راز شروع شدن اکثر دعاها با "اللهم"
پس کسى که بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریک، به محل کرامت و امن الهى باز میگرداند و از تاریکیها به نور میکشاند و از راهزنان سلوک محافظت می کند همان اللّه است.
نوای دعای سحر از به یادماندنی ترین نواهای ماه مبارک رمضان است که خاطره ای مشترک میان نسل های مختلف از سحر های این ماه مبارک محسوب می شود. اگر چه در سال های اخیر با باز شدن پای تلوزیون به سفره های سحر و برنامه های متنوع این نوا مانند گذشته منحصرا سحرهای ماه مبارک را پر نمی کند اما هنوز در آستانه اذان صبح" اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی" روح را نوازش می دهد.
با وجود این خاطرات شیرین از این کلمات روح بخش کمتر درباره محتوای عظیم این مناجات زیبا سخن به میان آمده است در حالی که این دعا آن قدر پر مغز و محتوا و دارای لایه های معرفتی است که امام خمینی(ره) برای تبیین این معارف کتابی را با عنوان "شرح دعای سحر" به رشته تحریر در آورده اند که خواهیم کوشید در روزهای ماه مبارک رمضان بخشهایی از شرح دعای سحر را به مرور در اختیار مخاطبان مشرق قرار دهیم؛ باشد که این دعای روح بخش را با معرفت بیشتر به معارف عظیمی که در فرازهای آن مکتوم است هر سحرگاه زمزمه کنیم. التماس دعا
فقیر درگاه پروردگار عظیم، و مفتخر به انتساب به رسول کریم، سید روح اللّه فرزند سید مصطفى موسوى خمینى- که هر دو را آمرزش باد- از آنجایى که یکى از بزرگترین نعمتها بر بندگان و رحمت گسترده در میان اهل شهرها دعاهایى است که از گنجینههاى وحى و شریعت و حاملان دانش و حکمت نقل شده است، زیرا همین دعاهاست که رابطه معنوى میان خالق و مخلوق، و رشته پیوند میان عاشق و معشوق است، و وسیلهاى است براى درآمدن به اندرون قلعه محکم، و چنگ زدن به آن دستاویز استوار و ریسمان پر توان، و روشن است که به این غرض نهایى و مقصد اعلى امکان وصول نیست مگر آنکه به هر اندازه که ممکن است به معناى دعاها توجه یافته و به مقدار توانایى به سرّ و حقیقت آنها پى برده شود، و من دیدم که دعایى که مشهور است و به نام دعاى مباهله نامیده شده است و از ائمه اطهار علیهم السّلام در سحرگاهان براى توسل به نور الانوار نقل شده، از دعاهایى است که قدرش جلیلتر و منزلتش رفیعتر است، زیرا آن دعا شامل صفات حسناى الهى و امثال علیاى ربوبى است و اسم اعظم و تجلّى اتمّ اقدم در آن دعاست، پس خواستم که آن را از بعضى جهات به مقدار آمادگى خویش، با توانى اندک و آگاهى ناچیزى که دارم شرح کنم، ولى حرباء (12) را چه رسد که بخواهد خورشید تابان را توصیف کند، و یا بیمار چشم کجا تواند که قصد نگاه کردن به تابش نور آن را نماید! و لکن مىگویم و به راستى مىگویم که:
نزد سلیمان رسید مرغک مسکین ران ملخ در دهان به پیشکش دوست
از پى عذر قصور خدمت خود گفت هدیه هر کس به قدر منزلت اوست(13)
اکنون من با طلب توفیق از پروردگار مهربان و مددجویى از روانهاى پاک و نفسهاى پاکیزه پیامبران بزرگ و اولیاء بزرگوار به مقصودم آغاز مىکنم.
اللّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِابْهاهُ، وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِىُّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ.
ح 1ح بار الها از تو سؤال مىکنم به زیباترین زیبایىات، و همه زیبایى تو زیبا است، خداوندا از تو سؤال مىکنم به همه زیبایىات.
