و پدر و مادر شهیدان شگفت‌آور بود

صبح روز موعود فرا رسید؛ 25 آبان 1361 ؛ 370 تابوت بر روی دستان مردم به سوی میدان امام در حرکت بود؛ شهدا را از محله‌ها و خیابان‌ها تشییع کردند. حال و هوای آن‌روز، قابل توصیف نبود؛ میدان امام مملو از جمعیت بود؛ همه و همه آمدند تا شهدا را تشییع کنند؛ سه یا چهار روز بعد نیز 250 شهید دیگر در این شهر تشییع شد.