جامعیت انسان همه عوالم را اللّهمّ) دعا کننده که مىگوید: اللهم، اصل این کلمه یا اللّه است (و مثل این است که یا اللّه گفته است).
بدان که انسان، تنها وجودى است که جامع همه مراتب عینى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است، چنانکه خداى تعالى مىفرماید: خداوند همه نامها را به آدم آموخت.
و مولاى ما و مولاى همه توحیدیان (صلوات اللّه علیه) بنابر نقل بعضى شعرى بدین مضمون فرموده است:
تو پندارى همین جرم صغیرى جهانى در نهاد تو نهان است
بنابراین آدمى با ملکیان، ملکى است، و با ملکوتیان ملکوتى، و با جبروتیان جبروتى. و روایت شده از آن حضرت و حضرت صادق علیهما السّلام که فرمودند: بدان که صورت انسانى بزرگترین حجتهاى الهى است بر خلقش، و او همان کتابى است که خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است، و او همان هیکلى است که آن را با حکمت خود بنایش نموده، و اوست مجموعه صورت جهانیان، و اوست مختصرى از لوح محفوظ، و او بر هر غایبى شاهد است، و اوست راه راست به هر گونه خیر و نیکى، و همان راهى است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است.
پس انسان خلیفه خداست بر خلق او، و بر صورت الهى آفریده شده است، (14) متصرف در بلاد خداست و خلعتهاى اسماء و صفات خداوندى را در بر کرده و در گنجینههاى ملک و ملکوت او نفوذ دارد، روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده، ظاهرش نسخهاى است از ملک و ملکوت، و باطنش گنجینههاى خداى لا یموت. و چون جامع همه صورتهاى کونیه الهیه بود، از این رو در تحت تربیت اسم اعظمى که به همه اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسمها و تعیّنها حکومت داشت قرار گرفت، پس رب انسان جامع کامل همانا حضرت الهیه است و سزاوار است که او خداى را به نامى که با مقامش تناسب دارد و او را از امورى که با او سازگار نیست محافظت مىکند بخواند، و از این روست که باید در مقام استعاذه و پناهندگى از شیطان رجیم به نام اللّه پناهنده شود نه دیگر نامها، و طبق آیه قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ به او امر شده است تا به پروردگار مردم پناهنده شود از شر کسى که با مرتبه او و کمالات او ضدیت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنى است، و پناه به خدا برد از کسى که در باطن او وسوسه ایجاد مىکند و در راه معرفت، راهزن اوست.
عارف کامل کمال الدین عبد الرزاق کاشانى در تأویلات مىگوید:
انسان همان وجود جامعى است که همه مراتب وجود را در انحصار خود قرار داده است. پس پروردگارى که او را ایجاد کرده و کمال انسانى را به او افاضه فرموده همان ذات خداوندى است، به اعتبار همه اسماء به حسب بدایت که از آن به اللّه تعبیر مىشود، و از این روست که خداى تعالى به شیطان فرمود: چرا سجده نکردى به آنچه من با دو دستم او را آفریدم؟ دو دست متقابل، مانند دو دست لطف و قهر و یا دو دست جلال و جمال که شامل همه اسماء است.
در سرّ ابتدا به اللهم در اکثر دعاها
پس کسى که بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریک، به محل کرامت و امن الهى باز مىگرداند و از تاریکىها به نور مىکشاند و از راهزنان سلوک محافظت مىکند همان اللّه است، چنانکه فرمود: اللّه ولىّ کسانى است که ایمان آوردهاند و آنان را از تاریکىها به نور مىکشاند. پس سالک که با قدم معرفت سلوک إلى اللّه مىکند مانند مسافرى است که در راه وحشتناک تاریکى، بار سفر به سوى حبیب خود را بسته است و شیطان، راهزن این راه است و خداى تعالى با اسم جامع محیطش حافظ و نگهبان اوست، پس بر دعا کننده و سالک لازم است که به نگهبان و مربى خود توسل جسته و با گفتن اللهم یا یا اللّه تضرع به او نماید. و سرّ اینکه بیشتر دعاها با این کلمه شروع مىشود همین است، گر چه از نظرى تمسک جستن به دیگر اسماء الهیه خوب است و آن نظر عبارت است از استهلاک تعینهاى اسمائى و صفاتى در احدیت جمع، چنانکه در سرّ اینکه در جملات این دعا پس از اثبات افضلیت، دوباره بازگشت نموده و مىگوید: همه بهاى تو بهى است و همچنین بقیه جملات، چنانکه خواهیم گفت.
من گفتن در دعاها منافاتى با فقر ذاتى ندارد انّى) گفتن کلمه من در اینجا نه براى اثبات منیّت است، زیرا اظهار منیّت با گدایى منافات دارد، در صورتى که دعا کننده مىگوید من از تو سؤال مىکنم و گدایى مىکنم، بلکه این من گفتن مانند شما گفتن است که خداى تعالى مىفرماید: شما نیازمندان به خدا هستید. با اینکه شمایى که سواى حق باشد خود ملاک استغناء و بى نیازى است نه ملاک فقر و نیازمندى. پس آنچه با مقام سالک الى اللّه منافات دارد آن گونه استقلال و بىنیازى است که در کلمه شما در آیه شریفه إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُموها أَنْتُمْ (اینها نامهایى است که شما آنها را نامگذارى کردهاید) ذکر شده، و اما در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانیت نکوهیده نیست، بلکه اصلا از باب اثبات انانیت نیست، مانند کلمه شما است که در آیه شریفه: اى مردم شما نیازمندان به خدا هستید آمده است، بلکه حفظ مقام عبودیت و توجه به نیاز و تنگدستى اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو)(15)باشد خود یکى از تمامترین مراتب انسانیت است.
چنانکه در روایت شریفه بنابر آنچه گفته شده به آن اشاره شده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: برادرم موسى از چشم راست نابینا بود، و برادرم عیسى از چشم چپ نابینا بود، و این منم که هر دو چشمم بیناست.
پس بنا بر این روایت، حفظ مقام کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، براى احدى از انبیاء مرسل میسر نشده مگر براى خاتم پیامبران بالاصاله و براى اوصیاء آن حضرت به تبعیت او؛ درود خداوند بر همه آنها باد.
دستور دعا کردن
اسْئَلُکَ) از تو سؤال مىکنم. سؤال اگر به زبان استعداد شد دست رد به سینه سائل نمىخورد و دعایش پذیرفته و مستجاب خواهد شد، زیرا فاعل و کسى که خواسته را انجام مىدهد تمام و فوق تمام است و فیض آن حضرت، کامل و فوق کمال است و اگر فیض، ظهور ندارد و افاضه نمىشود از ناحیه نقصان استعداد است. پس اگر پذیرنده، استعداد پذیرش فیض را داشته باشد فیض الهى از خزینههایى که پایان ندارد و کمبودى در آنها ایجاد نمىشود و از معادن فیضى که غیر متناهى است و نقصان پذیر نیست، بر او افاضه خواهد شد.
در حقیقت اخلاص
پس دعا کننده را سزاوار چنین است که تا مىتواند باطن خود را منزه کند و آن را از آلودگىها و ملکات پست تهى سازد تا دعایش از مرحله گفتار به مقام حال، و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرایت کند تا دعایش مستجاب گردد و به مقصدش نائل شود. پس کوشش کن تا مگر باطنت دعا کند و باطنت طالب باشد تا درهاى ملکوت بر قلبت گشوده شود و اسرار جبروت بر سرّت و ضمیرت منکشف گردد و کشتى عقلت در دریاهاى خیر و برکات به حرکت درآمده، به ساحلهاى نجات برسد و تو را از گردابهاى هلاک نجات بخشد و با دو بال (علم و عمل) از این سراى تاریک و خانه هلاکت و بدبختى به عالم انوار پرواز نماید. و مبادا در مقابل این صفات حسنى و امثال علیا که آسمانها و زمینها بر آنها استوار است و همه عوالم با نور آنها روشن است، رسیدن به شهوتهاى پست و لذتهاى فانى و پوسیده و غرضهاى حیوانى و کمالات چهارپایان و درندگان را در نظر داشته باشى، بلکه باید در طلب کرامتهاى الهى و انوار عقلى و کمالات لایق مقام انسان به عنوان آنکه انسان است، باشى و بهشتى را که به پهناى آسمانها و زمین طلب کنى. تازه این هم در ابتداى سیر و سلوک است و گر نه نیکىهاى نیکمردان براى مقربین گناه محسوب مىشود. بنابراین، عارف کامل کسى است که قلب خود را همچون هیولى که هر صورتى را مىپذیرد آماده پذیرش هر صورتى سازد که محبوب، آن صورت را به آن قلب بدهد و هیچ صورت و فعلیّتى را از پیش خود مطالبه نکند، و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشأه پشت پا زند، چنانکه عارف شیراز گوید:
در ضمیر ما نمىگنجد به غیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
و در جاى دیگر گوید:
نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
و این است حقیقت آن اخلاصى که در روایت به آن اشاره شده که هر کس چهل روز براى خدا اخلاص از خود نشان دهد چشمههاى حکمت از دل او بر زبانش جریان مىیابد. و در کافى از امام رضا علیه السّلام نقل شده است که امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرمود: خوشا به حال کسى که عبادت و دعا را براى خدا خالص کند، و دلش را به آنچه چشمش مىبیند مشغول نسازد، و یاد خدا را به آنچه گوشش مىشنود فراموش نکند، و به آنچه به دیگرى داده شده سینهاش اندوهگین نگردد.
پس مرگ بر بندهاى که ادعاى بندگى کند آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند که آسمانهاى ارواح و زمینهاى اشباح با آن اسماء و صفات استوار است، ولى خواستهاش شهوتهاى نفسانى و رذایل حیوانى باشد و تاریکیهایى را بخواهد که روى هم انباشته شده است و ریاستهاى باطل و دست باز و قدرت کامل در شهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.
تو را ز کنگره عرش مىزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است؟
و اى خوشا به حال بندهاى که پروردگارش را به خاطر خود او عبادت کند و خالص براى او شده باشد و بجز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنیوى و مقامات اخروى را خریدار نباشد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
نوای دعای سحر از به یادماندنی ترین نواهای ماه مبارک رمضان است که خاطره ای مشترک میان نسل های مختلف از سحر های این ماه مبارک محسوب می شود. اگر چه در سال های اخیر با باز شدن پای تلوزیون به سفره های سحر و برنامه های متنوع این نوا مانند گذشته منحصرا سحرهای ماه مبارک را پر نمی کند اما هنوز در آستانه اذان صبح" اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی" روح را نوازش می دهد.
با وجود این خاطرات شیرین از این کلمات روح بخش کمتر درباره محتوای عظیم این مناجات زیبا سخن به میان آمده است در حالی که این دعا آن قدر پر مغز و محتوا و دارای لایه های معرفتی است که امام خمینی(ره) برای تبیین این معارف کتابی را با عنوان "شرح دعای سحر" به رشته تحریر در آورده اند که خواهیم کوشید در روزهای ماه مبارک رمضان بخشهایی از شرح دعای سحر را به مرور در اختیار مخاطبان مشرق قرار دهیم؛ باشد که این دعای روح بخش را با معرفت بیشتر به معارف عظیمی که در فرازهای آن مکتوم است هر سحرگاه زمزمه کنیم. التماس دعا
فقیر درگاه پروردگار عظیم، و مفتخر به انتساب به رسول کریم، سید روح اللّه فرزند سید مصطفى موسوى خمینى- که هر دو را آمرزش باد- از آنجایى که یکى از بزرگترین نعمتها بر بندگان و رحمت گسترده در میان اهل شهرها دعاهایى است که از گنجینههاى وحى و شریعت و حاملان دانش و حکمت نقل شده است، زیرا همین دعاهاست که رابطه معنوى میان خالق و مخلوق، و رشته پیوند میان عاشق و معشوق است، و وسیلهاى است براى درآمدن به اندرون قلعه محکم، و چنگ زدن به آن دستاویز استوار و ریسمان پر توان، و روشن است که به این غرض نهایى و مقصد اعلى امکان وصول نیست مگر آنکه به هر اندازه که ممکن است به معناى دعاها توجه یافته و به مقدار توانایى به سرّ و حقیقت آنها پى برده شود، و من دیدم که دعایى که مشهور است و به نام دعاى مباهله نامیده شده است و از ائمه اطهار علیهم السّلام در سحرگاهان براى توسل به نور الانوار نقل شده، از دعاهایى است که قدرش جلیلتر و منزلتش رفیعتر است، زیرا آن دعا شامل صفات حسناى الهى و امثال علیاى ربوبى است و اسم اعظم و تجلّى اتمّ اقدم در آن دعاست، پس خواستم که آن را از بعضى جهات به مقدار آمادگى خویش، با توانى اندک و آگاهى ناچیزى که دارم شرح کنم، ولى حرباء (12) را چه رسد که بخواهد خورشید تابان را توصیف کند، و یا بیمار چشم کجا تواند که قصد نگاه کردن به تابش نور آن را نماید! و لکن مىگویم و به راستى مىگویم که:
نزد سلیمان رسید مرغک مسکین ران ملخ در دهان به پیشکش دوست
از پى عذر قصور خدمت خود گفت هدیه هر کس به قدر منزلت اوست(13)
اکنون من با طلب توفیق از پروردگار مهربان و مددجویى از روانهاى پاک و نفسهاى پاکیزه پیامبران بزرگ و اولیاء بزرگوار به مقصودم آغاز مىکنم.
اللّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِابْهاهُ، وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِىُّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ.
ح 1ح بار الها از تو سؤال مىکنم به زیباترین زیبایىات، و همه زیبایى تو زیبا است، خداوندا از تو سؤال مىکنم به همه زیبایىات.
جامعیت انسان همه عوالم را اللّهمّ) دعا کننده که مىگوید: اللهم، اصل این کلمه یا اللّه است (و مثل این است که یا اللّه گفته است).
بدان که انسان، تنها وجودى است که جامع همه مراتب عینى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است، چنانکه خداى تعالى مىفرماید: خداوند همه نامها را به آدم آموخت.
و مولاى ما و مولاى همه توحیدیان (صلوات اللّه علیه) بنابر نقل بعضى شعرى بدین مضمون فرموده است:
تو پندارى همین جرم صغیرى جهانى در نهاد تو نهان است
بنابراین آدمى با ملکیان، ملکى است، و با ملکوتیان ملکوتى، و با جبروتیان جبروتى. و روایت شده از آن حضرت و حضرت صادق علیهما السّلام که فرمودند: بدان که صورت انسانى بزرگترین حجتهاى الهى است بر خلقش، و او همان کتابى است که خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است، و او همان هیکلى است که آن را با حکمت خود بنایش نموده، و اوست مجموعه صورت جهانیان، و اوست مختصرى از لوح محفوظ، و او بر هر غایبى شاهد است، و اوست راه راست به هر گونه خیر و نیکى، و همان راهى است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است.
پس انسان خلیفه خداست بر خلق او، و بر صورت الهى آفریده شده است، (14) متصرف در بلاد خداست و خلعتهاى اسماء و صفات خداوندى را در بر کرده و در گنجینههاى ملک و ملکوت او نفوذ دارد، روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده، ظاهرش نسخهاى است از ملک و ملکوت، و باطنش گنجینههاى خداى لا یموت. و چون جامع همه صورتهاى کونیه الهیه بود، از این رو در تحت تربیت اسم اعظمى که به همه اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسمها و تعیّنها حکومت داشت قرار گرفت، پس رب انسان جامع کامل همانا حضرت الهیه است و سزاوار است که او خداى را به نامى که با مقامش تناسب دارد و او را از امورى که با او سازگار نیست محافظت مىکند بخواند، و از این روست که باید در مقام استعاذه و پناهندگى از شیطان رجیم به نام اللّه پناهنده شود نه دیگر نامها، و طبق آیه قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ به او امر شده است تا به پروردگار مردم پناهنده شود از شر کسى که با مرتبه او و کمالات او ضدیت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنى است، و پناه به خدا برد از کسى که در باطن او وسوسه ایجاد مىکند و در راه معرفت، راهزن اوست.
عارف کامل کمال الدین عبد الرزاق کاشانى در تأویلات مىگوید:
انسان همان وجود جامعى است که همه مراتب وجود را در انحصار خود قرار داده است. پس پروردگارى که او را ایجاد کرده و کمال انسانى را به او افاضه فرموده همان ذات خداوندى است، به اعتبار همه اسماء به حسب بدایت که از آن به اللّه تعبیر مىشود، و از این روست که خداى تعالى به شیطان فرمود: چرا سجده نکردى به آنچه من با دو دستم او را آفریدم؟ دو دست متقابل، مانند دو دست لطف و قهر و یا دو دست جلال و جمال که شامل همه اسماء است.
در سرّ ابتدا به اللهم در اکثر دعاها
پس کسى که بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریک، به محل کرامت و امن الهى باز مىگرداند و از تاریکىها به نور مىکشاند و از راهزنان سلوک محافظت مىکند همان اللّه است، چنانکه فرمود: اللّه ولىّ کسانى است که ایمان آوردهاند و آنان را از تاریکىها به نور مىکشاند. پس سالک که با قدم معرفت سلوک إلى اللّه مىکند مانند مسافرى است که در راه وحشتناک تاریکى، بار سفر به سوى حبیب خود را بسته است و شیطان، راهزن این راه است و خداى تعالى با اسم جامع محیطش حافظ و نگهبان اوست، پس بر دعا کننده و سالک لازم است که به نگهبان و مربى خود توسل جسته و با گفتن اللهم یا یا اللّه تضرع به او نماید. و سرّ اینکه بیشتر دعاها با این کلمه شروع مىشود همین است، گر چه از نظرى تمسک جستن به دیگر اسماء الهیه خوب است و آن نظر عبارت است از استهلاک تعینهاى اسمائى و صفاتى در احدیت جمع، چنانکه در سرّ اینکه در جملات این دعا پس از اثبات افضلیت، دوباره بازگشت نموده و مىگوید: همه بهاى تو بهى است و همچنین بقیه جملات، چنانکه خواهیم گفت.
من گفتن در دعاها منافاتى با فقر ذاتى ندارد انّى) گفتن کلمه من در اینجا نه براى اثبات منیّت است، زیرا اظهار منیّت با گدایى منافات دارد، در صورتى که دعا کننده مىگوید من از تو سؤال مىکنم و گدایى مىکنم، بلکه این من گفتن مانند شما گفتن است که خداى تعالى مىفرماید: شما نیازمندان به خدا هستید. با اینکه شمایى که سواى حق باشد خود ملاک استغناء و بى نیازى است نه ملاک فقر و نیازمندى. پس آنچه با مقام سالک الى اللّه منافات دارد آن گونه استقلال و بىنیازى است که در کلمه شما در آیه شریفه إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُموها أَنْتُمْ (اینها نامهایى است که شما آنها را نامگذارى کردهاید) ذکر شده، و اما در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانیت نکوهیده نیست، بلکه اصلا از باب اثبات انانیت نیست، مانند کلمه شما است که در آیه شریفه: اى مردم شما نیازمندان به خدا هستید آمده است، بلکه حفظ مقام عبودیت و توجه به نیاز و تنگدستى اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو)(15)باشد خود یکى از تمامترین مراتب انسانیت است.
چنانکه در روایت شریفه بنابر آنچه گفته شده به آن اشاره شده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: برادرم موسى از چشم راست نابینا بود، و برادرم عیسى از چشم چپ نابینا بود، و این منم که هر دو چشمم بیناست.
پس بنا بر این روایت، حفظ مقام کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، براى احدى از انبیاء مرسل میسر نشده مگر براى خاتم پیامبران بالاصاله و براى اوصیاء آن حضرت به تبعیت او؛ درود خداوند بر همه آنها باد.
دستور دعا کردن
اسْئَلُکَ) از تو سؤال مىکنم. سؤال اگر به زبان استعداد شد دست رد به سینه سائل نمىخورد و دعایش پذیرفته و مستجاب خواهد شد، زیرا فاعل و کسى که خواسته را انجام مىدهد تمام و فوق تمام است و فیض آن حضرت، کامل و فوق کمال است و اگر فیض، ظهور ندارد و افاضه نمىشود از ناحیه نقصان استعداد است. پس اگر پذیرنده، استعداد پذیرش فیض را داشته باشد فیض الهى از خزینههایى که پایان ندارد و کمبودى در آنها ایجاد نمىشود و از معادن فیضى که غیر متناهى است و نقصان پذیر نیست، بر او افاضه خواهد شد.
در حقیقت اخلاص
پس دعا کننده را سزاوار چنین است که تا مىتواند باطن خود را منزه کند و آن را از آلودگىها و ملکات پست تهى سازد تا دعایش از مرحله گفتار به مقام حال، و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرایت کند تا دعایش مستجاب گردد و به مقصدش نائل شود. پس کوشش کن تا مگر باطنت دعا کند و باطنت طالب باشد تا درهاى ملکوت بر قلبت گشوده شود و اسرار جبروت بر سرّت و ضمیرت منکشف گردد و کشتى عقلت در دریاهاى خیر و برکات به حرکت درآمده، به ساحلهاى نجات برسد و تو را از گردابهاى هلاک نجات بخشد و با دو بال (علم و عمل) از این سراى تاریک و خانه هلاکت و بدبختى به عالم انوار پرواز نماید. و مبادا در مقابل این صفات حسنى و امثال علیا که آسمانها و زمینها بر آنها استوار است و همه عوالم با نور آنها روشن است، رسیدن به شهوتهاى پست و لذتهاى فانى و پوسیده و غرضهاى حیوانى و کمالات چهارپایان و درندگان را در نظر داشته باشى، بلکه باید در طلب کرامتهاى الهى و انوار عقلى و کمالات لایق مقام انسان به عنوان آنکه انسان است، باشى و بهشتى را که به پهناى آسمانها و زمین طلب کنى. تازه این هم در ابتداى سیر و سلوک است و گر نه نیکىهاى نیکمردان براى مقربین گناه محسوب مىشود. بنابراین، عارف کامل کسى است که قلب خود را همچون هیولى که هر صورتى را مىپذیرد آماده پذیرش هر صورتى سازد که محبوب، آن صورت را به آن قلب بدهد و هیچ صورت و فعلیّتى را از پیش خود مطالبه نکند، و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشأه پشت پا زند، چنانکه عارف شیراز گوید:
در ضمیر ما نمىگنجد به غیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
و در جاى دیگر گوید:
نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
و این است حقیقت آن اخلاصى که در روایت به آن اشاره شده که هر کس چهل روز براى خدا اخلاص از خود نشان دهد چشمههاى حکمت از دل او بر زبانش جریان مىیابد. و در کافى از امام رضا علیه السّلام نقل شده است که امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرمود: خوشا به حال کسى که عبادت و دعا را براى خدا خالص کند، و دلش را به آنچه چشمش مىبیند مشغول نسازد، و یاد خدا را به آنچه گوشش مىشنود فراموش نکند، و به آنچه به دیگرى داده شده سینهاش اندوهگین نگردد.
پس مرگ بر بندهاى که ادعاى بندگى کند آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند که آسمانهاى ارواح و زمینهاى اشباح با آن اسماء و صفات استوار است، ولى خواستهاش شهوتهاى نفسانى و رذایل حیوانى باشد و تاریکیهایى را بخواهد که روى هم انباشته شده است و ریاستهاى باطل و دست باز و قدرت کامل در شهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.
تو را ز کنگره عرش مىزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است؟
و اى خوشا به حال بندهاى که پروردگارش را به خاطر خود او عبادت کند و خالص براى او شده باشد و بجز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنیوى و مقامات اخروى را خریدار نباشد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است